هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: داستان‌های تکمیل‌شده :: هری پاتر و آغاز پایان

هری پاتر و آغاز پایان - فصل 3


هری پاتر و آغاز پایان
فصل سوم:عروسی در پناهگاه
هری وارد خانه شد از پناهگاه بوی خوبی می آمد . حدس زد که خانم ویزلی چه غذاهای خوشمزه ای درست کرده است .از خانه سرو صداهای عجیبی هم می آمد.از وقتی که فرد و جرج مغازه ی جیب برهای طلایی ویزلی را راه انداخته بودند سرو صدا ها دوبرابر شده بود.
- اونجارو ...! هری اومده!
-سلام هری چقدر دلم برات تنگ شده بود.
- سلام منم خیلی دلم براتون تنگ شده بود.
هرمیون که از خوشحالی نفس نفس می زد با هری دست داد.رون هم هری را بغل کرد.
- پسر کجا بودی میدونی چند وقته منتظرتیم؟!
-باید کارامو راست وریس می کرم .آخه میدونیین که من دیگه به اونجا بر نمی گردم! راستی جینی کجاست؟
رون که قیافه اش در هم رفته بود گفت: راستش می دونی....
- اتفاقی براش افتاده؟
- نه بابا.. چرا رنگت پرید!؟ می دونی ...جینی باز یه کاری کرد که نباید می کرد!
- چی کار؟!
- اون تاج فلورو گم و گور کرده بود و ما چند روز بود که داشتیم دنبالش می گشتیم .آخر مامان اونو تو گنجه ی جینی پیدا کرد و به عنوان تنبیه بهش گفت تا موقعی که تو نیومدی حق نداره از اتاقش بیرون بیاد الانم اگه می بینی نیست تو اتاقشه .و نمی دونه تو اومدی...
هری که متعجب شده بود گفت: بهتر نیست بریم تو؟ من دارم از گرما میپزم.
هرمیون گفت: هری با غیب شدن اومدی؟ آسون بود ؟ یادت نرفته بود ؟آخه میدونی که از بعد از امتحانا من دیگه تمرین نکردم... می ترسم یادم رفته باشه...
هری با صدای خسته ای گفت: نه هرمیون چیزهایی که عملیه بعد از یه مدت طولانی هم یادمون نمیره...
او بی صبرانه منتظر دیدن جینی عزیزش بود...
- اوه هری عزیزم حالت خوبه ما رو از ترس کشتی چرا دیر کردی؟جی می خوری برات بیارم؟ نوشیدنی کره ای؟ چی هان؟
- مامان لطفا بس کن هری خستست و نیاز به دیدن یه دوست داره.
چهره ی هری از خجالت سرخ شد.
-رون لطفا...
- راس میگم دیگه بیا هری بیا بریم بالا....
هری دنبال رون به راه افتاد: تو به مامان و بابات راجع به من و جینی چیزی گفتی؟
- خب ... راستش. یه چیزایی خود جینی گفت منم تاییدش کردم به هر حال مامانم حرفی رو زد که من زدم چه کسی بهتر از دوست صمیمی داداشت!
رون ادای صدای مامانشو در آورد و هری و هرمیون خندیدند.
- خب دیگه اینجا اتاق جینیه... می دونی که ما میریم ناهارو حاضر کنیم در ضمن جای تو تو اتاق پرسیه!
-راستی از پرسی...
در اتاق باز شد...
-هــــــــــــــــــــــــــری !!!!!!!!!!!!!!!تو کی اومدی؟!
هری به پست سرش نگاه کرد هرمیون و رون رفته بودند...

عصر آن روز همه دور هم جمع شده و در حال حاضر شدن برای مراسم عروسی بودند.فضای پناهگاه معرکه شده بود.خانم و آقای ویزلی نهایت خلاقیتشون رو برای تزیین خانه به خرج داده بودند.هری با دیدن اون فضا به یاد جشن کریسمس افتاد بعد از اون چقدر آدما فرق کرده بودند.
-هری نمی خوای حاضر شی؟ راستی ردای شبت همراته؟
-آره ... راستی جینی از پرسی...
- خب دیگه من و هرمیون میریم که حاضر بشیم بعدا می بینمت...هرمیون!من رفتم نمیای؟
هری حمام کرد و حاضر شد.جشن داشت شروع می شد تقریبا همه ی آشناها اومده بودند.تانکس و لوپین، هاگرید،پروفسور مک گونگال ،مودی چشم باباقوری و...
- سلام هری حالت خوبه؟
-تانکس ،لوپین، ممنونم حال شما چطوره تبریک می گم.
-مرسی ما دیگه قدیمی شدیم. الان من چند ماهه که به آرزوم رسیدم.
تانکس به لوپین نگاه کرد( هری یه لحظه حالش بد شد).قیافه ی تانکس خیلی زیبا شده بود .و ظاهرا لوپین هم تصمیم گرفته بود ردایش را عوض کند.

-هری!نمیای دستمو بگیری؟
جینی بود؟! چقدر خوشگل شده بود! ردای صورتی زیبایش به موهای شرابی اش می آمد...
- چرا اومدم ...
بعد در گوش او یواشکی گفت: جینی یه کاری کردی که من دیگه نخوام از تو دور بشم...؟
جینی نخودی خندید و دست هری رو گرفت و داخل سن پناهگاه شد.اونطرف هرمیون در کنار رون ایستاده بود. هری با خودش فکر کرد که خدا کنه دیگه سرو کله ی کرام پیدا نشه... او از خوشحالی رون خوشحال بود.
یکدفعه چراغهای خانه خاموش شد و فلور و بیل با شکوه تمام از میان فشفشه های رنگی بیرون آمدند. شادی شروع شده بود.
قبلی « هری پاتر و آغاز پایان - فصل2 هری پاتر و مار آتشین2 - فصل 18 - 1 » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم

فرستنده شاخه
anjelina_potter
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۲/۳ ۱۲:۱۲  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۲/۳ ۱۲:۱۲
عضویت از: ۱۳۸۵/۱/۱۳
از: خونمون
پیام: 12
 قشنگه
خوب نوشتی و در کل خوب بود ادامه بده

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.