لرد ولدمورت مرده است، و مرگخواران با هزار بدبختی توانستند او را دوباره به دنیا بازگردانند. اما فاجعه آنجاست که لرد ولدمورتِ زنده شده، خلق و خویی کاملا متفاوت با لرد قبلی دارد و کمی... خب، شاید هم بیشتر از کمی، ملایم و دوستدار صورتیان و داستانهای عاشقی شده است!
در این میان عنکبوتی به نام آراگوگ سر و کلهاش در خانهی ریدل پیدا میشود که بدش نمیآید جای لرد را بگیرد. او از علاقهی مرگخواران به اربابشان سوء استفاده میکند و راهکاری برای نجات لرد ولدمورت ارائه میدهد که مرگخواران بلافاصله آن را میپذیرند.
راهکار او این است که مرگخواران باید لرد ولدمورت را بکشند و در پاتیلی که وسط گورستان ریدلها قرار دارد بیندازند. بعد از آن لردشان صحیح و سالم و با روحیات همیشگی به مقر حکومتیاش باز خواهد گشت!
در حالی که مرگخواران سعی در شانه خالی کردن دارند و وظیفهی کشتن لرد را به یکدیگر پاس میدهند، پاتیلی بر فرق سر مبارک لرد برخورد میکند و نفس همگان را در سینه حس میکند...
بیشک دیدگاه هر کس نشانهی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم
|