فصل سی و یکمبودن یا نبودن مسأله این است!هری باورش نمی شد. شاید بلاتریکس مرگخوار بود و خیلی هم خشن اما هری فکر نمی کرد که بتواند نزدیکترین فرد به خودش را بکشد. قضیه سیریوس فرق میکرد چون او چندان رابطه خوبی با بلاتریکس نداشت ولی نارسیسا....!باید کاری میکرد. نگاهی به تانکس و بقیه ان...
فصل بیست و نهمدامبلدور کوچکبر خلاف انتظارش در اتاق دامبلدور بود. رو به رویش فاوکس در تاریکی نشسته بود. صدای دامبلدور که از پشت سرش می آمد باعث شد هری برگردد و به او که مستقیما به هری زل زده بود نگاه کند. دامبلدور پشت میزش نشته بود:سلام هری.این خاطره رو برای این ساختم که بقیه خاط...
فصل نهمحمله ناگهانیروز بعد هری با کلاس چهارمی ها درس داشت.بهترین کاری که میتوانست بکند این بود که آنها را با طلسمهای نابخشودنی آشنا کند.و طریقه تشکیل سپر محافظ را به آنها بیاموزد.از روز اول به بعد اسلیترینی ها آرام تر شده بودند و به عبارتی از هری حساب میبردند.حالا هری کمی علت ...
فصل هفتمآغاز کارهری تازه داشت از همه چیز سر در می آورد.پس چرا هری تا به حال او را نمی شناخت؟ وقتی هری به خودش آمد فهمید دست آبرفوث جلوی او دراز است.هری نیز دست او را فشرد.دامبلدور گفت:هری معلمی که به جای فیلت ویک آمده ایشون هستن.هری گفت: بله و مثل اینکه خیلی هم اطلاعات مفیدی داری...
فصل چهارمورود به هاگوارتزهری آن شب را تقریبا تا صبح بیدار بود.شاید ذهنش ظرفیت اینهمه اطلاعات واتفاقات را نداشت.شاید هم از عذاب وجدان خوابش نمی برد.به کارهایی که به اسنیپ کرده بود فکر میکرد. اگر او زنده بود حتما از او عذر خواهی میکرد.حالا احتیاجی نبود انتقام دامبلدور را از ولد...
هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.