فصل هجدهم دوئل واقعیروزهای پی در پی می گذشت ولی اتفاق خاصی نیفتاده بود. تنها چیز نسبتا مهمی که قرار بود اتفاق بیفتد دوئل رون با مالفوی بود و بعد از هم به پیشنهاد مکگوناگال دوئلی بین معلم ها.نبرد رون و مالفوی آخرین مسابقه دور ابتدایی بود و بعد از آن قرار بود برنده های این مسابق...
فصل هفدهمذهن خوانیفردا صبح هری با صدای تق بلندی از خواب بیدار شد و قیافه دابی را در حالی که صبحانه کاملی در سینی برای هری حمل میکرد روی تختش دید.فورا گفت:دابی تو اینجا چیکار میکنی؟این چه وضع وارد شدن به اتاقه؟دابی که گویا اگر هری به او فحش میداد هم ناراحت نمی شد با همان لبخند ا...
فصل شانزدهمیار قدیمیوقتی هری به هاگوارتز آپارات کرد از شدت گرسنگی آرزو می کرد که پیش خانم ویزلی باشد. اما این موقع برای او که تمام روز لب به آب و غذا نزده بود چیزی در هاگوارتز پیدا نمیشد. احساس میکرد اگر فکری به حال شکمش نکند خواهد مرد.در همین حال بود که فهمید باید چه کار کند.پس...
فصل چهاردهمگردنبند هافلپافهری نمیدانست باید چکار کند اما باید خونسردی خودش را حفظ می کرد.افکار مختلفی به ذهن هری هجوم میاوردند.ناگهان هری احساس کرد زمین زیر پایش می لرزد و بعد زمین مانند غاری دهان باز کرد و هری با سرعت زیادی به داخل کشیده شد.پس از چند لحظه که احساس بد آپارات ...
فصل سیزدهمخانه پاترهاهری به زمین خورد و وقتی بلند شد خود را در یک کوچه بن بست دید.خانه ها روستایی بودند.شهر توسط کوههای کوتاه و بلندی محاصره شده بود.دامبلدور به بقیه نگاه کرد و گفت:از این طرف.در ضمن خانم ویزلی فکر کنم دیگه باید چوبتان را در بیارید.جینی که انگار داشت تا آنموقع ف...
فصل دوازدهمحمله به گودریک هالوتا چند هفته بعد هری مشکلی نداشت. البته خودش متوجه می شد که ارتباطش با دوستان نزدیکش خشکتر و ضعیفتر شده است ولی چاره ای نداشت باید آنها را از خودش دور می کرد.در این مدت دو طلسم دیگر را از دامبلدور یاد گرفته بود.سال سومی ها هنوز با بوگارتها مشکل داش...
فصل یازدهمدیمینتو میبوروقتی هری وارد شد دامبلدور پشت میزی که در اتاق بود نشسته بود و حالت عجیبی به خودش گرفته بود مثل اینکه میخواست همان موقع کشف بزرگی را به همه اعلام کند.وقتی هری وارد شد گفت:سلام هری،واقعا عجیبه مگه نه؟یادم میاد یک بار دو طلسم ایمپدیینتا و کروشیو با هم به ب...
فصل دهمدردسر لوپینبعد از اینکه به مدرسه رسیدند(وقتی که بچه ها سر کلاس بودند)مکگوناگال را در سالن اصلی پیدا کردند و هری مجبور شد همه چیز را در دفتر مدیر برای او شرح دهد.مکگوناگال واقعا ذوق زده شده بود.بعد با صدای هیجان زده ای گفت:هری تو یک لحظه اینج باش تا من اینها را به وزارتخو...
فصل نهمحمله ناگهانیروز بعد هری با کلاس چهارمی ها درس داشت.بهترین کاری که میتوانست بکند این بود که آنها را با طلسمهای نابخشودنی آشنا کند.و طریقه تشکیل سپر محافظ را به آنها بیاموزد.از روز اول به بعد اسلیترینی ها آرام تر شده بودند و به عبارتی از هری حساب میبردند.حالا هری کمی علت ...
هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.