شخصی | |
---|---|
تاریخ گرفتن نقش | ۱۳۹۸/۱/۷ ۰:۴۰ |
معرفی شخصیت | نام: تام جاگسن. گروه: ریونکلاو. جبهه: سیاهی! ویژگیهای اخلاقی و ظاهری: (با لحن دوبلور حیات وحش بخوانید) موجودی که مشاهده مینمایید، فردی است مرگخوار، وی در کنار کتابخانه ی دروئلا روزیه میزیستد و همیشه ی مرلین بر سر کتاب ها و حقایق موجود در آن ها با یکدیگر بحث و جدل دارند. هرجایی میتوان این موجود را یافت، در ماموریت های لرد تاریکی، همیشه نقش نقشه خوان و راهنما را بر عهده دارد. این موجود ناشناخته، تمامیِ مسائل زندگیش را با ریاضیات و منطق جواب داده و جز لرد سیاه هیچکسی را برتر از خود نمیداند. قدی متوسط دارد و همیشه نقابی مزین به طراحی های اربابش به چهره دارد. پاترونوس: بز. توضیحات اضافه : تام، تک فرزند خانواده ای نه چندان صمیمی است؛ پدر تام در کودکی مادرش را به قتل رسانده و به همین سبب، تام، بویی از احساسات نبرده است. نقابی که بر چهره دارد به این دلیل است که در خردسالی توسط پدرش شکنجه شده و چهره اش دچار مشکل شده است. ◆◆◆ داستان کوتاهی از شخصیت تام جاگسن: سرد بود و ابر ها، سرد تر و وحشیانه تر از همیشه میباریدند. کمی دورتر از مرکز شهر، در خانه ای تاریک، با غرش پدرش از خواب پرید. - دیگه باید این کاراشو تموم کنه. این را فریاد زد و از اتاقش بیرون آمد. روبرویش پدری پیر ایستاده بود، که به مانند همیشه در حالت عادی نبود و بوی تلخ الکل میداد. - کی میخوای این کاراتو تموم کنی؟ این را از اعماق وجودش فریاد زد. - نک...نه دلت باز ک..ت..ک میخواد؟ پدر تام روی مبل ولو شد و این رو گفت. چند لحظه خیره به هم مانده بودند... - نکنه میخوای مثل اون مادرِ ع... - اسم مادر منو رو زبون کثیفت نیار! و با نوری سبز، همه چیز تمام شد. ساعاتی بعد بی هدف در خیابان ها میگشت، حالا خیلی از شهر دور شده بود. عذاب وجدان داشت؟ به هیچ وجه! همینطور که طول و عرض خیابان ها را طی میکرد، تنه اش به تنه ناشناسی برخورد کرد. - هوی! چته؟! جلوی پاتو نگاه کن! تام بی اختیار برگشت و با مرد، چشم در چشم شد. امکان نداشت! - من تورو میشناسم! منو...منو...منو پیش لرد سیاه ببر! قول میدم خادم خوبی باشم! هوریس اسلاگهورن، نگاهی به او انداخت... به نظر قابل اعتماد میرسید! خانه ی ریدلها از دفتر لردسیاه خارج شد، البته حالا دیگر باید "ارباب" صدایش میکرد. - گب مامان! یه لحظه اون تی رو کنار بذار! دروئلا کجاست؟ - مثل همیشه. تو کتابخونَشه. همین کلمات برای تام کافی بود تا یک چیز را بفهمد... یک عاشق کتاب دیگر هم در این خانه وجود دارد! - کجاست؟ نگاه گابریل و مروپ به تام برگشت. همزمان گفتند: - کی؟ - همین یارو دورئلا. - اولا دروئلا، دوما زیر همین راه پله کتاب خونه داره. تام بدون اینکه به طعنه ی گابریل توجهی داشته باشید به سمت کتابخانه رفت. - جنگ جهانی دوم جادوگران، 14 هزار کشته داشت. - 13 هزار و 400 نفر... دقیقا. دروئلا سرش را از روی کتاب بلند کرد و به فرد نقاب دار و ساک به دست روبرویش نگاهی انداخت. تام تازه واردی که میگفتند کتابخوان قهاریست، این بود. - جاگسن. درسته؟ - بله. - به چه جرئتی بدون اجازه وارد اینجا شدی؟ - به هرحال، من دیگه اینجا میمونم. و روی یکی از میزهای کتابخانه به خواب رفت و این بود سرآغازی بر درگیری های تام و دروئلا. |
شناسه نمایشی | تام جاگسن |
محل زندگی | تسترال جماعت فقط تفش به ما رسید. |
منطقهی زمانی | (GMT+3:30) تهران |
عضویت از | ۱۳۹۸/۱/۶ ۱۹:۴۱ |
اجتماعی | |
---|---|
پیامها | 643 |
وفاداریها | ![]() مرگخواران |
آخرین ورود | ۱۴۰۲/۶/۱۳ ۱۹:۱۴ |
امضا | آروم آقا! دست و پام ریخت! ![]() |