وبسایت comingsoon.net در حین برگزاری افتتاحیه قسمت اول هری پاتر و یادگاران مرگ در پنجشنبه هفته گذشته (۲۰ آبان) در لندن، با دنیل رادکلیف مصاحبه ای داشت که در خبرها لینک ویدیوی این مصاحبه را قرار داده بودیم. امروز صبح (۲۵ آبان) روزنامه اطلاعات در شماره ۲۴۹۰۰ خود با ترجمه ی شبنم مجیدی این مصاحبه را به چاپ رسانده است که در ادامه خبر میتوانید آن را بخوانید: ...
نقل قول:
يکي از گروههاي فيلمبرداري که امسال خيلي براي ديدنش انتظار کشيديم، «هري پاتر و هدایای مرگ» بود. چرا که اين فيلم دو بخشي، آخرين قسمت سري هري پاتر خواهد بود. وقتي دعوتي براي پرواز به لندن و گذراندن اوقاتي با عوامل اين فيلم را دريافت کرديم، آن قدر خوشحال شديم که با وجود سرماي مرگ آور، چمدانهايمان را بستيم و رفتيم. روزي که ما براي ديدن استوديوهاي ليوسدن رفتيم، دنيل رادکليف فيلمبرداري نداشت، در حقيقت روز تعطيلي او بود، اما ستاره هري پاتر آمد و در هر حال نيم ساعتي با ما گفت وگو کرد و ما از اين کار ارزشمند او بسيار سپاسگزاريم. زماني که ما آنجا بوديم، ديويد يتس (کارگردان) هنوز نميدانست که چطور بايد دو فيلم را از هم جدا کند، اما با هرکسي صحبت کرديم از لحظات هر دو فيلم کمي تعريف کرد. متأسفانه اين دفعه نميتوانيم از چيزهايي بگوييم که فهميده ايم در قسمت دوم به نمايش در خواهد آمد و تا دفعة بعد هم نميتوانيم از صحنهاي صحبت به ميان بياوريم که فيلمبرداري آن را ديده ايم. به هر حال مصاحبه رادکليف را در زير ميخوانيم:
* اگر مجبور بودي اصلي ترين تفاوت بين اين دو فيلم (قسمت اول و دوم هري پاتر و تقدس مرگبار) را بگويي، چطور قسمت اول را توضيح ميدادي و چطور تفاوتشان را ميگفتي؟ـ اين دو فيلم با هم خيلي متفاوت هستند. قسمت اول به طريقي يک نوع کاملاً عجيب از فيلم جادهاي است. منظورم اين است که اول از همه، مردم براي اولين بار بچهها را خارج ازهاگوارتز ميبينند که اين خودش مسأله بزرگي است .
به اين دليل که فيلمبرداري قسمت هفتم را در زمان نخستين نمايشهاي هرکدام از ديگر قسمتها شروع کرديم. و وقتي اولين نمايش از هر کدام از 6 قسمت قبلي را ميديدم با خود ميگفتم: «خداي من! فيلم هفتم چه قدر متفاوت خواهد بود.» به اين دليل که ما اين کاراکترها را خارج از فضايي ميبينيم که به آن آشناييم و عادت کردهايم. اميدوارم مردم هم اين تفاوت را احساس کنند. اولين قسمت از فيلم هفتم به جمع آوري اطلاعات ميپردازد و همة اطلاعات لازم را به ما ميدهد تا براي مبارزة نهايي آماده شويم و فيلم دوم مشخصاً در مورد مبارزة نهايي خواهد بود؛ يعني از اول تا آخرش. البته هنوز نقطة شروعش را نميدانيم؛ زيرا در حال تغيير است، ولي وقتي واردش ميشوي ديگر بدون توقف است. در قسمت دوم صحنههاي اکشن خيلي بي رحمانه است. اصلاً درجة اکشن آن فوق العاده است. اما اين گونه نخواهد ماند. بايد فيلم متعادل شود.
* چطور تشخيص ميدهي که هري بايد چه کار کند يا چه احساسي داشته باشد، و ديويد هم که چيزهاي جديدي را در مورد نقش به ميدان ميآورد، چطور به اينها ميرسي؟ـ فکر ميکنم من وقتي به سر صحنه ميروم تا حد خيلي زيادي ميدانم که هري چه احساسي دارد و هميشه ايدههاي زيادي دارم که منظور اين صحنه چيست و هري چطور بايد بازي شود. اغلب اوقات وقتي با ديويد شروع به تمرين ميکنيم، نظراتمان را ميگوييم. بيشتر، کار تمرينمان شبيه يک مکالمة دو جانبه است. مثلاً اگر صحنة بزرگي در پيش باشد، از يک هفته قبل مينشينيم و در موردش صحبت ميکنيم. ديويد هميشه از من ميخواهد که کمتر و کمتر خودم را نشان دهم. در طول پروژه، وجود اين همه احساسات ضرورتي ندارد، اما اين احساسات براي شخصي مثل من که در همه حال با هري بوده است، قابل درک است.
* آيا صحنه ناراحت کننده يا خوشحالکنندة مشخصي وجود دارد؟ـ واقعهاي که در انتظارم است، خيلي عجيب است و اتفاق افتادنش هم بسيار نزديک است. واقعي ترين نمايي که هميشه در ذهنم است، اين است که چند هفتة آينده براي آخرين بار به اتاق گريم خواهم رفت. اين ناراحت کننده نيست. ناراحت کننده نخواهد بود، اما صحنة خيلي احساسات برانگيزي خواهد بود؛ روزي که باخيليها خداحافظي ميکنم. اما از يک طرف خيلي هم هيجان انگيز است که بالاخره از اين پروژه بيرون بروم و ببينم در ديگر جاها چه خبر است. اما در عين حال دلم براي همة عوامل تنگ ميشود و بازسازي صحنهاي از خانوادهاي که ما اينجا با هم داشتيم در ديگر فيلمها غيرممکن است. فکر نميکنم ديگر در گروهي چنين صميميقرار بگيرم. در اينجا افرادي هستند که 10 سال است با آنها خيلي نزديک بوده ام. روز پايان کار، روز بسيار غمگيني خواهد بود.
* فيلم مورد علاقهات کدام يکي بود؟ـ قبلاً فيلم پنجم بود؛ ولي قسمت هفتم جاي آن را خواهد گرفت. اما در همين لحظة پنجميمورد علاقهام است! تقريباً خيالم راحت شده بود که حتي بعد از ساخت قسمت ششم هم،پنجميمورد علاقهام باقي ماند. واقعاً از اين خسته شده بودم که هر سال وقتي شماها با من مصاحبه ميکرديد و ميپرسيديد کدام يکي قسمت مورد علاقهات است و من ميگفتم: «آه! تصادفاً هميني که تازه به نمايش درآمده است.» (ميخندد)؛ اما هميشه حقيقت همين بود. بنابراين وقتي ششميبيرون آمد و من هنوز پنجميرا دوست داشتم، گفتم: «بالاخره ميتوانم با ثبات به نظر بيايم.» لحظة خوبي بود.
* احساس ميکنم که اين دو قسمت آخر به نوعي نشان ميدهد در کل سريال، کي به کي بوده و بازگشتهاي زيادي به فيلمهاي قبلي خواهد داشت. آيا از آن لحظههاي مورد علاقة تماشاگران که يک دفعه کسي را که اصلاً انتظارش را ندارند، ظاهر شود يا يک سورپرايز يا چيزي که در کتاب اصلاً وجود نداشت، در فيلم خواهد بود؟ شخص خاصي پيدايش ميشود؟ـ خداي من. چه کسي برگردد؟
* هرکي!ـ اساساً همه برميگردند. همه به نوعي درگير فيلم ميشوند. صادقانه بگويم، خودم هم نميدانم. خيلي از چيزهاي باحال بعداً در جلوههاي ويژه به فيلم اضافه خواهد شد.
* فيلمها را دوباره هم ميبيني؟ـ هر فيلم را به طور متوسط 3 يا 4 بار ميبينم، اما بعد از اولين نمايش عمومي، ديگر هرگز نميبينم. يک بار قبل از نمايش عمومي ميبينم و بعد احتمالاً يک بار هم با والدينم آنرا ببينم.
* آنها ميتوانند تاييد کنند.ـ بله دقيقاً. اول فيلم را تاييد کنند و بعد من را به عنوان فرزندشان.
* هري هنوز در خانواده است؟ـ (ميخندد) بله، دقيقاً. يکي از مورد علاقه ترين ديالوگهاي من در انيميشن «سيمپسونها» است. جايي که بارت در مسابقات گلف شرکت کرده و بايد مقابل پسر ند فلاندر بازي کند و هومر در عين حال که آمادهاش ميکند، ميگويد: «به خاطر داشته باش پسرم، اگر ببازي از خانواده اخراجي!» اين هميشه ديالوگ مورد علاقهام بوده. بعد از اين که با پدر و مادرم فيلم را ديدم، يک بار هم در اولين نمايش عمومي ميبينم و تمام.
* قبل از هر بار فيلمبرداري چطور آماده ميشوي؟ـ فقط ديالوگها را از بر ميکنم و ميفهمم که کاراکترم کجا بايد قرار بگيرد. يعني چيز خيلي خاصي نيست. حتي من نميدانم کسي مثل «دانيل دي لوييس» قبل از فيلمبرداري براي آماده کردن خود چه کار ميکند. حتي اگر تکنيکي ترين بازيگر هم باشي (که من نيستم)، نميدانم چطور بايد آماده شد. بنابراين آمادگي براي من فقط اين است که به صحنه بروم و بدانم قرار است چه اتفاقي بيفتد، متن را بدانم و ايدههايي برايش داشته باشم.
* به اتفاقات بعد از پاتر فکر کردهاي؟ اين که چه کار ميخواهي بکني؛ البته به غير از يک تعطيلات واقعاً طولاني؟ـ من اصلاً تعطيلات طولاني نميخواهم.
* ميخواهي به يک کار جديد برگردي؟ـ ميخواهم بلافاصله کار جديدي را شروع کنم.
* پروژههايي هستند که تو به آنها فکر کني يا شايد بخواهي در آنها بازي کني؟ـ بله، چيزهاي زيادي هست که به آنها فکر ميکنم. البته هنوز چيزي مشخص نشده، اما حداقل تا ماه آينده بايد تصميمم را بگيرم که در چه فيلميبازي خواهم کرد.
* چه نوع کارهايي را ترجيح ميدهي؟ باز هم جادوگري؟ـ نه. مجبورم نقش يک جادوگر با عينک را بازي کنم. هر شخصيتي که من بازي ميکنم به نظر ميرسد بايد عينک داشته باشد!
* چرا اين اتفاق ميافتد؟ـ نميدانم، بينايي من عالي است.
* پس کارکتر بعدي که بازي ميکني، عينک نخواهد داشت؟ـ در حقيقت نقش بعدي هم به طور بالقوه عينکي است. دارم با خودم کلنجار ميروم. اما دارم فکر ميکنم که اگر شخصيت عينکي باشد، احتمالاً آن را بازي نکنم.
* کار بعديات پروژه «دان الدون» نيست؟ـ خيلي به آن نزديکم؛ اما متأسفانه تا مدت کوتاهي اين اتفاق نخواهد افتاد. اين دقيقاً کاري است که من ميخواهم قطعاً دنبالش را بگيرم. اما برايش بايد کمي صبر کنم ؛چرا که من از نقش «دان» هنوز چند سالي کوچکترم. بنابراين مهلت کوتاهي دارم که خيلي خوب است.
* چيزي هست که بعد از تمام شدن کار درخواست کني تا با خود به عنوان يادگاري داشته باشي؟ـ قطعاً عينک! واقعاً عينک را دوست دارم. حتي چوب جادوگري چندان برايم مهم نيست. به خاطر اين که اصلاً در دو فيلم اول چوب ديگري بود. بنابراين قطعاً عينک، آن يادگاري خواهد بود که با خودم نگه ميدارم.
* 6 فيلم اول يک جورهايي قرباني کردن کتاب بود؛ چرا که هر کتاب به دو ساعت و نيم فيلم تبديل ميشد. اما کتاب هفتم تبديل به 2 فيلم خواهد شد. آيا وفاداري قسمت هفتم به کتاب بيشتر است؟ـ ما مجبور خواهيم بود بعضي چيزها را قرباني کنيم. اما مسألهاي که وجود دارد اين است که ما نميتوانيم همة داستان را در يک فيلم بگنجانيم. در فيلمهاي قبلي چيزهايي که قرباني ميشدند، اغلب فرعيّاتي بودند که کمکي به جلو رفتن داستان نميکردند. اما در اين يکي واقعاٌ هيچ فرعيّاتي وجود ندارد و همه مسائل فرعي در خدمت طرح داستان هستند و به همين دليل تبديل به دو قسمتش کرديم. به خودمان اجازه داديم تا بيشتر از هميشه قدردان کتاب باشيم.