هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: داستان‌های تکمیل‌شده :: هری پاتر و انتقام نهایی

هری پاتر و انتقام نهایی - فصل 18


فصل هجدهم
دوئل واقعی


روزهای پی در پی می گذشت ولی اتفاق خاصی نیفتاده بود. تنها چیز نسبتا مهمی که قرار بود اتفاق بیفتد دوئل رون با مالفوی بود و بعد از هم به پیشنهاد مکگوناگال دوئلی بین معلم ها.
نبرد رون و مالفوی آخرین مسابقه دور ابتدایی بود و بعد از آن قرار بود برنده های این مسابقات با هم دوئل کنند.رون به محوطه خالی که برای دوئل آماده شده بود رفت. مالفوی از طرف دیگر داشت با تنفر به او نگاه می کرد.اسلاگهورن وقتی دید که هیچکدام تعظیم نمی کنند سوتش را به صدا در آورد. در یک چشم به هم زدن هر کدام به سمتی شیرجه رفتند و چند طلسم مختلف را پشت سر هم به سمت دیگری فرستادند. یکی از طلسمهای رون باعث شد دیوار سیاه شود و طلسم مالفوی باعث شد روی دیوار ترک کوچکی ایجاد شود. بعد از ده دقیقه دوئل که بیشتر شامل جاخالی دادن بود .رون یک طلسم بی صدا به سمت مالفویی که با پرندگانی که دور سرش میچرخیدند و گاهی هم نوکی به او میزدند مشغول بود (رون این طلسم را از هرمیون یاد گرفته بود) ، فرستاد و طلسم خطا نرفت مستقیما به شکم مالفوی خورد و او را از پا آویزان کرد. رون بالاخره این مسابقه را برده بود.آن شب در خوابگاه گریفیندور غوغایی بود و هری باید حسرت رفتن به آنجا را میکشید.ولی شور عجیبی در دلش بود که به خاطر دوئل فردا بین معلم های بود.
صبح روز بعد وقتی هری به سالن اصلی رسید سالن را خالی دید فقط یک نفر روی میز معلم ها نشسته بود. هری وقتی جلوتر رفت توانست چهره آبرفورث دامبلدور را تشخیص دهد. آبرفورث در افکار خودش غوطه ور بود. هری سعی کرد سر و صدایی ایجاد نکند. مستقیم به سمت صندلی خودش رفت و روی آن نشست.آبرفورث هنوز متوجه حضور هری در آنجا نشده بود. چیزی به رسیدن دانش آموزان نمانده بود.هری به این فکر میکرد که اگر قرار باشد با آبرفورث مسابقه بدهد باید چه کار میکرد.ناگهان فکر جالبی به ذهنش رسید. شاید میتوانست
ذهن آبرفورث را بخواند. شاید به چیز جالبی فکر میکرد.هری با توجه به تمریناتی که کرده بود دیگر میتوانست به راحتی به ذهن افراد معمولی رسوخ کند.حتی یک بار فهمیده بود که نویل میخواهد نظر رومیلدا وین را به خودش جلب کند.ولی اینبار فرق میکرد.فردی که میخواست ذهنش را بخواند برادر آلبوس دامبلدور بود.کسی که حتی ولدمورت را قبل از دو برابر شدن قدرتش شکست داده بود و به احتمال زیاد از جادوی سنتی هم چیزهایی میدانست.
هری نمی دانست چرا ولی حسی به او می گفت که این کار جالبی خواهد بود. بالاخره هری شروع کرد ، تمرکز کردن دیگر برایش خیلی ساده بود.سعی کرد چیزی که آبرفورث به آن فکر میکرد را بداند. اتفاقی نیفتاد ، هری چشمانش را باز کرد و به آبرفورث که هنوز در افکارش غرق بود نگاه کرد. دوباره تمرکز بیشتری کرد فکر میکرد مغزش در حال انفجار است. باز هم خواست فکر آبرفورث را بخواند.اینبار موفق شده بود.ولی افکار خیلی سریع میرفتند و می آمدند. هری میتوانست صدای چیزی که آبرفورث به آن فکر میکرد را بشنود. صدای آبرفورث خیلی خشن بود: نه اون احمق نمیتونه ادامه بده باید یک کاری بکنم. چطوره به یک نفر اطلاع بدم. نه نه اون میفهمه اون بهتر.....
صدای آبرفورث قطع شد.هری سریع به خودش آمد.آبرفورث با خشم به هری خیره شده بود. بهسمت هری آمد ، هری خواست فرار کند ولی فکر کرد که بهتر است بماند.آبرفورث جلوی هری ایستاده بود گفت: آقای پاتر دیگه همچین کاری نکنید وگرنه مجبورم از ذهن خودم به طور جدی دفاع کنم.
بعد از گفتن این حرف با سرعت زیادی از در سالن خارج شد و هری را با ترسش تنها گذاشت. معنی این حرفهای آبرفورث چه بود؟ شاید دامبلدور مأموریتی به او داده بود. ولی اگر چنین چیزی بود حتما هری هم با خبر می شد. دامبلدور دیگر همه چیز را به او می گفت.مثلا هری می دانست مالفوی و مادرش در گریمولد قایم شده اند. ولی خیلی عجیب بود که آبرفورث همچین حرفی بزند. منظورش از پسره و اون یکی که اسمش را نبرد چه کسانی بود؟ هری باید این موارد را به دامبلدور اطلاع میداد.
ظهر شد قرار بود بین هر کلاس دوئل معلم ها انجام شود. تنها کسانی که در مسابقات شرکت نمی کردند تره لاونی و هاگرید بودند. در دور اول هری شرکت نداشت ولی فهمید اسلاگهورن و آبرفورث توانستند در این مرحله پیروز شوند.بعد از اینکه هری کلاس بعدی را با هافلپافی ها گذراند به سالن رفت و آماده مسابقه شد. مسابقه اول بین او و پرفسور اسپراوت بود.
پرفسور اسپراوت به محل مسابقه رفت. هری نیز به مکانی که باید می رفت رفت و هردو به هم تعظیم کردند. مادام هوچ سوت آغاز مسابقه را زد و هری بلافاصله یک طلسم خلع سلاح به سمت اسپراوت فرستاد. ساپراوت به سختی آن را دفع کرد و یک طلسم بیهوشی به سمت او فرستاد. هری نیز آن طلسم را دفع کرد و در ذهنش گفت:فینتونیامبوس.
طلسم سرمه ای رنگی از چوبش خارج شد و به سمت اسپراوت رفت. اسپراوت یک سپر دفاعی درست کرد ولی طلسم آنقدر قدرت داشت که او را حدود پنج متری پرت کرد. همه با دیدن این صحنه دهانشان از تعجب باز شده بود.هری متوجه آبرفورث شد که داشت به خشم و دقت به اسپراوت نگاه میکرد. هری به او فرصت داد تا از جایش بلند شود و بعد در ذهنش گفت:تریموس ریتامینوس.
ناگهان سه طلسم صورتی به طور همزمان از چوب هری خارج شدند.اسپراوت هم تعجب کرده بود هم ترسیده بود ، با عجله سپر دفاعی درست کرد ولی فقط توانست جلوی یکی از طلسمهای را بگیرد.دو طلسم دیگر با قدرت زیادی به او خوردند و باعث شدند که او محکم به سقف سالن برخورد کند و به آنجا بچسبد.وقتی مادام هوچ سوت زد هری به سمت پرفسور اسپراوت رفت و او را با طلسمی از سقف پایین کشید. سپس گفت:ببخشید پرفسور... فکر کنم یه مقدار زیاده روی کردم.
اسپراوت که با تعجب به هری زل زده بود گفت: نه نه اطلا مشکلی نیست... ولی تو این چیزا رو از کجا یاد گرفتی؟
هری گفت: به هر حال الکی که معلم درس دفاع در برابر جادوی سیاه نشدم که.
و لبخندی زد و رفت. وقتی هری از سالن خارج شد جینی ، رون و هرمیون به سمتش آمدند. هرمیون با تعجب پرسید: هری باور نکردنی بود. ولی تو این چیزا رو از تو کدوم کتاب یاد گرفتی؟
هری گفت: هرمیون خب من علاوه بر اینکه به کتابهای ممنوع هاگوارتز دسترسی دارم از کتابهای دامبلدور هم می تونم استفاده کنم.
رون گفت: یعنی دامبلدور به تو همچین کتابی داده؟
هری گفت: البته. اون میگه من باید برای نبرد آماده بشم.
بعد با دوستانش خداحافظی کرد و به کلاسش برگشت.
وقتی زنگ بعد خورد هری با اعتماد به نفس بیشتری به سالن رفت. حالا که مکگوناگال هم پیروز شده بود مسابقه بین او ، هری ، اسلاگهورن و آبرفورث بود.قرار بود ابتدا هری با اسلاگهورن دوئل کند سپس مکگوناگال با آبرفورث.
بعد از اینکه مادام هوچ سوت زد هری طلسم بیهوشی را به سمت اسلاگهورن فرستاد. اسلاگهورن طلسم را به خوبی دفع کرد وبلافاصله یک طلسم سبز به سمت هری روانه کرد. هری نیز با سپر دفاعی قویی آن را دفع کرد و در ذهنش گفت: کیلومنتالوس.
اسلاگهورن طلسم قرمز رنگ را به سمت خود هری بازگرداند.هری نیز بلافصله در ذهنش گفت: بک از ناندیف کیلومنتالوس.
سپر دفاعی هری طلسم را مستقیم به سمت اسلاگهورن فرستاد. اسلاگهورن دوباره سپر دفاعی برای خودش درست کرد ولی پس از برخورد طلسم به سپر در عوض اینکه به سمت هری برود دوباره به طرف اسلاگهورن یورش برد. اسلاگهورن که خیلی تعجب کرده بود دوباره سپر دفاعی درست کرد.اینبار طلسم سریع تر به سمت او رفت. اسلاگهورن این کار را تا پنج بار تکرار کرد ولی دیگر نتوانست جلوی طلسم که با سرعت سرسام آوری در حال حرکت بود را بگیرد. طلسم به او خورد و او ار حدود دو متر پرت کرد ولی اسلاگهورن دیگر بلند نشد. مادام هوچ بالای سر او رفت.دستها ، پاها ، انگشتان و دیگر اعضای بدن اسلاگهورن در حال بزرگتر شدن بود اما برعکس عمه مارج وزنش نیز بالا می رفت. اسلاگهورن به زمین چسبیده بود و تکان نمی خورد. مادام هوچ سوت زد. هری باز هم برنده شده بود.
دوئل بعدی بین مکگوناگال و آبرفورث بود که در طول آن مکگوناگال فقط در حال دفاع کردن از خودش بود ولی بالاخره آبرفورث او را شکست داد. هری با دیدن آن مسابقه فهمید که کار سختی در پیش دارد.
در ابتدای دوئل بعدی آبرفورث زودتر از هری به محوطه رفت. هری نیز بعد از او به مکان مورد نظر رفت و با سوت مادام هوچ دوئل آغاز شد.بلافاصله پس از سوت هر دو نفر شروع به طلسم فرستادن کردند. طلسمها اثرات مخربی بر دیوار میگذاشت. طلسمهایی که آبرفورث به کار می برد دیگر برای هری عجیب نبود چون اکنون او هم اکثر آنها را بلد بود. هری در ذهنش گفت: ناندیف فینتونیامبوس.
طلسم سرمه ای رنگ از چوبش خارج شد و به سمت آبرفورث رفت. کار آبرفورث تمام بود. ولی آبرفوث در عوض یک سپر دفاعی یک حاله صورتی رنگ درست کرد. طلسم هری به آن حاله صورتی خورد و هردو با هم نابود شدند. خیلی عجیب بود ولی به هر حال چنین کارهای از برادر بهترین جادوگر جهان بعید نبود. ولی هری باید سعی خودش را می کرد او نباید زحماتی که دامبلدور برای او کشیده بود را هیچ می کرد.
با این فکر دوباره حمله را شروع کرد ودر ذهنش گفت: استوپیفای.
طلسم به راحتی توسط آبرفورث دفع شد و در عوض چند طلسم دیگر نیز به سمت هری فرستاده شد.هری بلافاصله سپر دفاعی بسیار قویی ایجاد کرد. ولی آبرفورث همچنان در حال فرستادن طلسمهای مختلف بود.سپر دفاعی هری همه را دفع می کرد ولی گویا طلسمها تمام نشدنی بودند.ناگهان فکری به ذهن هری رسید.به سمتی شیرجه زد و همزمان چندیدن طلسم رنگارنگ به سمت او فرستاد. سرعت عکس العمل آبرفورث باورنکردنی بود.به طوری که همه طلسمهای هری را دفع کرد. ولی اینبار هری بود که طلسم میفرستاد وآبرفورث دفاع میکرد. در هر ثانیه حدود پنج طلسم بین هری و آبرفورث در حال حرکت بود. ناگهان آبرفورث چوبش را در هوا چرخاند و در برابر چشمهای متعجب هری همه طلسمها در بین راه کم کم ایستادند و ناگهان به سمت هری حرکت کردند. هری تازه طلسم بیهوشی را اجرا کرده بود و طلسم تازه از نوک چوبش بیرون رفته بود در نتیجه وقتی طلسم به سمت خودش برگشت هیچ کاری نتوانست بکند.آخرین چیزی که هری دید این بود که مادام هوچ سوتش را به سمت دهانش می برد.هری باخته بود.
قبلی « جايي به نام هيچ جا - فصل 8 هری پاتر و دوست جدید - فصل 18 » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم
فرستنده شاخه
arsam
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۷ ۲۲:۲۰  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱/۷ ۲۲:۲۰
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۱/۲۶
از: اینجا انجا همه جا
پیام: 28
 حیف
حیف شد هری باخت
harry topoloo
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۱۴ ۲۰:۵۸  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۱۴ ۲۱:۰۱
عضویت از: ۱۳۸۴/۴/۳۱
از: تپلستان
پیام: 203
 سلام
مستر هری پاتر عزیزم خودتو ناراحت نکن. خودم میدونم چقدر این ناتالی مک دونالد به من لطف داره حالا اگه دوست داره میاد جوابشو در فصل بعدی میگیره.<br />شما هم همین طور هرمیون پاتر گرامی.
sia
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۱۴ ۱۷:۴۲  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۱۴ ۱۷:۴۲
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۱/۳
از: میدان گریملود شماره ی 12
پیام: 290
 داستان
هری توپولو جان داستانت عالیه
به حرف اینا گوش نکن
امّا شما ناتالی مک دونالد اگه خوشت نمیاد می تونی داستانو نخونی به نظرم فکر خوبیه
asal
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۱۴ ۱۵:۰۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۱۴ ۱۵:۰۶
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۰/۲۴
از: دهكده گودريك
پیام: 13
 bazam migam eftezah bood
salam haryy topolooo
bazam manam
mikhastam begam hanooz dastanat abakiiye
chera dast az sare in harry potter bar nemidari
to darii zede dastanaye harry potter dastan mineviisii
eftezahhhhhhh boood
kimi
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۱۴ ۱۲:۵۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۱۴ ۱۲:۵۷
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۱/۴
از: سه دسته جارو
پیام: 180
 زودتر داستان بعدی رو بده.
بیچاره رولینگ بیخود نیست اینقدر دیر به دیر داستان بیرون میده شما ها که اینقدر کلاس بزارین ببین دیگه رولینگ چیه .(زودتر داستان بعدی رو بده دیگه)
voltan
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۱۳ ۲۱:۳۸  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۱۳ ۲۱:۳۸
عضویت از: ۱۳۸۳/۶/۷
از: 127.0.0.1
پیام: 1391
 جون
دستت درد نکنه فقط یه مقدار زودتر بنویس
هوركراكس
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۱۳ ۲۱:۰۰  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۱۳ ۲۱:۰۰
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۰/۲۸
از: در سرزمين ميانه
پیام: 10
 هري پاتر و انتقام نهايي 18
عالي بود ولي زود تر بقيه رو بنويس
sia
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۱۳ ۱۸:۱۲  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۱۳ ۱۸:۱۲
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۱/۳
از: میدان گریملود شماره ی 12
پیام: 290
 آفرین
اشکال نداره فصلهای دیگه رو خوندم
وبلاگت رو دیدم ای ول خوب بودن
harry topoloo
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۱۳ ۸:۲۲  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۱۳ ۸:۲۲
عضویت از: ۱۳۸۴/۴/۳۱
از: تپلستان
پیام: 203
 سلام
ممنون که نظر دادید.
دستت درد نکنه ساحل جان.
مستر هری پاتر جون متأسفانه سایت خوبی برای آپلود پیدا نکردم پس تا اطلاع ثانوی از پی دی اف خبری نیست. ببخشیدا.
ولی خبر مهم:
توجه توجه
وبلاگ من تأسیس شد. تازه دو تا هم هستن.
اولی
دومی


حتما اونجا برید و حتما هم نظر بدید.

ممنون و خدا نگهدار
sahel-witch
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۱۲ ۱۹:۴۲  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۱۲ ۱۹:۴۲
عضویت از: ۱۳۸۴/۳/۱۲
از: کوچه دیاگون
پیام: 44
 جالبه
خیلی جالب شده . دوئل معلم ها چاشنی خوبی برای داستان بود ، و همینطور برای نشون دادن توانایی های جدید هری.
منتظریم.
sia
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۱۲ ۱۸:۵۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۱۲ ۱۸:۵۷
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۱/۳
از: میدان گریملود شماره ی 12
پیام: 290
 آ فرین
عالی بود
ممنون که فصلهای دیگه رو گذاشتی
کارت عالیه
فقط یه ذرّه تند تر بنویس

harry topoloo
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۱۲ ۱۷:۰۹  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۱۲ ۱۷:۱۹
عضویت از: ۱۳۸۴/۴/۳۱
از: تپلستان
پیام: 203
 بله
نظر بدید دیگه
harry topoloo
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۱۲ ۱۴:۴۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۱۱/۱۲ ۱۴:۴۶
عضویت از: ۱۳۸۴/۴/۳۱
از: تپلستان
پیام: 203
 سلام
وای خدای من چقدر نظر! چقدر نقد! کدومو بخونم؟!
از در و دیوار نظر میباره! چرا اینقدر نظر میدید آخه؟

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.