هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: کارگاه داستان‌نویسی :: هري پاتر و جان پيچ‌ها

هری پاتر و جان پیچ ها - فصل 3


هری پاتر و جان پیچ ها
فصل سوم: ر،الف،ب
--------------------------------------------------
دامبلدور به سوی فرشینه ی خاندان بلک رفت و پس از اندکی خیره ماندن به فرشینه به هری گفت:
-درست حدس زدم. ر،الف،ب کسی نیست جز ریگولوس ارکتوروس بلک ، برادر مرگ خوار سیریوس.
هری به فکر فرو رفت. چرا تا آن موقع به این فکر نیفتاده بود که ر،الف،ب ممکن است از بلک ها باشد. چرا تا آن موقع به این فکر نیفتاده بود که نام پدر سیریوس چیست؟دامبلدور ادامه داد:
-هری ریگولوس یه مرگ خوار بوده که چندین سال پیش به قتل رسیده. اون بعد از این که تصمیم گرفت از مرگ خوارها جدا بشه، کشته شد.حالا این سؤال پیش میاد که آیا ریگولوس بعد از نابود کردن جان پیچ مرده یا وقتی مرده جان پیچو از بین نبرده بود؟ که در این صورت یعنی جان پیچ هنوز وجود داره ولی نمی دونیم کجاست؟ خب فکر می کنم درسمون برای امروز کافی باشه. پس بهتره به پناهگاه بری.
-کدوم درس؟!
-همین درسی که راجع به جان پیچ های خوب و بد بود و درسی که راجع به ر،الف،ب بود.
هری هنوز نمی توانست قبول کند که به این ها درس می گویند و سپس به دنبال دامبلدور به سمت در حرکت کرد. سپس از دامبلدور پرسید:
-قراره شما کجا برید...آلبوس!
-هری که بالاخره توانسته بود دامبلدور را آلبوس خطاب کند خوشحال تر از قبل به نظر می رسید.دامبلدور گفت:
-بعداً بهت می گم هری. دستتو بده به من.
هری دستش را بالا برد. دامبلدور بلافاصله دست او را گرفت و غیب شد. دوباره هری آن حس را که هنگام غیب شدن داشت، تجربه کرد. سپس به دامبلدور گفت:
-چه کسایی می دونن که شما زنده اید؟
-اینم به زودی می فهمی. در ضمن یادت رفت که منو آلبوس صدا کنی!!!
با گفتن این حرف به هری لبخندی زد و هری نیز در جواب به او لبخند زد.
-آلبوس تو چطور می دونستی که قراره مرگ خوارا به مدرسه بیان و از کجا می دونستی که ر،الف،ب برادر سیریوسه.
-سؤال اوّلتو فعلاً نمی تونم جواب بدم ولی در مورد سؤال دوم. مثل این که یادت رفته که ریگولوس تو هاگوارتز درس می خونده و من هم وقتی اون درس می خوند مدیر اونجا بودم و دانش آموزانی که در اون موقع تو هاگوارتز بودنو خیلی خوب می شناسم. با دیدن اسم ر،الف،ب به یاد بلک ها افتادم و بعد از کمی فکر کردن چند نفر بلک که اوّل اسمشون «ر» بود رو به یاد آوردم ولی از بین اونا فقط یه نفرشون اوّل اسم پدرش «الف» بود ولی برای اطمینان بیش تر و همون طور که قبلاً بهت گفته بودم برای این که خودتم ببینی به فرشینه ی بلک ها یه سری زدم...هری آب می خوری؟
-نه..ممنون.
هری هنوز داشت فکر می کرد که چرا دامبلدور جواب بعضی از سؤال هایش را نمی دهد و اگر جواب بدهد به طور مبهم پاسخش را می دهد. در این مدّت دامبلدور با چوبدستیش یک لیوان ظاهر کرد و چوبدستیش را در آن برد و لیوان را پر کرد سپس آن را نوشید.
-هری بهتره که به پناهگاه بری.
-چشم...آلبوس
دامبلدور با لبخند همیشگی و لحنی پدرانه به هری گفت:
-هری به جز هرمیون، رون و جینی به کسی نگو که من زندم و مواظب خودت باش.
-ممکنه که من امسال به هاگوارتز نرم.
-به نظر من اگه بری خیلی بهتره. هم برای خودت می گم و هم برای بقیه.
دامبلدور با لبخند همیشگی و لحنی پدرانه به هری گفت:
-هری به جز هرمیون، رون و جینی به کسی نگو که من زندم و مواظب خودت باش. پس فعلاً خداحافظ.
-خداحافظ.
هری به سوی پناهگاه رفت و در زد.
-کیه؟
-هریم، خانم ویزلی.
-چی؟... تو که قرار بود دو هفته بعد بیای این جا. خب پس... سپر مدافعت چه شکلیه هری؟
-به شکل یه گوزن نر نقره ای.
در باز شد و خانم ویزلی در آستانه ی در قرار گرفت و گفت:
آه... هری چرا زود تر نگفته بودی که قراره بیای؟بیا تو هری...بیا...
هری نگاهی به دامبلدور کرد دامبلدور برای او دستی تکان داد و غیب شد.
-اوه... هری کجارو نگاه می کنی؟
-هیچ جا... چیزی نیست...
-بیا تو...
هری وارد پناهگاه شد.
قبلی « بازی روح فصل 2 : نبرد پدران (1) شاهزاده ی دورگه و ارباب سیاه - فصل 2 » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم

فرستنده شاخه
anjelina_potter
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۲/۳ ۱۲:۲۱  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۲/۳ ۱۲:۲۱
عضویت از: ۱۳۸۵/۱/۱۳
از: خونمون
پیام: 12
 کمه
خوب بود ولی حجم داستان کم بود
از این به بعد حجم داستان ها رو زیاد تر کن
در همه ی کارهات موفق باشی

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.