هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: کارگاه داستان‌نویسی :: هری پاتر و هورکراکس هفتم

هری پاتر و هورکراکس هفتم - فصل 6


هری از اینکه نتوانسته بود طلسم رویا را اجرا کند ناراحت و ناامید به تخت خوابش رفت ، در این فکر بود که اگر فردا نیز نتواند طلسم را اجرا کند هالپر چه خواهد گفت ، حتما از ادامه تدریس به هری نا امید میشد ، هری هرطور شده باید ذهنش را خالی میکرد تا تمرکز لازم برای اجرای آن طلسم را داشته باشد .

هری از اینکه نتوانسته بود طلسم رویا را اجرا کند ناراحت و ناامید به تخت خوابش رفت ، در این فکر بود که اگر فردا نیز نتواند طلسم را اجرا کند هالپر چه خواهد گفت ، حتما از ادامه تدریس به هری نا امید میشد ، هری هرطور شده باید ذهنش را خالی میکرد تا تمرکز لازم برای اجرای آن طلسم را داشته باشد .
چیزی که بیشتر هری را ناراحت میکرد حرف هالپر بود ، او گفته بود که نمیداند چرا هری در اجرای این طلسم مشکل دارد ، درحالی که این یکی از ساده ترین طلسم هاست !
در همین افکار بود که سنگین شدن پلک هایش را احساس کرد و به خواب عمیقی فرو رفت :
دابی را دید که میگفت : ارباب همه دوستان هری پاتر کشته شده اند ،بعد اینصحنه حذف شد و دامبلدور در حالی که التماس میکرد پدیدار شد : نه سوروس نه ... خواهش میکنم!
یعد این صحنه نیز به کنار رفت ... ناگهان چهره سرد و بیروح ولدمورت نمایان شد که کنار چشمه ای ایستاده بود و با ورمتیل حرف میزد :
- تو ثابت کردی که میتونی برای من مفید باشی ورمتیل !!! میخوای بازم یه خدمت خیلی خیلی کوچیک بهم بکنی ؟
ورمتیل که قدرت مخالفت با ولدمورت را مداشت با ترس و لرز گفت :
- بله سرورم . من همیشه به شما وفادار خواهم بود !
ولی ولدمورت اصلا به ورمتیل توجهی نکرد ... گویی متجه حظور شخص دیگری شده بود ...
رویش را از ورمتیل برگرداند و به آینه ای در آن طرف چشمه نزدیک شد ، روبروی آینه استاد و گفت :
- هری پاتر مشهور هم که داره فضولی ما رو میکنه ، چه افتخار بزرگی نصیبمون شد ورمتیل ! منتظرت بودم پاتر ... درسته که تو خواب نمیتونم بهت صدمه ای بزنم ولی مطمئن باش دفعه بعد که تو دنیای واقعی دیدمت کارت تمومه ! ولی بدون کاری که امروز داشتی میکردی خیلی احمقانه بود ، فکر میکنی من اجازه میدم خواب هایی که در مورد من میبینی به اون پیر مرد خرفت نشون بدی ؟
و بعد دیوانه وار نعره ی شادمانه یی کشید و با صدایش هری را از خواب پراند ...
هری مطمئن بود خوابی که دید یک حقیقت بینی محض بوده و حتی توانسته بود با ولدمورت ارتباط برقرار کند و حالا میدانست که چرا نتوانسته بود رویایش را با هالپر به اشتراک بگذارد ... ولدمورت راهی پیدا کرده بود که مانع آن میشد .
با آستین پیرآهن شبش عرق روی صورتش را پاک کرد و تخت بیرون پرید تا پیش هالپر برود
پله ها را پاییین آمد و خواست به طرف اتاق هالپر برود ولی صدایی او را سر جایش میخکوب کرد :
- بازم یه خواب دیگه دیدی هری ؟
هری زیر لب گفت : لوموس و با روشن شدن چوبدستیش هالپر را دید که به هری نزدیک میشد .
- بله قربان ... این دفعه مطمئنم که یک گابوس معمولی نبود ريال من با ولدمورت ارتباط برقرار کردم ... اون گفت که اجاره نمیده من رویاهایی رو که با اون شریک هستم رو به شما نشون بدم !!!
هاپر که ار این حرف خری اصلا تعجب نکرده بود گفت :
- بیا بشین هری ... من همون اولش که نتونستی طلسم رو اجرا کنی حدس زدم که مشکل از تو نیست که نمیتونی خوابت رو نشون بدی ... مطمئنم که خواب های دیگه رو میتونی بدون هیج مشکلی به من نشون بدی ولی شک دارم که حتی بتونی خواب امشبت رو واسه من تعریف کنی ... !!!
هری سعی کرد آنچه را که چند دقیقه پیش در خواب دیده بود بخاطر بیاورد ، از اول شروع به تعریف کردن خوابش کرد ...
- اول دابی رو تو خواب دیدم که گفت همه دوستام مردن ... بعد ... بعد ...
- بعد چی هری ؟ ولدمورت رو دیدی ؟
هری از اینکه چراغ را روشن نکرده بودن خوشحال شد ، چون هالپر نمیتوانست چشمان اشک آلود هری را ببیند
- بعد پروفسور دامبلدور رو دیدم که داشت به سوروس اسنیپ خائن التماس میکرد که او را نکشد ، ...
چهره هالپر نیز درهم رفت و متاثر شد ...
هری ادامه داد :
- و بعد ... ولدمورت رو دیدم ...
خواست بگوید که ولدمورت را چطور دیده ولی با تمام تعجبش دریافت که چیزی از خوابش بیاد نمی آورد .
با سردرگمی و دستپاچگی رویاهایی را که آنشب دیده بود از سر مرور کرد ... اکنون تمام جزئیات خوابش را بخاطر میآورد حتی ملاقات با وادمورت را ... دوباره سعی کرد آن را برای هالپر تعریف کند ... ولی بازهم به محض اینکه دهانش را باز کرد چیزی یادش نبود ... حق با هالپر بود ... هری حتی قادر به تعریف رویایش هم نبود ... ولدمورت کارش را درست انجام داده بود
هری با تعجب به هالپر نگاه کرد ... لبختد محوی بر لبان هالپر نشسته بود ، او گفت :
- اشکالی نداره هری ... میدونم که به هیچ طریقی نمیتونی رویات رو به من بگی ، ولی دابی و بقیه رویاهات واقعیت نداره هری ، امشب فقط خوابی که در مورد ولدمورت دیدی واقعی بود .
حالا برو بخواب ... فردا روال عادی درسمون رو در پیش خواهیم گرفت ...
هری اطاعت کرد و راهی طبقه بالا به سمت اتاقش شد .
حالتی آمیخته از ترس و نفرت از ولدمورت و تعجب ، هری را دربرگرفته بود
در این فکر بود که احتمالا این تنها یک قسمت کوچک از کارهایست که ولدمورت میتواند انجام دهد و هری دریافت که چقدر در مقابل ولدمورت ضعیف است ... ولی بعد یادش آمد که دامبلدور درباره نیرویی حرف میزد که ولدمورت از آن بی خبر بود ، با این فکر کمی دلگرم شد و به خواب عمیق و بدون رویایی فرو رفت
پایان فصل ششم
فصل هفتم : هری پاتر يک خائن است !!!
مصاحبه جنجالی روفوس اسکریمجیور : ممکن است سخنانم برایم گران تمام شود ولی ... هری پاتر یک خائن است !
به گزارش خبرنگار پیام امروز ؛ دابی (که یک جن خانگی است و رابطه نزدیکی با هری پاتر دارد ) در بیستمین روز دسامبر دیده شد و برای بازجویی به وزارت سحر و جادو برده شد .
در پی همین ماجرا وزیر سحر و جادو در باره بازجویی که انجام شده به پیام امروز گفت :
- این جن خانگی از گفتن حقیقت دوری کرد ولی متخصصان وزارتخانه موفق شدند با نفوذ به ذهن او به خاطره هایی در مورد هری پاتر دست یابند . هرچند که نیروی جادویی و باستانی جن های خانگی باعث شد ما نتوانیم اطلاعات زیادی بدست بیاریم ولی چیزهایی که فهمیدیم باعث تعجب من و تمام مسئولین کشور شده ،
ممکن است سخنانم برایم گران تمام شود ولی ... هری پاتر یک خائن است !
خاطره جن خانگی دستگیر شده نشان میدهد که هری پاتر درحالی که ما همه نگران او بودیم مشغول تعلیم ارتشیست که اسمشونبر را شکست داده و قدرت را در دست گیرد ،
همه از قبل میدانستیم که هری پاتر تصمیم به نابودی اسمشونبر دارد ولی هیچ کس نمیدانست که او این تصمیم را برای نجات جامعه جادوگری نگرفته است ... تنها چیزی که هری پاتر به دنبالش است ... قدرت است ...
روفوس اسکریمجیور در حالی که آثار نا امیدی در چهره اش آشکار است میگوید :
انتظار آن هست که هری پاتر در قتل آلبوس دامبلدور نیز دست داشته و یا حتی قاتل نیز خودش باشد . هیچ کس از ماجرای قتل آن جادوگر بزرگ خبری ندارد ، تمامی اطلاعات مردم در مورد اینکه سوروس اسنیپ او را به قتل رسانده ممکن است کاملا اشتباه باشد . چون تمام این ماجرا را هری پاتر سر هم کرده ، او تا کنون نقش اش را خوب بازی کرده
من گفتن این حقیقت ها رو وظیفه خودم میدونم ، من طوری رفتار میکنم که شایسته مقام ام باشه .و از مردم میخواهم که این شکست روحی بزرگ را با شکیبایی بپذیرند
وزارتخانه تمام تلاشش را برای دستگیری این دو جنایتکار بکار خواهد گرفت
ادامه مصاحبه در صفحه دوم ....
هرماینی با عصبانیت روزنامه را به طرفی پرت کرد و انتظار داشت ویزلی ها و تمام کسانی که در اتاق بودند احساس خود را به نحوی نشان دهند ... ولی اتاق از تعجب و شگفتی یخ زده بود .
لوپین که حالا پیر تر از همیشه به نظر میرسید گفت :
- بین ما کسی هست که حرفهای روفوس اسکریمجور رو حتی 1 درصد باور کرده باشه ؟
همه با عصبانیت به لوپین نگاه کردند ، گویی توهین کرده بود
آقای ویزلی گفت :
- این حرف برای چیه لوپین ؟ ما همه میدونیم که هری همچین کاری نمیکنه ! . من باور میکنم که هری بخواد ارتشی درست کنه ولی هیچ وقت بر علیه ما استفاده نمیکنه
هرماینی که کمی آرامتر شده بود گفت :
- دقیقا همینطوره . حتما هری نمیتونه که فعلا برگرده به خاطر همین دابی رو فرستاده بوده ، خیلی حیف شد وزارتخونه زود تر از ما دابی رو دید ، چیزایی که اسکریمجیور گفته حتما باید دلیلی داشته باشه .
مودی از بطری جیبی اش جرئه ای نوشید و گفت :
- یا روفوس اسکریمجیور تحت طلسم فرمانه با دابی ... یا شایدم هردو
اسلاگهورن با بدخلقی رو به مودی کرد و گفت :
- فکر نمیکنم اینطوری باشه مودی .... چون در اینصورت فورا کارآگاهان میفهمیدن که طلسم فرمانی در کاره ، میدونی که طلسم فرمان چه اثراتی رو به جای میزاره
مودی گویی خاطره تلخی به یادش آمده باشد گفت :
- آره میدونم ، درسته تو راست میگی ، دو سال پیش اون کراوچ عوضی که خودشو به جای من زده بود زیاد این طلسم رو واسه پرسیدن کارایی که هر روز میکنم روم اجرا میکرد
فرد گفت :
- باید به جوری به مردم بگیم که هری خائن نیست
جرج گفت :
- فکرنیمکنم کسی این چیزا رو باور کرده باشه
هاگرید گفت :
- اونا از مرگ دامبلدور علیه هری استفاده کردن ، ممکنه خیلی ها باور کنن
خانم ویزلی با عصبانیت گفت :
- ولی اون فقط یه بچست ، کی باور میکنه همچین کارایی بکنه ؟
لوپین رو به خانم ویزلی کرد و گفت :
- مالی اشتباه میکنی ، مردم دیگه به جوونی آدم ها توجه نمیکنن ، اسمشونبر هم سن و سال هری بود وقتی تالار اسرار رو باز کرد ، منظورم این نیست که من حرف اسکریمجیور رو باور میکینم ، ولی مردم باور میکنن
تانکس با حالتی رویا گونه گفت :
- پس تنها کاری که میکنیم اول بیرون آوردن دابی از بازداشته ، حتی اگه لازم بشه با زور ! باید بدونیم هری کجاست . ممکنه تو دردسر افتاده باشه
هیچ کس مخالفتی نکرد ...
لوپین چهره اش در تاریکی بیشتر شبیه گرگینه ها شده بود ، او گفت :
- شب دابی رو میدزدیم ، همه موافقید ؟

پایان فصل
قبلی « هری پاتر از دیدگاه مجله دنیای تصویر بهترین چیزها از نظر اما واتسون » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم

فرستنده شاخه
sahel_seraphic
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۱۸ ۱۸:۴۸  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۱۸ ۱۸:۴۸
عضویت از: ۱۳۸۵/۱/۱۸
از: tehran
پیام: 4
 harry potter va hoor kerse 7
dastane jlebi bood. kheyli bahl bood

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.