رون گفت: عالی شد، نمیشد یه وقت که هوا روشن بود بیایم؟ هرماینی گفت: اینقدر غر نزن، رون. هری آرام آرام به پیش میرفت و با کنجکاوی کامل به چیزهایی که در همان هوای تاریک میتوانست ببیند نگاه میکرد - هری کجا میری؟ ما حتی نمیدونیم خونتون چه شکلیه. هری سرجایش میخکو...
فصل هشتمرای منفی فضای خانه به شدت آرام شده بود همگی سعی می کردند که در حضور خانم ویزلی هیچ حرکت ناخوشایندی انجام ندهند. خانم ویزلی بعد از آن ماجرا با همه ی بچه هایش سرسنگین شده بود و تنها گاهی با جینی صحبت می کرد(زیرا او را تنها فرزندش می دانست که علیه او دست به توطئه ن...
فصل هفتمتصمیم قطعی آقای ویزلی همراه با هری و رون به داخل خانه جسم یابی کردند. خانم ویزلی یکدفعه از جا پرید. کج پا جستی زد و به زیر کابینت ها پناه برد. هرماینی و جینی که منتظر آن ها بودند ذوق زده شدند و هرماینی گفت: قبول شدین؟ وای خدا جون می دونستم قبول می شین.خانم ویزلی به ه...
فصل ششم "سن قانونی" هری نیمی از شب پیش را بیدار بود اصلا خوابش نمی برد و هنگامی که خود را با افکار شیرین گذشته (که اکنون با این وضعی که پیش آمده بود و ترس و وحشتی که همه جا را فرا گرفته بود، بسیار دور و غیرواقعی به نظر می رسیدند) خواباند زود از خواب بیدار شد. اما متوجه شد که ب...
فصل پنجم "معمای قدیمی" هری و رون و هرماینی وارد آشپزخانه شدند هری جینی را دید که به خانم ویزلی در درست کردن ناهار کمک می کرد، هرماینی نیز به کمک آنها رفت. رون گفت: پسر مثل اینکه ما اینجا به درد نمی خوریم بهتره که بریم بالا توی اتاق من، هری تا خواست که موافقتش را اعلام کند ص...
فصل چهارم "هری قلابی" هری همراه جرج به طرف اتاق رفت. رون، هرماینی و جینی از قبل در اتاق بودند. جینی زیر چشمی به هری نگاهی انداخت ولی هری پیش رون نشست. او دیگر شباهتی به هری سابق نداشت. - هی هری چت شده؟ چرا اینطوری شدی؟ هری سرش را بالا کرد و گفت: چطوری؟ هرماینی گفت: همش تو فکر...
فصل سوم جادوی ابداعی سكوت فضاي اتاق را دربرگرفته بود و هری و جینی به هم زل زده بودند.هری برای اولین بار از دست جینی عصبانی شده بود. جینی نمی توانست اینقدر بی رحم باشد. از طبقه ی پائین صداهایی بلند شد که به صدای خانم ویزلی شباهت داشت، هرماینی در اتاق را به آرامی بازکرد و گفت: مث...
فصل دوم "هیاهو در کوچه ی دیاگون" - هری من نفهمیدم جریان چیه، فقط خودمو زود رسوندم. اونطوری که تو صحبت کردی من خیلی ترسیدم. این هرماینی بود که دو دقیقه ی پیش رسیده بود و عمو ورنون خیال نداشت او را به درون خانه اش راه بدهد. اما وقتی هرماینی چوبدستی اش را بیرون آورد و اعلام کرد...
هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.