هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: کارگاه داستان‌نویسی

فهرست مقالات همه چیده شده بر اساس ترک بک در نزولی

معمولی برجسته مقاله امروز همه
پیش فرض زمان عنوان رای دفعات بازدید نظر ها ترک بک | نزولی صعودی
مقالات بیشتر...
  1. آخرین انتقام
    هر لحظه بر تاریکی شب افزوه می شد در اسمان هم هیچ ستا ره ای وجود نداشت اما بجای انها ابره ای تیره رنگی اسمان را پوشانده بودند و برف های خود را بر سره دهکده می ریختند انگار که داشتند برای البوس دامبلدور سوگواری میکردند ,باد هم که از سمت شمال می وزیدهرلحظه بر سرعت خود می افزود و با...
  2. مادرخوانده ( قسمت آخر )
    سیریوس به دیوار سرد و سنگی تکیه داده بود. ناگهان سرمای سختی در او نفوذ کرد. سیلی از خاطرات وحشتناک به ذهن او هجوم آوردند. خاطراتی که ....سیریوس فریاد کشید: نه!! ***سیریوس با ناراحتی به آرتور و جیمز نگاه کرد. دلش نمی خواست در اون لحظه از اتاق بیرون بره. اما نگاه جیمز آشکارا همین رو ...
  3. مدرسه جادویی
    داستان فردی هست که به مدرسه ای جادویی میره ثبت نام میکنه که خودش و پدر و مادرش از جادویی بودن آن خبر نداشتند.
  4. عشق نافرجام - فصل پنجم
    خوب سلام مدتی بود من این داستان را به کلی فراموش کرده بودم ولی یک دفعه به چشمم خورد و به خودم گفتم شاید کسانی باشند که بخواهند این داستان را بخوانند . البته منجمد شدن بخش مقالات هم بی دلیل نبود ولی خوب. به همین دلیل دوباره دست به کار شدم . در ابتدا خلاصه ای از چهار فصل قبلی می خونید و بعد ادامه ماجرا رو دنبال خواهید کرد من از همه خوانندگان قدیمی این داستان معذرت می خوام و از اینکه خوانندگان جدیدی اضافه بشوند خوشحالم و دوستدارم همه نظر خودشون رو بنویسند.
    تا آنجا خواندید که :
    ویکتور ، جوان هجده ساله که باپدرش جیمز سردار سپاه سرزمین رومنوس و شوالیه سیاه رندگی میکرد . پس از مدتی پدرش درخواست بازنشستگی می کند و خارج از قصر و بیرون دهکده در جنگل ممنوعه زندگی می کردند و با شکار شکم خود را سیر میکردند. ویکتور در یک روز دختری که نامش آنجلیا بود را از تله نجات می دهد و به خانه می برد که جیمز آن را مداوا کند فردای آن روز آقاوخانم دیگوری به خانه آنها می آیند و دخترشان را باخود می بردند . آن دو خانواده باهم صمیمی شده و خانواده دخت که پدرش زمانی دکتر شاه دیوید از سرزمین مجاور بوده به این مکان تبعید شده .به این امید که شوالیه سیاه دنیا یعنی جیمز گریفندور به او کمک کند . جیمز و ویکتور خود را معرفی نمی کنند و جیمز نمی گوید شوالیه سیاه است. پس از مدتی جنگ می شود و شاه ادوارد کشته می شود . شاهزاده ویلیام که همسن و سال ویکتور بوده و به جیمز حسادت می کند تنها فرزند و ولیعهد به تخت شاهی می نشیند و درصدد کشتن جیمز بر می آید به همین دلیل جیمز را مامور آوردن پدرش می کند جیمز برای آوردن شاه ادوارد به جنگ می رود . جیمز در نامه ای به ویکتور می نویسد که خود را به شاهزاده ویلیام معرفی کن و به سپاه او بپیوند . شاهزاده ویلیام ویکتور را نیز با سپاهی به منطقه دیگر می برد و در نبود ویکتور از فرست استفاده کرده و جیمز که پیروز از جنگ باز می گردد را می کشد . پس از مدتی ویکتور از جنگ برگشته و برای اعلام خبر پیروزیش به قصر می رود و با شاهزاده ویلیام ملاقات می کند و شاهزاده ویلیام ماجرا را اینطور بازگو می کند که پدرت در جنگ کشته شده و من به کمک او رفتم و او و پدرم را اوردم او در آخرین لحظه زندگیش نشان نیاکانی شما یعنی شمشیر جدت گودریک گریفیندور را به من داده است. ویکتور با ناراحتی از قصر خارج میشود و می داند که شاهزاده ویلیام به او دروغ گفته در بین راه با یکی از دوستان پدرش ملاقات می کند و حقیقت را از او می شنود که شاهزاده ویلیام پدرش را کسته است . او برای مقابله و انتقام از شاهزاده ویلیام سپاهی را آماده می کند در این بین به سراغ آنجلیا همان دختری که او را نجات داده می رود و به او می گوید : انجلیا آیا تو حاضری با من ازدواج کنی؟
    و حالا ادامه ماجرا:
  5. هری پاتر و زندانیان تالار ------ فصل دوم!
    لرد ولدمورت نابود شده است.هری پاتر به هاگوارتز باز میگردد اما نه به عنوان یک دانش اموز بلکه به عنوان معلم دفاع در برابر جادوی سیاه. آیا گفته ی بسیاری از جادوگران مبنی بر نفرین شدن این درست درست است یا چیز دیگری پشت ماجراست؟؟؟
    اگر میخواهید پاسخ آن را پیدا کنید پس این داستان را دنبال کنید
  6. هری پاتر و ترایپاد عشق - فصل چهارم
    داستانی دراماتیک در ادامه کتاب ششم
  7. هری پاتر و لرد سیاه - فصل چهاردهم
    Harry Potter and the Dark Lord
    این داستان در ادامه ی کتاب هری پاتر و شاهزاده ی دورگه نوشته شده است.
  8. جادوگر سیاه
    جادوگرسیاه(مادرم)؟
  9. هری پاتر و اتاق گودریک
    فصل1:خروج از پریوت درایوهری روی تختش دراز کشیده بود حالا قدش کمی بلند تر شده بود خوش قیافه تر هم شده بود ولی چیزی روی صورتش بود که در طول هفده سال تغییری نکرده بود و آن هم جای زخمش بود چیز تازهای در صورتش به وجود آمده بود و اندوهی بود بی کران که با خشم و نفرت آمیخته بود از روی تخت...
  10. امپراطوری مرگ
    امپراطوری مرگ شورای سفیدالبوس گفت:ام...سلام من دامبلدورم یعنی البوس دامبلدورهستم ام از اشنایتون خوشوقتم اقای کرپسلی البوس گفت: شما از ساکنین اینجا هستید؟ . البته بعید ب...
« 1 2 (3) 4 5 6 ... 16 »

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.