مصاحبه با بلیز زابینی :
آنا : سوال اول... چطوری با دنیای هری پاتر آشنا شدی؟
بلیز : شش سال پيش وقتي که داشتم با دوستم ، در مورد کتاب هاي مختلف حرف مي زدم ، دوستم بهم معرفيش کرد . بعدشم جلد هاي مختلفش رو داد خوندم ، از کتاباش خوشوم اومد .
آنا : چی توی اون کتابا نظر تو رو جلب کرد؟
بلیز : هووووم ... موضوعش ... شيوه نوشتاريش ... شخصيت هاش ... دنياي جديدي که در کتاب خلق شده بود .
آنا : دنیاش....چون جادویی بود دوست داشتی؟
بلیز : کلا کتاب قشنگ باشه دوست دارم. خوب فضاي جادويي داستان هم ، به اين دوست داشتن کمک کردش .
آنا : سایت جادوگران رو از کجا شناختی؟
بلیز : هيچي هر چيزي که مربوط به هري پاتر بود ، رو سرچ مي کردم ، آخر از سايت جادوگران سر در مياوردم .
آنا : تاریخش رو یادته؟
بلیز : حدودا دو سال پيش بود . چون من قبل از عضويتمم در سايت ، باز به جادوگران سر مي زدم.
آنا : وقتی برای بار اول اومدی سایت به نظرت چطور اومد؟
بلیز : به نظرم خوب بود ، ولي دوست داشتم هيجان انگيز تر باشه. ولي به مرور زمان عادت کردم .
آنا : منظورت از هیجان انگیز تر چیه؟
بلیز : مثلا اينکه غير از نوشتن و خوندن مطالب ، کارهاي ديگه اي هم بشه انجام داد ، و يه جوري مثلا بيشتر فضاي هري پاتري باشه . کارهاي بيشتري بشه انجام داد .
آنا : چه کارایی مثلا؟
بلیز : هوم ... کار خاصي در نظرم نيست!
آنا : کی شخصیت بلیز رو تایید کرد؟
بلیز : ريموس لوپين !
آنا : گیر نداد...همون دفعه اول؟
بلیز : چرا اول اول يه مدت کوتاه جرج ويزلي بودم ، بعد گفت اين شخصيت قبلا انتخاب شده ، يکي ديگه رو معرفي کن ، منم گشتم بليز رو پيدا کردم .
آنا : وقتی تایید کرد چه حسی داشتی.....؟
بلیز : هيچ حسي !
آنا : اوه...چرا هیچ حسی ؟...خوشحال.....ناراحت؟....هیچی...هیچی؟
بلیز : من اون موقع به بحث هاي هري پاتري ، علاقه بيشتري داشتم . زياد به رول پلينگ اهميت نمي دادم ، حتي تا قبل از اين که عضو ايفاي نقش بشم ، يه پست رولم نخونده بودم ، نمي دونستم چي به چيه !
آنا : بعد چی شد اومدی کم کم سمت رول ؟
بلیز : خب اون اوايل از داستان هايي که ، بچه ها مي نوشتن خيلي خوشم ميامد. اون موقع سطح رول سايت خيلي بالا بود ، وقتي يه پست رو مي خوندم حسابي لذت مي بردم ، همين باعث شد که منم کم کم به سمت رول کشيده بشم .
آنا : اون موقع سطح رول بالا بود؟ مگه الان نیست؟
بلیز : نه !
آنا : چرا؟ یا بهتره بپرسم چرا این طور فکر می کنی؟
بلیز : خب به عنوان مثال ، مي تونين به تاپيک هايي مراجعه کنيد ، که از اون اوايل بودن ، و پست هايي که در اون ها مي خورده رو ، در اين مدت مقايسه کنيد . من فکر مي کنم که رول هاي قديمي قشنگ تر بودن . البته منظورم اون زمانيه که ، خودم هم هنوز عضو ايفاي نقش نبودم .
آنا : فکر می کنی چی باعت قشنگی شون بوده ؟ کاربرا اون موقع ها به چیزای خاصی توجه داشتن که الان ندارن؟
بلیز : هووووم ... نمي دونم . اون موقع سايت رول نويسان خيلي خوبي داشت .
آنا : الان نداره؟
بلیز : داره ولي فعاليت نمي کنن !
آنا : به نظرت چرا فعالیت نمی کنن...؟
بلیز : چون اونا هم احتمالا رول هاي قديمي رو ، بيشتر مي پسنديدن .
آنا : حالا به نظرت الان باید چیکار کرد تا وضع مثل سابق بشه؟
بلیز : هوم نمي دونم تا به حال خيلي ها سعي کردن ، اين وضعيت رو مثل اولش کنن ، ولي نتونستن ! منم راه حل خاصي ندارم .
آنا : خیلی ها مثلا کی؟
بلیز : هووووم... حرفاشون توي گفتگوي ناظرين ، و نحوه برخورد هست . خيلي ها مثل ققي ... فلور ... فنگ و کساي ديگه !
آنا : به نظرت کاراشون واقعا موثر بوده؟ و نشده؟
بلیز : نه ! اگر کارشون موثر بوده حتما نتيجه هم مي داده ، ولي نداده پس موثر نبوده !
آنا : چرا بلیز زابینی رو انتخاب کردی؟
بلیز : اون موقع همه شخصيت ها پر بود ، تا جايي که يادمه !
آنا : یعنی مجبوری برش داشتی؟
بلیز : اوهوم... خب اگر شخصيت بهتر و معروف تري هم بود ، حتما اون رو انتخاب مي کردم .
آنا : بلیز چجور شخصتیی داره .... توی کتاب چی می شه ازش فهمید؟
بلیز : هوووم ... يه اسليترينيه . مادرش از اون آدماي پول داره ، که تا حالا هفت بار ازدواج کرده و ضمنا همه هفتا شوهرشم به طرز مرموزي مردن. ولي کلا خود بليز شخصيت با نفوذيه... البته خودش نه ، مادرش که خب بليزم پسرشه!
آنا : دیگه....خصوصیات اخلاقیش چی؟
بلیز : پسر خوبيه !
آنا : یه اسلی و پسر خوب...جل الخالق!
بلیز : توي کتاب خيلي کم در موردش گفته ، نمي تونم نظر خاصي بدم .
آنا : خب به نظرت چقدر شبیهش هستی؟ چقدر از تو دوره؟
بلیز : هوم ... خيلي دوره... اصلا شبيهش نيستم .
آنا : خب تو چجوری هستی؟
بلیز : خوب بليز شخصيتيه که ، متکي به بقيه هست پسر خوبي نيست ... به فکر خودشه . البته در بعضي از خصوصياتش باهاش موافقم . ولي رو مجموع خيلي از کاراش رو نمي پسندم .
آنا : تو چجوری هستی؟
بلیز : هوم ... بداخلاقم ! ولي به کسي متکي نيستم !
آنا : با بداخلاقی بلیز موافقی؟
بلیز : بليز که بداخلاق نيست . خيلي هم پروانه ايه .
آنا : خب....پس با کدوم کاراش موافقی؟
بلیز : هوم ... تقريبا با هيچ کدوم ! مي گم کتاب اون قدر بليز رو معرفي نکرده ، تا بتونم در مورد خصوصيات اخلاقيش نظر بدم .
آنا : حالا چرا بد اخلاقی؟
بلیز : من؟
آنا : آره !
بلیز : خوب زود عصباني مي شم ديگه... علت خاصي نداره .
آنا : چرا رفتی اسلی؟ به خاطر بلیز؟ یا خودت هم اون جا رو دوست داشتی؟
بلیز : اون اولش برام فرقي نداشت ، به خاطر شخصيتش رفتم ، ولي به مرور زمان از اسلي خوشم اومد .
آنا : مگه اسلی چی توش بود ؟
بلیز : اعضاي خوبي داشت .
آنا : فقط اعضا؟ تاپیک هاش چی؟
بلیز : نه اعضاش ... همه تالار ها تاپيک دارن . ضمنا تاپيک هاشم ايده بچه ها بود ديگه .
آنا : اعضای خوب مثل کی؟
بلیز : دراکو ... بلاتريکس ... رودولف .... هوکي که ديگه کم مي بينمش ... آني موني !
آنا : به نظرت تالار خصوصی چقدر مهمه تو سایت؟
بلیز : هوووووم ... خب اونجا هم يه انجمنه . هر انجمنم اهميت خاص خودش رو داره . با توجه به اين که هر تالار ، جنبه خودموني تري رو داره . نمي تونم بگم خيلي مهمه ، ولي نبودشم احساس مي شه .
آنا : خودمونی تر یعنی چه جوری؟
بلیز : يعني اعضاي اونجا رو بيشتر مي شناسم ، و تقريبا با همشون دوستم .
آنا : خیلی خب... خاطره روز اول یادت هست؟ بگو!
بلیز : پستهاي اون زمان اتحاد رو مي ديدم که ، برنامه جنگ مي ريختن ، کلي ذوق کرده بودم .
آنا : کم کم تو هم رفتی بینشون!
بلیز : آره
آنا : نوشته های روز اول با الان چه فرقی کرده؟
بلیز : اون اوايل پست هام معمولي بود ، بعد بیشتر رفتم توي کار جدي نويسي ، الانم مدتيه که طنز مي نويسم ، و البته تصورم اينه که طنز مي نويسم بقيه بايد نظر بدن ! از نظر خودم پست هام بهتر از اون موقع هست .
آنا : چی باعث شده بهتر شه؟ یا فکر کنی بهتر شده؟
بلیز : خب بعد از هزار و خورده اي پست ، يواش يواش آدم چيزهاي بيشتري ياد مي گيره ، مي فهمه کجاها بايد طنز به کار ببره ، مي فهمه بايد چه نوع طنزي به کار ببره ، مي فهمه کجا ها بايد جدي بنويسه .
آنا : پس فقط با نوشتن زیاد؟
بلیز : و خواندن پست هاي خوب ، و البته بعضي از نقدها .
آنا : از کجا بفهمیم یه پست خوبه؟
بلیز : خوب بايد بخونيمش اگر خوشمون اومد ، يعني خوبه اگر خوشمون نيومد يعني بده .
آنا : شاید یکی از یه پست خوشش بیاد... یکی دیگه از اون پست خوشش نیاد... اون وقت چی؟
بلیز : خب اين يه چيز سليقه ايه ، حتي هميشه کساني هم پيدا مي شن ، که از بهترين کتاب هاي دنيا هم ايراد مي گيرن ! فکر مي کنم بايد به نظر اکثريت اهميت داد .
آنا : یه نوشته باید چطوری باشه تا حداکثر اثر رو داشته باشه؟
بلیز : از طنز و فضا سازي در جاي مناسبش استفاده شه ، ضمنا سوژه خوبي هم داشته باشه ، نثرش هم روان باشه بهتره . البته مورد آخر بستگي به نوع نوشته هم داره .
آنا : خب...ناظر تالار خصوصی چه فرقی با بقیه ناظرا داره؟
بلیز : قانونا هيچ فرقي !
آنا : هیچه هیچی؟
بلیز : آره اصولا هيچ فرقي ندارن وظايفشونم مثل همه .
آنا : خب حالا غیر از قانون ، خودت چه فرقی بینشون می بینی؟
بلیز : خب ناظراي تالار خصوصي در بعضي موارد ، وظيفه هماهنگ کردن اعضاي گروه رو به عهده دارن !
آنا : چه وقت هایی؟
بلیز : وقتهايي که نياز باشه .
آنا : خب....چه وقت هایی نیازه؟
بلیز : وقتي که احساس بشه بايد جنبشي بيرون تالار انجام شه ... يا وقتي برنامه ويژه در خارج از تالار در پيش داريم .
آنا : فقط بیرون از تالار؟ اگه خود تالار فعال نباشه اون وقت چی؟
بلیز : نه داخلم هست . اون وقت معمولا سعي مي شه ، کنفرانسی چيزي در مسنجر بذاريم تا اون هم حل شه .
آنا : به نظرت الان تالار اسلی با توجه به این که خوابیده ، از اون موارد نیست؟
بلیز : نه !
آنا : اوه...اوکی! اگر قرار باشه غیر از اسلی ، یه تالار دیگه رو هم انتخاب کنی اون کجاست؟
بلیز : بشنيدم راونکلا تالار خوبي داره !
آنا : فقط شنیدی؟ ندیدی؟
بلیز : نه شنيدم . داري زير نور چراغ منو به داشتن دو شناسه متهم مي کني؟
آنا : فقط دو تا شناسه؟ از یه بچه اسلی بعیده !
بلیز : اسلي ها اتفاقا به گروهشون خيلي هم پايبندن (!)
آنا : بل....بل.... این یکی رو فراموش کرده بودم!
آنا : چه رنک هایی تا حالا گرفتی ؟
بلیز : بهترين بحث کننده ... بهترين دانش آموز.. بهترين معلم ... بهترين تازه وارد فکر کنم ... بهترين رول نويس تالار با فعال ترين عضو ....
آنا : کدومشون رو بیشتر از بقیه دوست داری؟
بلیز : هيچ کدوم مهم نيستن . من براي رنک ها فعاليت نمي کنم . برام هم فرقي نداره .
آنا : رنکی هست که دوست داشته باشی بگیری ، و تا حالا نگرفتی؟حالا اینو بگو...
بلیز : هم آره هم نه... آره چون دوست دارم همه رنک ها رو يه دور بگيرم ، نه چون اگرم بگيرم خوشحال نمي شم .
آنا : از نقد سوال کنم؟
بلیز : شما دارين مصاحبه مي کنين از من مي پرسين؟
آنا : خب...همین یه سوال از نقد... چرا از نقد متنفری؟
بلیز : يه سوال ديگه چرا متنفر نباشم؟
آنا : خب...چون من خیلی کم از بچه های سایت ، این جواب رو شنیدم!
بلیز : خب اول اين که من متنفر نيستم ... علت اصلي اين که نقد نمي کنم اينه که ، نقد کردن کار دست و پا گيريه ، و خيلي وقت مي خواد ...
آنا : چرا دست و پا گیره؟
بلیز : خوب اين رو ديگه وقتي يه روز ، ده تا پست نقد کرديد مي فهميد . جدي مي گم... کار وقت گيريه ...
آنا : الان منظورت با کس خاصی نبود؟
بلیز : نه!
آنا : خیلی خب... تو سایت بیشتر نوشته های کی رو می پسندی؟
بلیز : خب هر کي که قشنگ بنويسه ... از نوشته هاي مک بون بدم نمياد . يعني قشنگ مي نويسه!