هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: داستان‌های تکمیل‌شده :: هری پاتر و انتقام نهایی

هری پاتر و انتقام نهایی - فصل 20


فصل بیستم
جادوی پیشرفته

هری آن روز را به همراه دامبلدور به تمرین طلسمهای مختلف پرداخت ، سرانجام دامبلدور نتوانست جلوی خودش را بگیرد و به هری گفت که او استعداد بالای دارد و میتواند از آبرفورث نیز موفق تر باشد.دامبلدور گفت: هری این واقعا عجیبه که معلم های هاگوارتز به تو توجه خیلی زیادی نکردن من میتونم در تو استعداد و قدرت جادویی فراوانی ببینم. چطور حتی خودم چنین چیزی رو متوجه نشدم؟!
هری گفت: نمیدونم پرفسور.
دامبلدور گفت: ولی من یه حدسهایی می زنم فکر کنم این به نیروی عشقت ربط داره.
هری گفت: نیروی عشق؟ ها... اون قدرت مخفی رو میگید!
دامبلدور که گویا کشف مهمی کرده بود با خودش حرف می زد: بله فکر کنم همینه! درسته... وقتی تو میخوای قدرت زیادی به دست میاری. نه نه وقتی احساسی در وجودت ایجاد میشه قدرتهات با توجه به احساست تغییر میکنه و زمانی که اون احساس عشق باشه قدرت خیلی گسترده و عظیم خواهد بود.
سپس رویش را به طرف هری برگرداند و گفت: وقتی داشتی تمرین می کردی چه حسی داشتی؟
هری گفت: هیچی. ولی بعد از واقعه سال گذشته همیشه ته وجودم از دست ولدمورت عصبانی هستم.
دامبلدور گفت: همینه... درسته وقتی عصبانی میشی قدرت زیادی به دست میاری. فکرشو بکن اگه به عشقت فکر کنی چه قدرت غیر قابل کنترلی به دست میاری. این واقعا به تو در برابر ولدمورت کمک میکنه. خب حالا میتونی بری هری ولی خیلی تمرین کن.
هری خداحافظی کرد ، بلند شد و به طرف در رفت. در آستانه در به دامبلدور نگاه کرد و او را در حال اندیشیدن یافت. این حالت زیاد اتفاق نمی افتاد ولی معمولا از خبرهای عجیب و خوب و بدی حاکی بود.
روزهای هاگوارتز بالاخره پس از هفت سال برای هری کسل کننده شدند. برنامه یکسان و نامتنوع باعث این احساس بد شده بود. مخصوصا که دانش آموزان اسلیترینی و هافلپافی استعداد خوبی در خرابکاری از خودشان نشان می دادند( البته در مورد اسلیترینی ها گاهی اوقات هری محرک بود). بهترین کاری که هری میتوانست بکند این بود که به هاگرید یا دوستانش سر بزند بقیه اوقات یا کلاس داشت یا در حال مطالعه بود. باعث این وضیعت نیز ولدمورت بود. او بود که میبایست تاوان همه چیز را پس می داد. هری جملاتی نظیر این را مخصوصا گاهی اوقات در ذهنش تکرار می کرد تا خشم او نسبت به ولدمورت بیشتر شود و راحت تر او را بکشد.
تمرینات ذهن خوانی هری با دامبلدور طی هفته بعد به پایان رسید. اکنون طلسمهای زیادی را نیز یاد گرفته بود. قدرت جادویی او نیز با همین تمرینات پیشرفت فراوانی کرده بود به طوریکه دیگر برای اجرای طلسم پاترونوس نیازی به تمرکز نداشت.
شنبه بعدی نیز هری به نزد دامبلدور رفت.دامبلدور قصد داشت جادوی سنتی را به هری بیاموزد. وقتی هری وارد شد دامبلدور پس از سلام کردن گفت: راستی شنیدی که تانکس در حال بهبودیه میگن اسکریم ژور از معجون ویژه استفاده کرده! درسته؟
در این بین با چشمان نافذش او را زیر نظر گرفته بود و با نگاهی سرشار از شک و افتخار به هری نگاه میکرد. هری گفت: اوه... بله. خیلی جالبه. امیدوارم زودتر خوب بشه.
دامبلدور ناگهان گفت: ولی نمیدونم چطور اسکریم ژور رو راضی کردی که همچین کاری بکنه.
هری با تعجب پرسید: ولی شما از کجا میدونید؟ من که بهتون نگفته بودم من راضیش کردم؟
دامبلدور گفت: چه انتظاری داری هری؟ فکر کردی میتونی چیزی رو از من مخفی نگه داری؟ فکر کنم بعد از رون و هرمیون من از همه به تو نزدیکترم. البته بعد از مرگ سریوس.
صحبت درباره مرگ سریوس و اینکه دامبلدور همه چیز را می دانست دیگر برای هری عادی شده بود. هری گفت: خب بهش پیشنهاد دادم که مشاورش بشم اونم خیلی به همچین کسی نیاز داره اونم توی این وضع دیگه چه بهتر که من باشم.
دامبلدور خندید و گفت: عالیه هری خیلی خوبه. روزی که به هاگوارتز اومدی رو به خوبی یادمه. چقدر قدت کوتاه بود ولی حالا مشاور وزیر جادوگری شدی. کی فکرشو میکرد؟ ولی باید حواست باشه همیشه آدمهای حسود زیاد هستند مخصوصا توی وزارت خونه پس کلاهتو سفت بگیر. حالا بریم سراغ جادوی پیشرفته اول چوب دستیتو بذار کنار. چون بهش نیازی نداریم.
هری گفت: یعنی بدون چوب جادو کنیم؟
دامبلدور گفت: البته. در عوض این نوع جادو انرژی زیادی از یک جادوگر میگیره. ولی قبل از اینکه این کارو شروع کنی بهت بگم که اجرای این جادو حدود بیست سال به عمر طبیعی آدم اضافه میکنه. حاضری چنین اتفاقی بیفته؟
هری گفت: اگه ولدمورت هم از این نوع جادو بلده من هم باید یاد بگیرم.
دامبلدور گفت: متأسفانه اونم بلده. ولدمورت از هرچیزی که طول عمرشو زیاد کنه خوشش میاد. حالا چه برسه به این که قدرت جادوییش رو هم افزایش بده.
هری گفت: خب اون از کجا اینو بلده؟
دامبلدور جواب داد: ولدمورت در نوجوانی این جادو رو از گریندل والد یاد گرفته. ولی خوشبختانه گریندل والد اونقدر زنده نموند که جادوی پیشرفته رو کاملا به ولدمورت یاد بده. گریندل والد واقعا جادوگر ماهری بود اون به حدی جسور بود که از هیچ کس وهیچ چیز نمی ترسید. مخصوصا این اواخر می خواست دنیا رو فتح کنه ولی موفق نشد.
هری با کمی خجالت گفت: حتی از شما هم نمی ترسید؟
دامبلدور سری تکان داد و گفت: بله حتی از من هم نمی ترسید. ولی همونطور که همیشه می گم هر جادوگر یا انسانی یک نقطه ضعف داره نقطه ضعف گریندل والد هم در این بود که همیشه خطر میکرد. اون برخلاف ولدمورت همیشه دوست داشت یک شریک در جنایتهایش داشته باشه. نکته جالب اینجا بود که من تغییر قیافه دادم و شریک اون شدم. وقتی که از میان محافظهاش به راحتی عبور کردم. دیگه کاری نداشت که بکشمش. در اصل گریندل والد خیلی ساده لوح بود ولی ولدمورت بیش از اندازه زیرکه.به همین علته که تا حالا گیر نیفتاده. حالا این چیزا رو ول کن بریم سراغ جادوی پیشرفته.
وقتی هری دقتش را بیشتر کرد دامبلدور ادامه داد: برای این کار باید تمرکز بیشتری بکنی. در این نوع جادو از طلسمی استفاده نمیشه بلکه برای انجام دادن کاری باید روی اون تمرکز کرد حالا ببین.
دامبلدور پنجه دستانش را از هم باز کرد و به سمت چراغ خوابی که روی میزی در گوشه اتاق بود گرفت. چراغ خواب بلند شد و در هوا پرواز کرد. دامبلدور در حالی که داشت چراغ را در هوا می چرخاند و روشن و خاموش می کرد رو به هری کرد و گفت: البته این کار به این راحتی که می بینی نیست. این کار میتونه خیلی قوی تر ، خطرناک تر و حتی مفیدتر از جادوی با چوب باشه.
سپس دستانش را دوباره به همان حالت رو به دیوار گرفت ، بخش وسیعی از دیوار بدون ایجاد کوچکترین سر و صدایی تخریب شد سپس به حالت اولیه بازگشت.
هری پرسید: تو این نوع جادو جادوی نابخشودنی هم وجود داره؟
دامبلدور گفت: اگه منظورت طلسم مرگ یا صلیبی و از این جور چیزا باشه باید بگم آره. ولی نه وزارت و نه هیچ جای دیگه نمیتونه این جادوها رو ردیابی بکنه یا اصلا بفهمه اجرا شدن. برای همین خیلی از قتلهای ولدمورت هنوز کشف نشده. اما من میدونم که تو از این طلسمها در برابر هیچ کس حتی ولدمورت استفاده نمی کنی.
با گفتن این جمله زیر چشمی به هری که سرش را پایین انداخته بود نگاه انداخت. بعضی اوقات فکر می کرد که چرا به او ذهن خوانی یاد داده چون دیگر نمی تواسنت به ذهنش وارد شود ، از طرفی هری خودش نیز خیلی پیشرفت کرده بود.
هری سرش را بالا گرفت و گفت: من هر چیزی که شما بگید رو قبول دارم.
دامبلدور گفت: خیلی ممنون هری ولی لطفا از این به بعد وقتی تنهاییم منو آلبوس صدا کن.
هری با شرم خندید و گفت: باشه آلبوس.
سپس هردو با هم قه قه زدند. شاید این لحن فعلا برای آن ها ناشناخته بود. هری تا ساعت دوازده نیمه شب تحت نظر دامبلدور روی تمرکز کردن کار کرد. این روش افزایش تمرکز شیوه ابداعی دامبلدور بود. ابتدا دامبلدور چند طلسم روی هری اجرا کرد و سپس هری روی تخت سفت و بزرگی خوابید. بعد از آن باید همه افکار را از ذهنش دور می کرد و به مدت چند ساعت به همان حالت ماند.
قبلی « هری پاتر و انتقام نهایی - فصل 19 هری پاتر و انتقام نهایی - فصل 21 » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم

فرستنده شاخه
gilgamesh
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۲۰ ۹:۵۲  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۲۰ ۹:۵۲
عضویت از: ۱۳۸۴/۸/۲۷
از: قدح اندیشه
پیام: 1323
 آفرین پسر خوب!!!
سلام تپولو!!!
آفرين!!
اينکه زود نوشتي، خودش يه پوئن مثبته!!!
خب حالا:
1-اگه توي کتاب هاي هري يادت باشه، هيچکس دامبلدور رو آلبوس صدا نمي زد!!پس فکر نمي کنم لزومي داشته باشه تا هري اونو به اين اسم صدا کنه.
2-اگه قسمت پيش يادت باشه، آخرش با نويد دامبلدور براي ياد گيري طلسم هاي جديدي تموم ميشه. پس بهتر بود، ايندفعه، در ابتداي فصل، کمي هم از اون طلسم هايي رو که دامبلدور به هري ياد داده، رو براي ما هم مي نوشتي.
3- يک جا اينجوري نوشته بودي:" اين حالت زياد اتفاق نمي افتاد ولي معمولا از خبرهاي عجيب و خوب و بدي حاکي بود." ؛ که به نظر من بهتر بود اينجوري مينوشتي: " اين حالت زياد اتفاق نمي افتاد ولي معمولا از اتفاقات عجيب خوب يا بدي خبر مي داد." ( بازهم هر جور خودت دوست وداري!!)
4- يه کم غلط املايي داشتي: " قه قه" که اين اشتباه، بايد مينوشتي:" قهقهه"؛ البته باز هم نمی فهمم چرا اونا قهقهه زدن!!)
5- ولي در هر حال، عالي نوشته بودي و فکر نکن دل گرم کنيه، نه!! دارم واقعا مي گم که خيلي از داستانت خوشم اومده.
6- راستي بهتره يه کم از دوستاي هري و هاگريد و شلوغ بازي هاي دانش آموزان هم بنويسي تا از اين حالت يکنواختي در بياد.
ايولا!!!دست مريزاد!!!!

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.