هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: کارگاه داستان‌نویسی :: كارآگاه پاتر

فهرست مقالات همه

معمولی برجسته مقاله امروز همه
پیش فرض زمان عنوان رای دفعات بازدید نظر ها ترک بک | نزولی صعودی
مقالات بیشتر...
  1. کارآگاه پاتر-فصل 1
    اولین فصل از فن فیکشن خودم میذارم. امیدوارم نظرتون مثبت باشه.فصل اول: اپارتمان عجیبزمین که رویش را به طرف خورشید برگرداند، متوجه شد لطف بزرگی به جوان مو سیاهی کرده است که در یکی از آپارتمان های کوچک لندن، روی تختی دراز شده بود و معلوم بود کم تر از 2 ساعت خوابیده است. مسلما این آ...
  2. کارآگاه پاتر - فصل 2
    فصل دوم از داستان کارآگاه پاتر
  3. کارآگاه پاتر - فصل 3
    سلام دوستان، اینم فصل سوم از کارآگاه پاتر:فصل سوم: صمیمی هری روی مبل وارفته بود ، مالفوی قدم می زد و رون دست به سینه کنار در ایستاده بود.بعد از یک ربع ساعت، مالفوی گفت:_من یک روز وقت ندارم پاتر. فقط به پیشنهاد وزیر من اومدم ببرمت میدون جنگ. اون خصومت قبلی هم به خاطر لطفهام به به م...
  4. کارآگاه پاتر - فصل 4
    فصل چهارم: در آسمانهری به دست خالی خود نگاهی انداخت. چون چوب نداشت، احساس انامنی می کرد، اما عادت کرده بود. مالفوی روی صندلی بغل دست آن دو، در هواپیما نشسته بود و بیرون را نگاه می کرد. هری هیچگاه سوار هواپیما نشده بود؛ اما با آسمان مانوس بود. با این حال، خیلی وقت بود که سوار جار...
  5. کارآگاه پاتر - فصل5
    فصل پنجم: تیره گیهابعد از یک ربع به شهر رسیدند. مالفوی رو به هری کرد و گفت:_تو اسپانیائی بلدی؟_اینجا که ایتالیاست!_ نه تو بلدی؟_ خو مسلمه که نه..._خوبه، من بلدم اما اینجا ایتالیایه!رون با عصبانیت به او نگاه کرد و گفت:_شوخیت گرفته؟_ فرض کن. حالا چی؟هر گفت:_اون دختره رو نگا کن! به نظر ا...
  6. کارآگاه پاتر - فصل6
    فصل ششم: پر ققنوسهری صبح که بلند شد، ماری را با صبحانه بالای سرش دید. اما با خود مسلم دانست که او از همدردی و ترحم برایش صبحانه آورده است. وگرنه هیچ کس به یک آدم بیپول و نزار و تیره بخت دل نمی بست.اما این موضوع زود از باد هری رفت. یاد خواب دیشبش افتاد. عمو ورنون او را با شلاق میزد ...
  7. کارآگاه پاتر - فصل7
    فصل هفتم: صحرا_بیدار شو، پاتر!هری میان تصاویر محو دور و برش مالفوی را تشخیص داد. _چیه؟آهی بلند بالا کشید و گفت:_یه هفته اس غذا نخوردی. _گرسنم نیست._ الان می میری، بلند شو دیگه!_نه! بذار بخوابم.صدای مالفوی را شنید که هر لحظه محوتر می شد._بلند نمیشه._بلندش کن._آوادا...هری ناگهان جستی ز...
  8. کارآگاه پاتر - فصل8
    فصل هشتم: دیده بانصبح که شد هری زودتر از بقیه بیدار شد. از اینکه مالفوی یا رون او را بیدار نکرده بودند، احساس تسلط بیتری بر خود کرد، اما یادش افتاد که سه هفته در خانه ی ماری فقط در رخت خواب بوده است. از اینکه ماری مرده بود، سرش سوت کشید. او نسبت به او لطف داشت، اما برای او مرده بو...
  9. کارآگاه پاتر_فصل9
    فصل نهم: زخم خبرچینروزها به کندی می گذشت. ساعت شش صبحانه، دوازده ناهار، و هشت شام.هری یک بار سعی کرده بود بر طبق گفته ی زپ، پرستار درمانگاه را ببیند، به همین بهانه یک بار به دنبال مالفوی رفت، اما مالفوی نگذاشت او را ببیند و گفت:_ زیاد خوشحال نمی شی.اما هری دغ دغه ی دیگری در ذهنش ...
  10. کارآگاه پاتر_فصل10
    فصل دهم: اسنیپهری داخل شد و روی زمین افتاد . صدای شکستن شیشه ای را شنید و به سختی بلند شد و دختری بسیار زیبا، قدبلند با موهائی که به چند طرف افتاده بودند دید و به یاد حرف زپ افتاد. پرستار به طرف او آمد و گفت:_اوه! هری! توئی؟ حالت خوبه؟هری که چو را شناخته بود؛ گفت:_سلام چو. حالم اصلا ...
(1) 2 »

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.