آخرین قسمت: بازگشت نزد عشق-------------------------------------------------------------------------مکان مذکور جایی بود که با رنگهای سرخ و طلایی و آبی و سبز و نارنجی تزئین شده بود که آنرا به چهار قسمت تقسیم کرده بودند. در قسمت سرخ رنگ با حروف درشتی نوشته شده بود گریفیندور. در قسمت آبی رنگ میتوانستم تلولو ریونک...
فصل هفدهم: تعطیلی در هاگزمید-------------------------------------------------------------------------حرفی که هری به اسنیپ زده بود تاثیر بسزایی در اخلاق او گذاشته بود طوری که حتی از صد متری هری هم رد نمی شد و هرمیون در عجب بود که چگونه این اتفاق افتاده است. دغدغه های هری نیز نسبت به روابطش با جینی بیشتر شده بود....
آخرین قسمت:بازگشت نزد عشق--------------------------------------------------------------------------مکان مذکور جایی بود که با رنگهای سرخ و طلایی و آبی و سبز و نارنجی تزئین شده بود که آنرا به چهار قسمت تقسیم کرده بودند. در قسمت سرخ رنگ با حروف درشتی نوشته شده بود گریفیندور. در قسمت آبی رنگ میتوانستم تلولو ریونک...
فصل هجدهم: فرار از هاگزمید---------------------------------------------------------------------------خوش اومدی هری.ممنونم. چرا اینا رو فرستادی دنبال من؟نمی دونی؟ واقعا؟سارا روی یکی از تخت های موجود در اتاق دراز کشید بود و رنگ به رخسار نداشت. مثل گچ دیوار سفید شده بود. گویی همان سارا خوشحال و خندان چند روز پیش ...
فصل 12: جنگ یا شورش؟--------------------------------------------------------------------------تو اینجا چکار میکنی؟این به تو مربوط نمیشه ویزلی.در همین هنگام سایر اعضا هم از راه رسیدند و مالفوی با دیدن آنها و خطیر شمردن وضعیت از آنجا رفت.با نزدیک شدن کریسمس مدرسه حال و هوای دیگری به خود گرفته بود. همه منتظر روز گ...
اتحاد ---------------------------------------------------------------------------در حالی که دامبلدور ملاقات خود را به علت سفر برای تحقیقات بیشتر به تعویق انداخته بود هری روز بعد و چند روز بعد آن را مشغول پاسخ دادن به سوالات دیگران بود مخصوصا دختران گریفیندوری که گویی آنها را با نفرین چسبندگی دائمی به هری متص...
فصل سیزدهم: باورنکردنی.-------------------------------------------------------------------------اون موقع 25 سال بیشتر نداشتم. چی؟دهان هری و رون از تعجب باز مانده بود. یعنی چطور ممکن بود؟ اگر دیوید در آن زمان 25 سال داشت اکنون باید حدود 200 ساله میبود.اما این تنها طلسمی نبود که باعث مرگ و کمبود جمعیت اونها شد. فوق ...
فصل بیستم: واقعیت گنگ-----------------------------------------------------------------------هری با گفتن این جمله خواست اتاق را ترک کند که دامبلدور از پشت سر صدایش زد:صبر کن هری. امروز یه خاطره برات دارم اما قبل از اون باید چند تا توضیح رو بهت بدم. خاطره ای که می بینیم در مورد دیویده و به اون و خانوادش مربوطه. ی...
فصل چهاردهم: حقیقت-------------------------------------------------------------------------این نور ها در چشمان زیبایش در مرکز عدسی به یکدیگر می پیوستند و نوری سپید می ساختند. نوری که با باز و بسته شدن چشمانش بزرگ و کوچک میشد. بعضی از اوقات هم این نورها به دور هم شروع به چرخش میکردند. چرخش بیشتر میشد و بعد هری د...
واقعیت گنگ - 2 ----------------------------------هری به حالتی میان خواب و بیداری فرو رفته بود. با خود می گفت قبلا یکی بود حالا شد دوتا. اما علاوه بر همه اینها اتفاقاتی را که دیشب در اتاق دامبلدور شاهد شده بود را از یاد نبرده بود و نگران و دودل بود که آیا واقعا همزاد یک قاتل است؟ در همین حواشی متف...
هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.