هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: داستان‌های تکمیل‌شده :: هری پاتر و انتقام نهایی

هری پاتر و انتقام نهایی - فصل 17


فصل هفدهم
ذهن خوانی


فردا صبح هری با صدای تق بلندی از خواب بیدار شد و قیافه دابی را در حالی که صبحانه کاملی در سینی برای هری حمل میکرد روی تختش دید.فورا گفت:دابی تو اینجا چیکار میکنی؟این چه وضع وارد شدن به اتاقه؟
دابی که گویا اگر هری به او فحش میداد هم ناراحت نمی شد با همان لبخند ابلهانه اش گفت:دابی برای هری پاتر صبحانه آورده الان هم سریع میره.اگه چیزی کم بود دابی براتون آماده میکنه.
وبا همان لبخندش تعظیمی کرد و غیب شد.هری بلند شد و به صبحانه اش نگاهی انداخت.واقعا کامل بود.او حاضر بود هر روز همینطور بیدار شود ولی چنین صبحانه ای داشته باشد.
هری طی آن هفته قوانین مسابقات دوئل و موضوعات مربوط به آن را برای همه کلاسهایش توضیح داد.شنبه صبح هم به گریمولد رفته بود تا کلاسش با دامبلدور را ادامه دهد.وقتی به گریمولد رفت خانم ویزلی که درون آشپزخانه بود گفت:سلام هری سریع برو بالا که آلبوس گفته امروز خیلی کار دارید.
هری که تعجب کرده بود گفت:ممنون. و سریع به اتاق دامبلدور رفت.در زد.در باز شد.هری وارد شد و دامبلدور را طبق معمول پشت میزش دید.دامبلدور بعد از اینکه هری روی صندلی نشست گفت:سلام هری. امروز میخوام ذهن خوانی رو بهت یاد بدم که واقعا به دردت خواهد خورد.فقط قبل از اون باید بدونی که این روش با اون چیزی که سوروس یادت میداد فرق داره.این روش کاملا غیر مجازه اما نگران نباش جادوی سیاه نیست.بخاطر این غیر مجازه که میتونه صدمات جبران ناپذیری به انسان بزنه. در ضمن یه برنامه ای برای این کلاست ریختم که بعد ار کلاس بهت میدمش.حالا اگه حاضری شروع کنیم.
وقتی هری اعلام آمادگی کرد،دامبلدور نفس عمیقی کشید و شروع کرد: در این روش نیاز به هیچ طلسمی نیست فقط کمی تمرکز لازمه.اول باید ذهنت رو روی چیزی که توی خاطره فرد مورد نظر دنبالشی متمرکز می کنی.بعد کافیه سعی کنی وارد مغز اون بشی.هرچقدر اون چیزی که می خوای بدست بیاری قدیمی تر باشه باید تمرکز بیشتری هم بکنی.همه چیزو فهمیدی؟
هری گفت:همین؟خب خطرش کجاست؟
دامبلدور گفت:اگه درست تمرکز نکنی و بین راه بمونی تا آخر عمرت همون جا خواهی بود.خطرش اینجاست!
هری گفت:ولی چیزی که پرفسور اسنیپ به من یاد داد خیلی با این فرق داشت!
دامبلدور گفت:آره درسته.چون این روش از جادوی پیشرفته گرفته شده سوروس هم مثل اکثر افراد از انجام دادن اونها عاجز بود.
هری که با تعجب به دامبلدور نگاه می کرد گفت:جادوی پیشرفته؟یعنی چی؟پس چرا من میتونم؟
دامبلدور که تازه داشت چیزی یادش می آمد گفت:وای هری نگو که هنوز اینو بهت نگفتم.و وقتی با نگاه پرسشگر هری مواجه شد ادامه داد:خیلی خوب حالا بهت می گم.جادوی پیشرفته یک نوع از جادو هست که بیشتر در زمان های قدیم استفاده می شد و نیاز به قدرت جادویی فراوانی هم داره.فقط افرادی که خون جادوگری خیلی اصیلی دارن میتونن از این نوع جادو استفاده کنن.که خیلی هم کم هستند. خوشبختانه تو هم نواده گریفیندوری که یکی از اصیل ترین خونها هست.
هری پرسید:شما چی پرفسور؟البته فضولی نباشه ولی خیلی وقته که میخوام بدونم شما از نسل چه کسی هستید؟
دامبلدور که لبخندی روی لبش بود گفت:چه جالب خیلی وقت پیش بود که مینورا همین سوال رو از من پرسید.اون موقع جوان بودم.اون فکر میکرد جد من گودریک گریفیندور بود ولی وقتی فهمید من از نوادگان فوریوس مجیک (magic)هستم خیلی جا خورد.
هری گفت:فوریوس مجیک دیگه کیه؟
دامبلدور اینبار خنده ای سفیهانه که اصلا بهش نمیومد کرد و گفت:هری یعنی هنوز فوریوس مجیک رو نمیشناسی؟اون اولین جادوگر جهان بوده کسی که جادو رو پایه ریزی کرده بود. فقط این رو در موردش بدون که اون یک انسان گوشه گیر و تنها بوده که در دنیای ماگلی طرد شده بود.بعد نتیجه گرفت که بهتره برای خودش دنیای دیگه ای بسازه که تا حدودی هم موفق شد.البته این ماجرا به دوران خیلی دوری برمیگرده.برای همینه که من خلاقیت نسبتا خوبی در جادو دارم.
دامبلدور وقتی دید که دهان هری تقریبا نیمه باز مانده ادامه داد:حالا بهتره ذهن منو بخونی فکر کنم خیلی از وقتمون رفته پس سریع شروع کن.
هری گفت:فقط دوتا سوال دیگه دارم.اول اینکه میشه شما به من جادوی پیشرفته یاد بدید؟دوم اینکه ولدمورت هم از نسل سالازار اسلایترینه پس یعنی اونم میتونه این کارو انجام بده؟
دامبلدور گفت:در مورد سوال اولت باید فکر کنم چون کار سختیه.ولی احتمالا جوابم مثبته. ولی ولدمورت بلد نیست جادوی پیشرفته رو انجام بده ، اگه میتونست این کار رو انجام بده هیچ کس نمیدونه چه بلایی سر دنیا میاورد.به هر حال این یکی از نقاط ضعف ولدمورته.ولی بهتره ما به کارمون برگردیم.
هری تا ظهر سعی کرد وارد ذهن دامبلدور بشه اما چندان موفق نبود فقط توانست یک لحظه صدای فریاد اسنیپ را بشنود (هری روی شب مرگ دامبلدور تمرکز کرده بود).
بعد از آن دامبلدور گفت:کارت خوب بود حالا روش دفاع رو یاد میگیری. فقط باید روی مواردی که نمی خوای کسی چیزی ازش بدونه تمرکز کنی . اونها رو در درونی ترین قسمت مغزت قرار بدی باور کن خیلی راحته فقط باید سعی کنی.
هری گفت:درونی ترین قسمت مغزم کجا میشه؟
دامبلدور گفت:درونی ترین قسمت مغز جایی که کسی نمی تونه به اون دسترسی پیدا کنه و همینطور این کار برای خودت هم سخت خواهد بود ولی با کمی تمرین برات عادی میشه.
بقیه روز تا عصر هری به دفاع در برابر دامبلدور پرداخت.دامبلدور ده دقیقه به او فرصت جاسازی اطلاعات میداد و بعد حمله می کرد هری اصلا موفق نبود و دامبلدور خیلی راحت ذهنش را میخواند در پایان تمرینات دامبلدور گفت:هری وقت چندانی برای تمرین روی ذهن خوانی نداریم پس سعی کن اونو سریع یاد بگیری.تمرین کردن هم خیلی روی روند یادگیریت تأثیر داره پس خیلی تمرین کن.
از آن روز به یعد هری هر روز صبح وشبها قبل از خواب به تمریناتی که دامبلدور به او گفته بود می پرداخت. حالا میتوانست در کمتر از ده ثانیه چیزی را از در اعماق ذهنش جای دهد.تا اینکه شنبه هفته بعد هری دوباره باید پیش دامبلدور میرفت.هنگامی که داخل شد دامبلدور گفت:سلام هری.امیدوارم حسابی تمرین کرده باشی چون امروز میخوام ازت یک تست بگیرم.
هری گفت:خب این امتحان چطور خواهد بود؟
دامبلدور گفت: خیلی ساده و راحت.مرحله اول شامل چند مانع خواهد بود که باید با دانش خودت اونا رو از پیش راهت برداری. در مرحله دوم هم باید از ذهنت در برابر من دفاع کنی و ذهن منو بخونی.
هری با اینکه کمی از سخت گیری دامبلدور تعجب کرده بود گفت:خیلی خوب کی قراره امتحان بدم؟
دامبلدور گفت:شنبه آینده که با من کلاس داری.چون فکر نکنم هنوز اونقدر آماده شده باشی.
کل آن روز هری با دامبلدور تمرین ذهن خوانی کردند.ولی هری هنوز خیلی مانده بود که در این کار ماهر شود چون فقط دو بار توانست ذهنش را ببندد و اصلا نتوانست به ذهن دامبلدور وارد شود.
گذر زمان در هاگوارتز روز به روز کندتر وکندتر میشد.یکشنبه همان هفته قرار بود اولین مسابقه دوئل انجام بشه.همه اساتید عصر آن روز به سالن اصلی رفته بودند تا مراقب اوضاع باشند.هری نیز در بین معلم ها بود.مسابقه اول بین یک هافلپافی و یک اسلایترینی بود.که خوشبختانه دانش آموز هافلپاف برنده شد و به دور بعدی رفت.هری وقتی به دانش آموزان و نحوه دوثل آنها نگاه میکرد به راحتی احساس میکرد که خیلی پیشرفت کرده اند.طی چند روز بعد هم دوثل های دیگری انجام شد و یکی از آنها دوثل بین هرمیون و جینی بود که هری حدس میزد خیلی دوستانه باشد.قبل از دوثل رون پیش هری آمد و گفت:نمی دونم چشون شده.حسابی زدن به تیپ هم.دور ورز پیش در حالی که داشتن با هم بحث میکردن خیلی سریع با هم اومدن توی خوابگاه بعدم با هم قرار این دوثل رو گذاشتن.
هری گفت:خب تو باید اونجا یه کاری می کردی.
رون گفت:ای بابا همه همینو بهم میگن آخه چقدر بگم من داشتم تکلیف کذایی کلاس تو رو مینویسم.از طرفی نمی دونستم از کی باید طرفداری کنم از خواهرم یا از دوست دخترم؟ ب....
هری نمیفهمید منظور رون از دوست دختر چه کسی بود.جینی که نبود پس حتما... چی؟
هرمیون؟!!!!!!!!
رون یک لحظه نفهمید چه گفته و برگشت به قیافه خنده دار هری نگاه کرد.چند ثانیه در سکوت گذشت و هری ناگهان شروع کرد به خندیدن و در عین حال جلو رفت ودست به پشت کمر رون زد و گفت:هه هه...بالاخره شما با هم رفیق شدید؟خیلی خوب شد.خب بگو ببینم چطوری بهش گفتی؟
رون که کمی دستپاچه شده بود گفت:ام... راستش اونطور که فکر میکردم خیلی هم سخت نبود. وقتی داشتیم میرفتیم هاگزمید بهش گفتم خیلی دوستش دارم اولش نفهمید چی بهش گفتم.برگشت گفت منم تو رو دوست دارم رون تو و هری بهترین دوستای من هستید اما وقتی دو زاریش افتاد ، یه نگاه عجیب بهم کرد بعد پرید توی بغلم بهم گفت چرا اینقدر طولش دادم؟ ولی هری لطفا این ماجرا بین خودمون بمونه.
هری گفت:خیلی خب.الان بهتره یه فکری بکنیم که نزنن بلایی سر هم دیگه بیارن. حالا دعواشون سر چی بوده؟
رون گفت:نمی دونم من که هیچی نفهمیدم اما انگار از این مسائل دخترونه ای که همش پیش میاد بوده که یه مقدار بحثشون شده سرش.به هر حال موضوع مهمی هم نیست.ولی.....
در همین موقع نوبت هرمیون و جینی شد که با هم مسابقه بدهند.هر دو به محل دوئل رفتند. هری میتوانست ناراحتی را در چشمان هردو آنها ببیند.ابتدا به دستور اسلاگهورن به هم تعظیمی کردند و بلافاصله پس از سورت آغاز دوئل دست به کار شدند.هردو کارشان به قدری خوب بود که هری نمیتوانست حدس بزند چه کسی برنده میشود؟ البته جینی کمی سریع تر بود ولی هرمیون طلسمهای قوی تر و بهتری را استفاده می کرد.نبرد بین آنها حدود ده دقیقه طول کشید که بالاخره هرمیون تونست جینی رو خلع سلاح کنه و مبازره را پیروز شد.به محض اینکه سوت اسلاگهورن به صدا در آمد هرمیون دستهایش را با خوشحالی بالا برد و سریع پایین دوید و به آغوش رون پرید.رون که دستپاچه شده بود ابتدا فقط به هری نگاه کرد ولی بعد به نوازش موی هرمیون پرداخت.
هری به سمت دیگری نگاه میکرد به جایی که جینی دور از نگاهها از منطقه دور میشد.هری سریعا به سمت او رفت داد زد:جینی...جینی یه لحظه صبر کن میخوام باهات صحبت کنم.
جینی برگشت و با صدایی که اندوهش را به وضوح نشان میداد گفت:آره میدونم گند زدم... آبروی تو رو بردم...حالا همه میگن دوست دختر هری پاتر خیلی دست و پا چلفتی.اصلا شاید بهتره من و تو دیگه با هم نباشیم.
هری با تعجب به جینی خیره شد وگفت:چی داری میگی جینی؟(جلو رفت).تو همیشه برای من همون جینی هستی که دوستش داشتم و دارم.همونی که حاضرم بخاطرش جونمو از دست بدم. تو میتونی هرکاری که دلت خواست با من بکنی.(باز هم جلوتر رفت). ولی بهت اجازه نمیدم منو از داشتن خودت منع کنی.
جینی از پشت حلقه اشکی که روی چشمش جمع شده بود به هری نگاه میکرد.در یک لحظه دوباره همان حس همیشگی به هری دست داد.حس خوشی و مسرتی که پایان ناپذیر بود.هر لحظه به هم نزدیک تر می شدند.مهم نبود چه اتفاقی میافتد هری فقط میخواست به جینی بفهماند که او را برای همیشه دوست خواهد داشت.و بالاخره فاصله طولانی بین لبهای آنها طی شد و آنها همدیگر را بوسیدند.
قبلی « پیش بینی اتفاقات در کتاب 7 گفت و گو با مایکل گامبون و کلمنسن پوزی و مایک نیوئل » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم
فرستنده شاخه
nazanin.t
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۲۳ ۱۴:۵۵  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۲۳ ۱۴:۵۵
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۲/۱۱
از: tehran
پیام: 10
 khobe
dastanet khobe vali chera hame shomaha faramoosh kardin ke to akhare ketab 6 harry jenny ro vell mikone va mige ke dige nemitoonan ba ham bashan vali hamatoon in tika ro bi khial shodin
arsam
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۷ ۲۲:۲۰  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۷ ۲۲:۲۰
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۱/۲۶
از: اینجا انجا همه جا
پیام: 28
 عشقولانه
چه عشقولانه
zzpater
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۲۴ ۱۸:۵۹  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۲۴ ۱۸:۵۹
عضویت از: ۱۳۸۴/۲/۲۴
از: در آغوش سلنا
پیام: 254
 زياد باحال نبود
منم با لرد بالا موافقم
خيلي ضايع مي‌باشــــــــــــــــــــــــــــــــــه
Aidinhp
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۲۴ ۱۷:۳۲  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۲۴ ۱۷:۳۲
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۱/۱۳
از: ّّF.R.B.G.M جمهوری فدرال پشت کوه قاف
پیام: 6
 این چیه آخه
آخه این چیه تو نوشتی. تو که هر کاری کنی نمی تونی حرف رولینگ رو عوض کنی. تازه تو که رولینگ نیستی.
اگه راست می گین چرا فیلم 4 رو بدون سانسور روی وب نذاشتین :no: :no: :no:
erfan2006
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۲۱ ۲۱:۵۲  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۲۱ ۲۱:۵۲
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۱/۱۸
از: زیر آسمان شهر
پیام: 10
 Re: aftezah bood
natali jan age narahati mitooni nakhooni<br />bage orzasho dari khodet benevis
harry topoloo
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۱۰ ۲۲:۰۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۱۰ ۲۲:۰۷
عضویت از: ۱۳۸۴/۴/۳۱
از: تپلستان
پیام: 203
 چشم
باشه مستر هری پاتر جون آپلود میکنم.
sia
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۱۰ ۱۸:۰۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۱۰ ۱۸:۰۶
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۱/۳
از: میدان گریملود شماره ی 12
پیام: 290
 ای ولللللللللل
لطفاً آپلود کن آخه من اونا رو نخوندم

خیلی عالی مینویسی ای ول
shima_korn
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۹ ۲۰:۵۵  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۹ ۲۰:۵۵
عضویت از: ۱۳۸۴/۸/۲۹
از: جایی که در ذهن نمی گنجد!
پیام: 111
 هری پاتر و انتقام نهایی
عالیه ادامه بده!
خیلی قشنگه!
harry topoloo
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۸ ۱۵:۲۸  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۸ ۱۵:۲۸
عضویت از: ۱۳۸۴/۴/۳۱
از: تپلستان
پیام: 203
 بعدی
سلام فصل بعدیو گذاشتم.
از فصل یک تا ده رو هم پی دی اف کردم اگه خواستید بگید اگه تونستم آپلودش میکنم.
sia
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۷ ۲۲:۳۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۷ ۲۲:۳۷
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۱/۳
از: میدان گریملود شماره ی 12
پیام: 290
 هری پاتر و انتقام نهایی - فصل 17
ای ول داداش
عالی بود حال کردم
AAAAA
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۶ ۱۴:۱۲  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۶ ۱۴:۱۲
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۰/۲۲
از:
پیام: 13
 -hhe hhe..
khste nabashi...
niloofar radcliffe.
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۴ ۱۲:۵۵  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۴ ۱۲:۵۵
عضویت از: ۱۳۸۴/۸/۱
از: تالار اصلي اسليترين كنار پنجره ي غم
پیام: 191
 Re: اوووووووووووووووه
dadash ali bood baba bamaram
harry topoloo
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۳ ۲۱:۵۲  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۳ ۲۱:۵۶
عضویت از: ۱۳۸۴/۴/۳۱
از: تپلستان
پیام: 203
 اوووووووووووووووه
هه هه هه
دستتون درد نکنه که نظر دادید خیلی خوبه انتقاد هم می کنید.
ناتالی مک دونالد جون چقدر توپت پره؟
ببخشید ولی لطفا شما دیگه لطف کن داستانو نخون ایده خوبیه نه؟
خداحافظ راستی آواتارم قشنگه؟
دفعه دیگه هم پس آبشو کمتر میکنم.
اصلا اگه عشق نداشته باشه عشقولانه هری وجینی چی میشه؟
kingzli shekelbolt
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۳ ۱۳:۳۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۳ ۱۳:۳۷
عضویت از: ۱۳۸۴/۸/۲۹
از:
پیام: 63
 khobe
kheli takhayoleto bekar endakhti be nazare man az hame entegham nahaie hat behtar bood eyvalll
asal
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۲ ۲۲:۱۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۲ ۲۲:۱۳
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۰/۲۴
از: دهكده گودريك
پیام: 13
 aftezah bood
be nazare man khili abakii bood
aslan khoob dastan balad nistii beneviisii
hamoon behtar ke too kare rooliing dekhalat nakoni va be darso mashghet beresii
kam moonede bood kebeneviisii in ghesmat
harry potterva eshghe atashiin
hamin lotfan dafeye bad yekam bishtar be on maghzet feshar biyar
harry+potter
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۲ ۲۱:۱۵  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۲ ۲۱:۱۵
عضویت از: ۱۳۸۴/۹/۳
از:
پیام: 37
 hall kardam
hall kardam end no avari bood
هوركراكس
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۲ ۱۸:۵۴  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۲ ۱۸:۵۴
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۰/۲۸
از: در سرزمين ميانه
پیام: 10
 فصل جديد
عالي بيد جيييييييييگر
pishi
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۲ ۱۴:۳۱  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۲ ۱۴:۳۳
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۰/۲۴
از: nashenakhteh
پیام: 169
 kheily gol gofty
kheily khoob va bahal bood damet garm baba damet garm
harry topoloo
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۲ ۱۴:۲۲  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۲ ۱۴:۲۲
عضویت از: ۱۳۸۴/۴/۳۱
از: تپلستان
پیام: 203
 مرسییییییییییییییییییییی
چاکریم داداش توپی از خودتونه.
ولی اونجوری اگه حساب کینم که باید بگیم داستان دو شخصیت داشته باشه: هری و ولدمورت.
راستی اتفاقات داستنا رو در ذهنم کامل کردم و موضوعش حالا کامل شده ولی نه خیلی دقیق. مثلا مرگ... ا حواسم نبود لو رفت که یکی میمیره.
harry+potter
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۲ ۱۳:۱۸  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۲ ۱۳:۱۸
عضویت از: ۱۳۸۴/۹/۳
از:
پیام: 37
 tooooooooppppp
khob bood vali man neydoonam chera hame dabi ro dakhele dastan mikonan
kingzli shekelbolt
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۲ ۱۳:۱۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۲ ۱۳:۱۷
عضویت از: ۱۳۸۴/۸/۲۹
از:
پیام: 63
 eyvalllllll
kheyli khobe makhsosan ke zood in yeki ro apdate kardi damet garm toooooooopoooooool

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.