هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: کارگاه داستان‌نویسی :: هری پاتر و دوست جدید

هری پاتر و دوست جدید - فصل 12


فصل 12: جنگ یا شورش؟
--------------------------------------------------------------------------
تو اینجا چکار میکنی؟
این به تو مربوط نمیشه ویزلی.
در همین هنگام سایر اعضا هم از راه رسیدند و مالفوی با دیدن آنها و خطیر شمردن وضعیت از آنجا رفت.
با نزدیک شدن کریسمس مدرسه حال و هوای دیگری به خود گرفته بود. همه منتظر روز گردش بودند تا بتوانند تجدید قوایی بکنند و از آن وضعیت بغرنج خارج شوند. با این حال هرمیون هنوز نظر و رای خویش را در مورد دیوید تغییر نداده بود. او میگفت:
دیوید قدرتهای سیاه زیادی داره هری. به نظر من اون داره به تو دروغ میگه. چطور ممکنه بتونه با ذهنش از خودش دفاع کنه. اون حتی از چوب هم استفاده نمیکنه.
اوه هرمیون بس کن. تو به همه شک داری. به نظر تو اون طرفدار ولده مورته؟
نه اما...
اما چی؟ به نظرت ولده مورت میزاره کسی قوی تر و قدرتمند تر از خودش وارد مرگ خوارها بشه؟ در حالی که اون حتی نمیتونه وجود کسی مشهورتر از خودش رو تحمل کنه.
به هر حال من باز هم به تحقیقات خودم ادامه میدم.
رون گفت:
هری بی خیال شو ممکنه یه جبهه درست کنه و اسمش رو بزاره شورش و جنگ علیه فوق جادوگرا.
هری لطفا به بعضیا تذکر بده حرف دهنشون رو بفهمن و اگرنه زبونشون رو از دست میدن.
هری در حالی که از دست جر و بحث آن دو خسته شده بود محل را ترک گفت اما هنگام خروج از شمایل بانوی چاق چیزی دید که ایکاش نمی دید.
جینی در حالی که دستش را دور کمر هم خوابگاهی هری انداخته بود لبانش در لبهای دین توماس گم شده بود. به شدت یکدیگر را بغل کرده بودند. هری احساس کرد میخواهد دین را در همانجا نفله کند. در همین زمان رون نیز از راه رسید و یقه پیراهن دین را چسبید و چوبش را بر گلوی توماس نهاد. اما کسی فریاد زد:
اکسپلیارموس.
چوب رون از دستانش خارج شد. جینی او را خلع سلاح کرده بود و خشمی فراوان در چهره داشت.
چطور جرات میکنی؟
آه برادر عزیز. میشه بگی تو چطور جرات میکنی به دوستان من حمله کنی؟
من دوست ندارم خواهرم رو در ملا عام ببینم در حالی که داره لبهای دوستش رو از جا میکنه.
هری احساس کرد وقتی رون واژه دوست را ادا میکند سعی در مسخره کردن جینی دارد از این رو بین آن دو ایستاد تا جلوی حمله احتمالی جینی را گرفته باشد.
با آمدن هرمیون قضیه بدون درگیری و مصدوم فیصله پیدا کرد.
هرمیون تمام روز بعد را در کتابخانه مشغول جمع آوری مدرک بر علیه دیوید بود. حتی سر میز غذا و خلاصه همه جا. طوری که سارا او را در دستشوئی دختران نیز مشغول کتاب خواندن پیدا کرده بود. بالاخره هرمیون با مشکلات فراوان توانست اطلاعاتی در مورد یک جنگ موسوم به فوق جادوگری به دست آورده بود اما اطلاعات کاملا ناقص بود و به گفته دیوید باید با خود او در این مورد یک مصاحبه کوچک انجام میداد.
سر کلاس تغییر شکل در حضور دیگران هرمیون آرام دستش را بلند کرد و گفت:
پروفسور مک گوناگل من یه سوال دارم.
بفرمائید خانم گرانجر.
می خوام اگه میشه درمورد جنگ فوق جادوگری کمی صحبت کنید قربان؟
پروفسور مک گوناگل در حالی که معلوم بود نگاهی به دیوید خونسرد و سارای خشمگین انداخت و گفت:
جنگ فوق جادوگری؟
دیوید در حالی که حتی سرش را از کتاب بلند نکرده بود گفت:
خانم گرانجر اخیرا در مورد من و خانواده ام مشکوک شدن. به نظر من اشکالی نداره اگه کمی در مورد ما و قدرتهای سیاهمون قانع بشن و اطلاعاتشون بیشتر بشه.
اما چیزی به نام جنگ فوق جادوگری در کل تاریخ وجود نداره. ما فقط یک شورش فوق جادوگری داشتیم که اون هم کاملا غلط بود. ببینم شما این اطلاعات رو از کجا بدست آوردین؟
خوب...
نویسنده اش کیه؟
قربان نویسنده اش نامعلوم بود. نوشته بود امضاء محفوظ.
تو چطور به کتابی که نویسنده اش معلوم نیست اعتماد میکنی؟
خودت رو کنترل کن سارا.
دیوید حتی سرش را از روی کتابش بلند نکرده بود اما چهره سارا از خشم به قرمزی میزد و شراره های خشم در صورتش به وضوح قابل ملاحظه بود. در حالی که دست هایش را مشت کرده بود نگاهی به دیوید کرد و زمانی که آرامش خود را به دست آورد سر جایش نشست.
پروفسور مک گوناگل لطفا کمی ایشون رو راهنمایی کنید و بهشون یاد بدید که چطور حرف بزنن واگرنه من نمیتونم زیاد مانع حمله سارا بشم. در مورد اون جنگ هم کمی بهشون توضیح بدین...
اما ورما...
مینروا؟
باشه. خوب گرانجر چی میخوای بدونی؟
من میخوام بدونم...
صبر کن. خوب بچه ها کلاس تعطیله برین بیرون.
اما قربان ما هم میخوایم...
شما چیزی نمی خواین مالفوی.
وقتی شاگردان کلاس با آه و افسوس و ناراحتی کلاس را ترک کردند مک گوناگل گفت:
باشه گرانجر. در این جنگ تعدادی از جادوگران سیاه اعضای وزارت جادوگری و شخص وزیر رو تحریک کردن تا به جنگ علیه فوق جادوگرا بپردازه. فوق جادوگران نسلی بزرگتر و برتر از ما بودن اما ما این رو قبول نمی کردیم. پروفسور دامبلدور که در زمان اون جنگ حضور داشتن میگن که اونها به هیچ وجه سعی در کشتن ما نداشتن فقط از خودشون دفاع میکردن اما مشکل عمده اونها این بود که بیشتر طلسمها و افسون های اونا کاربرد هجومی داشتن و برای دفاع از خودشون کارایی زیادی نشون نمیدادن. اما یکی از جادوگران سیاه طلسمی رو ساخت که خیلی سیاه و قدرتمند بود.
فوق جادوگرا فقط از نقطه اصلی بدنشون حساس بودن. اونا خون آبی رنگ دارن. و از همون قسمت بدنشون قابل... قابل کشتن بودن. این جادوگر طلسمی ساخت که به وسیله اون کسی که تحت طلسم قرار میگرفت خون بدنش خارج میشد و تقریبا غیر قابل دفاع بود...
این طلسم دو تا از خواهرهای منو از من گرفت.
و هری قطره اشکی را که روی گونه اش لغزید دید.
--------------------------------------------------------------
نظر بدین خوشحال میشم.
قبلی « هری پاتر و انتقام نهایی - فصل 7 Anagram های(جا به جایی حروف) قابل کشف، اسم شخصیت های هری پاتر » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم
فرستنده شاخه
sorena
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۲۱ ۲۳:۱۹  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۲۱ ۲۳:۱۹
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۱/۱
از: اتاق خون محفل
پیام: 3113
 هومم
یک سری نکات ریز رو دقت نکرده بودی ولی در هر حال عالی بود.
sorena
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۲۱ ۲۳:۱۹  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۲۱ ۲۳:۱۹
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۱/۱
از: اتاق خون محفل
پیام: 3113
 هومم
یک سری نکات ریز رو دقت نکرده بودی ولی در هر حال عالی بود.
romesa
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۰/۱۰ ۲۰:۴۰  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۰/۱۰ ۲۰:۴۰
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۰/۷
از:
پیام: 138
 Re: چرا اينقدر دير؟
فصل های 10 و 11 کجان؟
ghaemian
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۸/۲۹ ۲۰:۰۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۸/۲۹ ۲۰:۰۴
عضویت از: ۱۳۸۴/۸/۱۸
از: paris
پیام: 26
 کمک
ببخشید میشه یکی به من بگه قسمت های قبلی این داستانواز کجا پیدا کنم نه تو ارشیو هست نه جای دیگه
pardis
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۸/۲۸ ۲۰:۳۵  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۸/۲۸ ۲۰:۳۵
عضویت از: ۱۳۸۴/۵/۲۳
از: كجا باشم خوبه؟!؟!
پیام: 705
 معمولي بود!
مي دوني چيه؟به نظرم يه مقدار توي اون قسمت جيني و دين زياده روي كرده بودي...يعني ديگه زيادي بود...!
spidmanbat
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۸/۲۴ ۱۷:۵۹  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۸/۲۴ ۱۷:۵۹
عضویت از: ۱۳۸۴/۵/۱۸
از: تالار اسرار
پیام: 26
 چرا اينقدر دير؟
ديگه داستانت يادم رفته.بايد از اول بخونم
bigsaleh
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۸/۲۴ ۱۱:۴۱  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۸/۲۴ ۱۱:۴۱
عضویت از: ۱۳۸۴/۱/۳۱
از:
پیام: 33
 زوده
واسه نظر دلدن زوده

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.