هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: مصاحبه با اعضا

مصاحبه با چو چانگ


آنا : سیاه ، سفید یا شطرنجی؟
چو : سفيد!

آنا : حالا چرا سفید؟ سفیدی توش چیه اکثرا ملت می رن دنبالش؟
چو : هوووم...خيلي ها دوست دارن مثل کتاب ، سفيد باشن! همين جوري الکي (!) ولي من به شخصه عشق سفيدم . نه به خاطر کتاب!

آنا : خب چی باعث شده این عشق رو پیدا کنی؟ خود کتاب یا طبعت؟
چو : طبعم...

آنا : ویژگی های یه نفر که میاد سفید می شه چیه؟
چو : از سياها بدش بياد ! (تو رول) واقعا دفاع کنه از سفيدي! فقط حرف نباشه! مثل بچه هاي خوب به حرف دومبول گوش کنه!

آنا : مثلا کی؟ کی همچین ویژگی هایی داره؟
چو : سارا اوانز! نمونه کامل يک سفيد!
آنا : یادم باشه با سارا یه صحبتی داشته باشم! 

آنا : شکلک مورد علاقت تو سایت؟
چو : 

آنا : اتفاقایی که تا حالا واسه سایت اتفاق افتاده رو یادت بیار.. به نظرت کدوما مهمترین بوده! و قشنگ ترین!
چو :  هوووم...چه سوال سختي!

آنا : ببخشید ولی باید در شان چو چانگ مصاحبه کنم! نمی تونم دو درکنم! ملت انتظار دارن!!! 
چو : :lol2:

چو : اتفاقي که مربوط به من باشه...يا کلا سايت؟
آنا : نه سایت... بعدا در مورد خودت بگو!
چو : همين جشنواره!: چيز خيلي جالبي براي سايت بود .

آنا : از چه نظر جالب بود؟
چو : خوب اولين بار بود که همچين چيزي تو سايت پيش ميومد . و جوايزش خيلي بزرگ بود! و خيلي جالب!
آنا : آها ...اون نکته انحرافی شو فراموش کرده بودم!
چو : کدوم نکته انحرافي که من متوجه نشدم!؟
آنا : جوایزش!
چو :

آنا : برای خودت چی؟ بهترین اتفاق واست چی بود؟
چو : يه خاطره قديمي ! وقتي کل کل مي کردم ، يه روز بلاتريکس سابق و مک گونگال سابق ، هردو اومدن کلي نصيحت مون کردن . خيلي روم تاثير گذاشت . شديد! واقعا ازچيزهايي که نوشته بودم از خودم شرمنده شدم . از اون به بعد نمايشنامه مي نوشتم!

آنا : از چه نظر تاثیر گذاشت ...دیگه کل کل نکردی؟
چو : نه نکردم! و حريف سياهمم رو هم ترغيب کردم نکنه! ما يه تاپيک رو تصرف کرده بوديم . کل کل بين سفيد و سياه... کلي سرشون وقت مي ذاشتيم . ولي چرت و پرت مي نوشتيم!

آنا : طرف سیاه کی بود؟
چو : کراوچ **

آنا : فیلمای هری پاتر رو بیشتر دوست داری یا کتاباشو؟
چو : کتابارو!!
آنا : کدوم شخصیت؟
چو : دامبلدور- جيني ويزلي!

آنا : توی فیلم چی؟
چو : توي فيلم...سدريک ديگوري ... نمي دونم چرا!
آنا : شاید چون مرگ غم انگیزی داشت! نه؟
چو : ممکنه! شايدم چون با چو مي گشت …
آنا : آها...از اون لحاظ! 

آنا : جادوگران یعنی...
چو : دلبستگي !

آنا : چند تا کلمه می گم به من بگو تو رو یاد چی می اندازه!؟
آنا : آداس؟
چو : ونوس!
آنا : ویرایش؟
چو : نظارت...نقد!
آنا : نحوه برخورد؟
چو : حذب!
آنا : هری پاتر؟
چو : سربازي !

آنا : خب...من می دونم که نقاد خیلی خوبی هستی...
چو : عجب!...
آنا : نقد ها دسته بندی دارن؟
چو : هوم...مگر دسته بندي کني به جدي و طنز!

آنا : خب با هم فرق داره؟
چو : آره..خیلی... تو نقد جدي... بايد به اون نکات ريز توجه داشته باشي . در حالي که طنز همچين چيزي رو نياز نداره . الان رولينگ تو کتابش يه اشتباه کوچولو بکنه ، مي افتيم به جونش . چون مسير پست رو مي تونه عوض بکنه . ولي پست هاي طنز، ممکنه حتي خود نويسنده از قصد ، اون نکته ريز اشتباه رو بکار برده باشه! که حتي به خنده دار شدن پست کمک بکنه . چيزي که طنزو خنده دار مي کنه ، تو اين سايت بيشتر ديالوگه . و کمي هم فضاسازي . ولي ديالوگ هاي جدي تا اين حد اهميت ندارن ، و بيشتر فضا مهمه!

آنا : کار نقد کدوم سخت تره؟
چو : طنز!

آنا : چرا؟ جدی که ظریف تر باید نقد شه!
چو : آره...ولي من شخصا ، وقتي پست جدي رو مي خونم بيشتر توجه مي کنم تا طنز... واسه همين اون نکات ريز جدي رو بيشتر از طنز مي بينم! البته نه به ريزبيني آرامينتا! اون يه چيز ديگه ست .

آنا : یه نقاد خوب باید چه ویژگی هایی داشته باشه؟
چو : خب...بايد هم نکات مثبت رو بگه هم منفي رو . و جوري بگه که خواننده تا آخر عمرش از پست زدن زده نشه! بعدش تشويق کنه نويسنده رو ، پستو خوب بخونه به همه چيزش توجه بکنه !

آنا : نقد هایی رو که تو سایت انجام می شن در چه کیفیتی می بینی؟ برای تو که توی نقد دستی داری قانع کننده ست؟
چو : نقد هايي که روی پستهاي جدي انجام مي شن ، به نظرم در سطح بهتري ، نسبت به مال طنز ها قرار دارن . ولي خب...برای یه سایت ، اونم سايتي که هدف اصليش نويسندگي نيست ، و فقط هري پاتره ، سطح خوبيه! آره من اصولا خيلي راحت قانع مي شم . مخصوصا اگه جدي باشه .

آنا : بهترین نقدی رو که کردی یادته؟ رو پست کی بود؟
چو : هوووم...تو محفل... رو پست سارا اوانز فکر کنم .
آنا :
آنا : 

آنا : تاریخش کی بود؟
چو : اوه....يادم نيست!
آنا : چند ماه پیش تقریبی؟
چو : بذار فکر کنم ... احتمالا 5 - 6 ماه قبل!

آنا : چی توی اون نقد بود که نظرت رو جلب کرد؟
چو : پست سارا خيلي خوب بود . فقط چند تا نکته به نظرم داشت . خيلي خوشم اومد چون معمولا نکات منفي رو مي بينم . ولي اونجا از همه چي به اندازه نوشته بودم .

آنا : تاپیک شناسیت چطوره؟
چو : يعني چي...!!؟
آنا : چند تا تاپیک می گم بگو تو کدوم انجمنه!
چو : اوه...   باشه!

آنا : دروغ سیزده؟
چو : لندن...!؟
آنا : درسته . جاپاهای مرموز؟
چو : من اين تاپيک رو از بيخ و بن نديدم!!
آنا : حالا یه حدس بزن..
چو : مثلا....هاگزميد!
آنا : اشتباه...مطالب اشتراکی . مثلث برمودا؟
چو : جادو و جادوگري! اينو مي دونستم!
آنا : درسته . سالن مد جادوگری؟
چو : دياگون!
آنا : ای ول...درسته!

آنا : تا حالا تو سایت دعوا کردی؟
چو : هومک…  يه دعواي خيلي خيلي کوتاه با وب مستر! من همين يه دعوا رو کردم!
آنا : با کی؟
چو : هري پاتر!

آنا : اوه... سر چی؟
چو : هيچي تابستون سالي که گيلدي وزير شد ، هري اومد تو نحوه برخورد ، گفت : نمي دونم پستا خيلي سطح پايين بودن ، و ستاد بعضي ها(از جمله من) کلا چرت و پرت بود . که خوب راست مي گفت! بعد که چند تا پست در اين رابطه خورد ، نمي دونم من چي نوشته بودم که ، عله اومد ازش استفاده کرد بهش جواب داد اونم با لحن کمي تند! بعد من لجم گرفت ، دعوا کرديم! و تو سه پست ديگه برطرف شد! همين!

آنا : خب...حالا که تموم شده ، وقتی یادش می افتی ، چه عکس العملی نشون می دی؟
چو : از لج کردن خودم خنده ام مي گيره!

آنا : اگه دوباره برگردی عقب... بازم این کار رو می کنی؟
چو : هووم...نه! اميدوارم اگه برگردم عقب به جاي اون پستم ، غرورمو بشکنم بگم آره حق با توئه!

آنا : حالا به نظرت کلا این دنیای مجازی چقدر ارزش دعوا کردن داره؟
چو : خب..هيچي!! تو دنياي واقعي هم دعوا ارزش هيچي رو نداره ، چه برسه اينجا که بيشتر واسه دوستي ساخته شده .

آنا : پس چرا همیشه دعوا های زیاد و خیلی جدی می شه؟
چو : به همون دلايلي که تو دنياي واقعي دعوا مي شه ، هيچ کس نمي خواد حرف اون يکي رو قبول کنه! و فکر مي کنه ، چون تو دنياي مجازيه... دارن سرش کلاه مي ذارن!

آنا : فکر نمی کنی چون سن اکثر کاربرا کمه ، و حتی اختلاف سنی بین اونا موجب این دعواها می شه؟
چو : خب... آره اينم هست... ولي اين هم برمي گرده ، به مورد اولي که گفتم ! کوچک ترها نمي خوان حرف بزرگترها رو قبول کنن !

آنا : فکر نمی کنی الان خیلی برات سخته که ، یک کاربر تازه وارد با توجه به اینکه از اعضای قدیمی هستی ، داره بات مصاحبه می کنه؟
چو : هووم...چرا بايد همچين فکري داشته باشم؟! مگه کاربر تازه وارد آدم نيست!

آنا : خب دلت نمی خواست یکی از بچه های قدیمی ، مثل خودت بات مصاحبه کنه؟
چو : اونوقت هر چيزي که من مي گفتم ، اون خودش از قبل مي دونست ، در نتيجه مي شد هيچي به هيچي! همين جوري خوبه!

آنا : بهترین سوالی که دوست داری الان ازت بپرسم چیه؟
چو : حذب رو توصيف کنم! 
آنا : بابا... از حذبم می پرسم ! 
چو : نکته : (من فردا از بین خواهم رفت!) چيز ديگه اي به ذهنم نمي رسه .
 
آنا : خیلی خب...می ریم سر حذب...باور کنید دارن منو هول می دن به این سمت!  توصیفش کن!( سانسور شد...)
چو : افرادي با هدف ظاهري آبادي سايت ، ولي در باطن داراي علاقه وافر به ويران کردن همه چیز!

آنا : چقدر این توصیف جدی بود؟
چو : نود و نه درصد!
آنا : یه زمانی خودتم عضو حذب بودی!
چو : خب الان که نيستم .

آنا : اون موقع هم همین توصیف رو می کردی؟
چو : اونوقت فقط رول بود... نه خب.. اونوقت ها شايد اين جوري توصيف مي کردم : افرادي با سوژه هاي توپ و سرشار و خيلي ايول و اينا!

آنا : مگه الان چیه؟
چو : الان تو همه چي خودشو نشون مي ده !

آنا : به نظرت چرا همچین هدفی دارن؟
چو : همه ما دوست داريم سايت اون طوري باشه که مي خوايم ، ولي خب اينا سعي مي کنن خواسته هاشون رو روی سايت پياده کنن ، حتي اونايي رو که واقعا هم خوب نيستن ! و نتيجه اش مزاحمت و دعوا مي شه .

آنا : خواسته هاشون به نظرت چیه؟
چو : تغيير دادن رول طبق خواسته خودشون ، و این که خودشون بهتر بلدن!

آنا : این قدر تند حرف می زنی نمی ترسی یه بلایی سرت بیارن؟
چو : چرا… ولي خوب نظر منه!!

آنا : فکر نمی کنی یکی باید باشه تا با انتقاداش کارا رو بهتر کنه؟
چو : خوب اون که آره! حذب اولش همين بود... ولي انتقاد هم يه خورده زياده از حد باشه مسخره مي شه! وگرنه حذب اگه همون که قرار بود باشه، باشه ، من چه مشکلي باهاش دارم!

آنا : حالا به نظرت اگه حذب بخواد ، به دوران سابق برگرده که تو دوست داری ، چی کار باید بکنه؟
چو : يه بار يه چيزي رو سند تو آل کردن: "وقتي دل کسي رو شکستي يه ميخ رو ديوار بکوب ، و وقتي دلشو به دست آوردي ميخ رو دربيار ، ولي چه فايده که جاي ميخ رو ديوار مي مونه! اينم مثل همونه! خيلي سخت مي شه... ولي سابقه حذب هنوز سرجاشه ! الان حذب مثل يکي دوماه پيش جنجالي نيست ، ولي همه فکر مي کنن اين آرامش قبل از طوفانه ! حداقل من اين طور فکر مي کنم!

آنا : اگه مدیر بودی و حذب کارایی رو در قبال تو انجام می داد ، چه برخوردی می کردی؟
چو : واقعا نمي دونم!

آنا : حالا... بلاک می کردی... استقبال می کردی...حذف کاربر می کردی... بی خیال می شدی ؟
چو : شايد مثل رفتار الان مديرا ، يا شايد هم ، گفته هاشونو عملي مي کردم ، ببينن درخواست هاي غير مفيدشون آخرش چي مي شه!

آنا : به نظرت در خواست های غیر مفیدشون چیه؟
چو : مثلا يکيش همين وزارت ، خب اول خوب به نظر مياد... يعني مي اومد... که وزير اين همه قدرت و اختيارات داشته باشه .

آنا : منظورت ققنوسه؟ و کارایی که قرار بود بکنه؟
چو : نه..کلا...  ولي بعدش ديديم که ، هردفعه وزير به خاطر اين همه قدرت ، اعصابش خراب مي شد و دعوا مي شد ، و به هيچ جايي نمي رسيديم ! در حالي که همه با خوندن پست هاي زمان هاي قبل ، مي فهمن که کينگزلي بيشتر خودشو تو رول انداخته ، تا بقيه... و به خاطر اين بود که اختياراتي فقط به خاطر وزير بودن ،  بهش داده نشده بود ، برخلاف بقيه !

آنا : حالا که رفته نظرت چیه؟
چو : کي؟ کينگزلي؟
آنا : نه...ققنوس!
چو : خب... ققي يه خورده خواستار قدرت بود! خودش هم هي اين رو مي گفت ، و مي شد از رفتارش هم فهميد . فقط همين رو مي تونم بگم !

آنا : در آخر بحث حذب اگه چیزی مونده که می خوای بگی بگو!
چو : نه فکر نکنم!

آنا : یه بیت شعر در وصف سایت بگو...
چو : متاسفم...عمرا بتوني يکي با طبع شعر پيدا کني!

آنا : اوه.....من همچنان امیدوارم! لازم نیست بسازی ... یه بیت شعر که یادته و می خوره به سایت...
چو : هوومک! يه بيت شعر هست تو ذهنم ولي ربط داره يا نه نمي دونم!  اگر يک لحظه امشب دير جنبد / سپيده دم جهان در خون نشيند / ز آتش هاي ترک و خون تازيک / ز رود سند تا جيحون نشيند ! سعي کن ربطش رو پيدا کني!
آنا : باشه  ***

آنا : اگر دوباره بیای سایت چه شخصیتی بر می داری؟
چو : گرگ gurg ... رئيس قبيله غولها !
آنا :  چرا؟
چو : نمي دونم...خيلي دوسش دارم! باحاله!
آنا : چیش برات جالبه؟ چی باحالش کرده برات؟
چو : همين که رئيس قبيله غول هاست . بعد سفيد هم هست ، بعد خيلي علاقه داره به کادو و اينا ، قشنگ مي شه باهاش رول نوشت !

آنا : اگر الان بت بگن امروز آخرین روز سایته چه کار می کنی؟
چو : مي رم کل تاپيک هاي سايت پست مي زنم!!! بعد يه خورده تو تالار ريون فعاليت مي کنم . کاري که خيلي به ندرت کردم!
آنا : فکر می کنی برسی؟
چو : تا جايي که شد!

آنا : هشتصد تا بیشتر تاپیک تو سایته!
چو : نه ديگه جدي جدي نه همشو که... اون تاپيک هاي خوابيده، اونايي که اصلا نديدمشون!

آنا : چرا کاریه که به ندرت می کنی؟
چو : نمي دونم تالار بهترين تاپيک ها رو داره ولي من پست زدنم نمياد! شايد چون خيلي گريف رو دوست داشتم! و بعد مجبور شدم بيام ريون! هرچند الان شکايتي ندارم !

آنا : پس خسته شدی؟
چو : نه فکر نمي کنم... جاهاي ديگه مي تونم ، ولي تالار نمي شه!
آنا : چرا تالار نمی شه؟
چو : هوووم ...نيدونم!

آنا : به چو چانگ پیشنهاد مدیریت بدن قبول می کنه؟
چو : هوووم...احتمالا نه!

آنا : چرا؟
چو : اول که اونوقت نمي تونم بيام پست بزنم . دوم اين که کلي اعصاب مي خواد . نمي دونم مي تونم يا نه!

آنا : از حذبی ها می ترسی؟
چو : چرا بايد بترسم!؟  مگه مي خوان بخورنم !

آنا : شاید... خب یه جوری وقتت رو تنظیم کن که به پست زدن هم برسی!
چو : هوم… نمي شه… من در امور برنامه ريزي خيلي ضعيفم !

آنا : به نظرت یه مدیر چرا باید اعصاب مدیریت داشته باشه ؟
چو : من هميشه فکر مي کنم مديرا ، به قسمت پيام شخصيشون نگاه نمي کنن! بس که پر مي شه ! بعد اون همه بحث هاي نحوه برخورد ، حالا خدا مي دونه پشت پرده چه شکايت هايي مي شه !

آنا : پس به خاطر پیام شخصی و نحوه برخورد مدیر نمی شی؟
چو : نه خب... من وقتشم ندارم!

آنا : البته من حدس می زنم یک کمی اصرار کنن قبول کنی!
چو : تو اين اطلاعات پشت پرده رو از کجا مياري ؟!

آنا : 
چو : امکان داره… خيلي زود راضي مي شم … تو همه چيز!

آنا : نظرت در مورد انتخاب ترین ها در هر دوماه چیه؟
چو : خب چيز خوبيه !
آنا : چرا چیز خوبیه؟
چو : هوم خوب اولا بعضيا براي رنک گرفتن ، سعي مي کنن خودشون رو بهتر کنن ، رقابت ايجاد مي شه ، البته يه کمي! اوني که پيشرفت کرده تشويق مي شه ، حتي يه راي داشتن هم به ادم اميد مي ده!

آنا : امید چی؟ فعالیت؟
چو : آره...بهتر شدن همون فعالیت !

آنا : با ریون کلاو ، وزیر ، تاپیک و پیام شخصی یه جمله بساز!
چو : وزير با پيام شخصي به ناظر ريون کلاو گفت که يه تاپيک بزنه!
چو : اوووف!
آنا : اووف یعنی چی؟ خیلی سخت بود؟
چو : خيلي نامربوط بودن!
آنا :
 
آنا : ناظر خوب به کی می گن؟
چو : به کسي که با افرادي که تو فرومش پست مي زدن ، قشنگ رفتار کنه ، طوري که طرف از زندگي نااميد نشه ، سعي کنه فرومشو فعال کنه ، خلاق باشه تا بتونه سوژه هاي جديد بده . انتقاد پذير باشه !

آنا : مثلا یه ناظر چطوری رفتار می کنه که یه نفر از زندگی ناامید می شه؟
چو : مياد پست طرف رو ويرايش مي کنه ، مثلا مجوز مي خواد ، خوب اون بشر تازه وارد بوده چيزي از سايت نمي دونسته ، بعد اون ناظر بد (که تو سايت نيست)... مياد يه چيزي زير پستش مي نويسه ، که اين چه تاپيکيه درخواست دادي ، مگه نمي بيني قبلا زدن ، نمي دوني اين خيلي چرته ، و الخ!

آنا : کسی رو این طوری تو سایت می شناسی؟
چو : نه...البته خب... بعضي وقتها آدم مياد عصباني مي شه از اين کارا مي کنه . ولي کسي رو که هميشه رفتارش اين باشه نمی شناسم !

آنا : اوه...من می شناسم!
چو : حتما منم!
آنا : نه بابا... ولی همه می دونن من کی رو می گم! 
چو : هووم...من که نمي دونم.

آنا : خاطره هات توی این مدت رو به خاطر بیار.... بهترینش رو بگو...
چو : تولد يک سالگي سايت ، گفتن شهرستاني ها هم شرکت داشته باشن ، واسه تولد کنفرانس گذاشتن ، خيلي حال داد ! بعد کنفرانس هم تا ساعت چند صبح تو نت بودم.  بعدش… وقتي قلعه روشنايي رو تو گریف باز کرديم ، اونم خيلي قشنگ بود... کلا گريف خيلي خوب بود! بهترين خاطره هام مربوط به اونه !

آنا : رابطت با تازه واردا چطوره؟
چو : خب مسلمه که مثل رابطه ام با قديميا نمي شه ! ولي همچينم بد نيستم .
آنا : یه توصیه بهشون بکن!
چو : قبل از پست زدن يه ديد کلي از سايت و نوشته هاي اعضاي بگيرن ، بعد بيان پست بزنن ،  تا انجمن ها خراب نشه !

آنا : نظرت رو در مورد تک تک مدیرا بگو!
چو : هري پاتر : آرام و يه خورده مغرور- فقط يه خورده !   بارون خونين : صبور!  اسکاور : همه رو تشويق مي کنه و در عين حال خودش پست نمي زنه!   کوييرل: جدي - ضد بي ناموسي!**** بیل : رک و صریح! کریچر : رعیت دوست ! (نکته: رعیت = ما اعضای سایت!)   مونالیزا : نظر خاصی ندارم...زیاد نمی شناسمش!   باک بیک : کلی فرد باحالی بید خوشمان می آید!

آنا : حرف آخر؟
چو : حرف آخر این که دلبستگی من به جادوگران ، زیادتر از اونی بود که فکر می کردم ! ملت جادوگر و ساحره قدر جادوگران رو بدونید!(کپی رایت بای فلور(! *5

آنا : در این قسمت آخر بار دیگر از چوی عزیز تشکر می کنم ...
آنا : 

 

پشت صحنه :

سامانتا : بریم سراغ آداس... کی این تاپیک رو زد؟
چو : ونوس!
سامانتا : تو از اولش بودی؟
چو : نه...اصلا! من فقط درحد چند تا پست... اونم نه اولش
سامانتا : یعنی خیلی با آداس نبودی؟
چو : نه زياد... خيلي کم فعاليت آداسي داشتم!
سامانتا : پس ولش کن اصلا از آداس نمی پرسم ! 
سامانتا : مرسی چوی عزیز...خوب بود...راضی بودی؟
چو : آره خوب بود فقط خیلی سوالای سخت سخت می پرسیدی ،
چو : گیر می کردم وسطا! 
سامانتا : مصاحبه خیلی سنگینی بود... ممنون از این که قبول کردی.... من تا قسمت چهارم که ویرایش کردم 18 صفحه آچار در اومد!
چو : اووه...خدا بده برکت! من اصولا زیاد حرف می زنم!
سامانتا : واقعا خوب بود...همه باید همین طوری مثل یو بگن...ممنون از این که وقتت رو به من دادی.....
چو : خواهش!

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

نکته : هر کس پيشنهاد ، انتقاد يا سوال جديدي به ذهنش مي رسه که فکرمي کنه جالب باشه و اين مصاحبه ها رو بهتر مي کنه خوشحال مي شم بگه!

 

این مصاحبه شامل 36 سوال اصلی و 52 سوال فرعی می باشد.
ماکزیمم زمان پاسخگویی به سوالات 00:00:28 ثانیه می باشد.

 

* این قسمت ازمصاحبه در ساعت 00:01:26 تا 00:49:35 بامداد در تاریخ سه شنبه 21 آذر انجام گرفته است.

** این قسمت ازمصاحبه در ساعت 12:09:06 تا 13:28:11 عصر در تاریخ شنبه 25 آذر انجام گرفته است.

*** این قسمت ازمصاحبه در ساعت 14:55:21 تا 16:05:57 عصر در تاریخ چهارشنبه 29 آذر انجام گرفته

است.

**** این قسمت ازمصاحبه در ساعت 15:37:18 تا 16:15:02 عصر در تاریخ پنج شنبه 30 آذر انجام گرفته

است.

*5 پیام شخصی!

با تشکر از بیل ویزلی مدیر بخش اخبار و مقالات!

صفحات:
« 1 (2)
قبلی « مصاحبه با بلیز زابینی مصاحبه با سدریک دیگوری » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم
فرستنده شاخه
khereft2007
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۳/۲۹ ۷:۲۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۶/۳/۲۹ ۷:۲۷
عضویت از: ۱۳۸۵/۸/۱۷
از: تو دفتر ِ مدیر ِ مدرسه!!
پیام: 544
 ایول
ایول چو ....
نمیدونستم اینقدر بی رحمی که پست تازه واردا رو نمیخونی !
خیلی حال کردم با این مصاحبه .
خسته نباشید .
aliedrisi
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۱۴ ۵:۱۰  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۱۴ ۵:۱۰
عضویت از: ۱۳۸۵/۱۰/۱۵
از: از کنار هرمایون جونم
پیام: 468
 Re: مصاحبه با چو چانگ!(پارتیش کلفته که باهاش مصاحبه کردند وگرنه یکی هم بیاد با من مصاحبه کنه)
من فقط یه بیت شعر به نظرم رسید حالا ربط داشتن یا نداشتنش با شما:
درد عشقی کشیده ام که مپرس زجر حجری کشیده ام که مپرس
گشته ام در جهان و آخر کار آنچنان دلبری برگزیدم که مپرس
پارتیش کلفته که باهاش مصاحبه کردند وگرنه یکی هم بیاد با من مصاحبه کنه
ارش
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۱۳ ۱۹:۴۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۱۳ ۱۹:۴۳
عضویت از: ۱۳۸۴/۵/۱۸
از: تو میپرسند !!
پیام: 3737
 Re: مصاحبه با چو چانگ!
سلام

دستت درد نکنه عالی بود !

ببین بیچاره چو رو چقدر زجر دادی که دو صفحه شده مقالت !!!
pendar mohajeri
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۱۳ ۲:۴۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۱۳ ۲:۴۷
عضویت از: ۱۳۸۵/۶/۱۴
از: دارقوز آباد !
پیام: 916
 Re: مصاحبه با چو چانگ!
از چو و سامانتا بابات اين مصاحبه ي قشنگ مي تشكريم !
333444
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۱۳ ۰:۲۸  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۱۳ ۰:۲۸
عضویت از: ۱۳۸۵/۹/۲۴
از: دریای محبت
پیام: 134
 Re: مصاحبه با چو چانگ!
خیلی جالب بود.مرسی سرافینا. از طریق پیام شخصی مصاحبه می کنی یا چت؟ مصاحبه ی بعدی با کیه؟
negin.sdh
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۱۲ ۲۲:۰۹  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۱۲ ۲۲:۰۹
گریفیندور
عضویت از: ۱۳۸۵/۳/۲۵
از: عمارت پوگین
پیام: 467
 Re: مصاحبه با چو چانگ!
عالی بود
مرسی از تلاشی که کردی
منتظر بعدی هستم
zohreh_perave
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۱۲ ۲۰:۳۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۱۲ ۲۰:۳۷
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۰/۱۸
از: لندن
پیام: 90
 Re: مصاحبه با چو چانگ!
درسته کار جالبی یه ....
ببینم فقط با مدیرا مصاحبه می شه؟؟
می شه بگین چه طوری مصاحبه رو انجام می دین کنجکاو شدم
ممنون
Hajian
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۱۲ ۱۸:۵۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۱۲ ۱۸:۵۳
عضویت از: ۱۳۸۵/۴/۲۰
از: پيش سمانه جون...!!!
پیام: 66
 Re: مصاحبه با چو چانگ!
دستت درد نکنه ...... خیلی کار خوبو جالبیه

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.