چند روز پیش با همتای آمریکایی خودم در کجاما دیدار داشتم. رئیس جمهور کجاما مرا بابت نداشتن قانونی به مانند راپاپورت سرزنش میکرد. مدام میگفت: “روزی به سرنوشت ما دچار خواهید شد و چوب این بی ملاحظگی هارا خواهید خورد.”
من قاطعانه در جوابش پاسخ دادم: “ما در گذشته چوب هردو روی سکه افراط و تفریط را خوردهایم و دیگر تاریخ را تکرار نخواهیم کرد.” که البته منظورم مشخص بود. دشمنی ورزیدن با انسانهای معمولی همانقدر ابلهانه است که فکر کنیم آنها عینا مثل ما هستند. به لحاظ قلبی همیشه ماگل ها و زندگی سادهشان را دوست داشتم و دارم. گرچه که باید مواظب بود این مبحت به ضرر خود آنها تکام نشود. همینطور فاصله انداختن زیاد میان جادوگران و ماگلها، طمع نزدیک شدن را زنده خواهد کرد و این ناعاقلانه است.
البته که رئیس جمهور کجاما کاملا با صحبت هایم مخالف بود و نمیتوانست منطق من را درک کند. من هم یک عدد شکلات به او دادم و سعی کرد دیدارمان به حاشیه بیشتری کشیده نشود.
در عوض فکر میکنم سفرم به آفریقای جنوبی و پس از آن به هند دستاوردهای بهتری داشته باشد. آنجا حتی ماگلها هم جادو میکنند!
«قصه ما به سر رسید،
وزیر پانمدی به خونش نرسید»