هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: داستان‌های تکمیل‌شده :: هری پاتر و آغاز پایان

هري پاتر و آغاز پايان - فصل 15


هری پاتر و آغاز پایان
فصل 15

- ولی چه حالی میده ها!
جینی با ناراحتی رو به رون گفت: حال میده؟! بدبخت این نشون دهنده ی اونه که هاگوارتز تعطیل شده، منو بگو که دلم خوش بود به هاگوارتز!
- بسه جینی ! ناراحت نباش ! بدون حضور دامبلدور جمع کردن بچه ها اونم تو هاگوارتز کار احمقانه ایه، من که از همون اولم خیال نداشتم برگردم هاگوارتز...
جینی با ناراحتی به هری نگاه کرد . از وقتی که هری برگشته بود حتی یک بار هم با جینی تنها نمانده بود. در واقع او خودش نمی خواست که با جینی تنها بماند . این کار به منزله ی برقرار کردن رابطه ی عاشقانه بود و هری دیگر اصلا حوصله ی این کار ها را نداشت. او حتی نامه هایی که جینی نوشته بود را نخوانده بود.
- حالا کی قراره بریم؟
- فردا.
- فردا؟!
- ببخشید ها ...خونه ی سیریوس درست بیست و چهار ساعت بعد از رفتن شما دو تا داغون شد...هرچند نمی دونم آخه چه طوری اون خونه رو نمودار پذیرش کردن.
همین طور که جینی در فکر فرو رفته بود و قیافه ی هوشمندانه ای به خودش گرفته بود و با موهایش بازی می کرد ،یکدفعه خانم ویزلی از پایین داد زد:
هری هدویگ اومده !
هری با شنیدن این خبر از خوشحالی از روی مبل پرید و پایین رفت . قیافه ی هدویگ درب و داغون شده بود . هری به بسته ی همراه جغد نگاه کرد . ظاهرا ویکتور نهایت تلاشش را برای هرمیون کرده بود...
- چهار تا کتاب؟! اونم به این قطر؟!
خانم ویزلی با تعجب به هری نگاه کرد :
هری میشه بپرسم این کتابها مال چیه؟
هری دستپاچه شد و گفت:
ا...راستش... خوب...نه ! برش ندارین!لطفا!
- اوه...متاسفم... بیا بگیرشون ...مطمئنم اگه لازم بود بهم می گفتی !
- ممنون !
هری این را گفت و به سمت اتاق رون به راه افتاد...در راه با خودش فکر می کرد چطوری جینی را بیرون کند ...از طرفی دلش به حال او می سوخت...از طرفی نگران بود که رون با او چه برخوردی می کند!
سلانه سلانه بالا رفت و در ذهنش دروغی ساخت تا جینی را از آنجا دور کند.
- ببخشید جینی ...ظاهرا مامانت باهات کار داره!
جینی با ناراحتی از جایش برخاست و گفت:
هری لازم نیست به من دروغ بگی!...می دونی تو هیچ وقت دروغ گوی خوبی نبودی ...اشکال تو اینه که فکر می کنی راست گفتن باعث ناراحتیه...تو می تونستی بگی: جینی لطفا میشه از اتاق بری بیرون ؟ من و رون کار خصوصی داریم!
جینی این را گفت و با عصبانیت در را به هم کوبید و رفت.
هری نمی دانست چه کند ...
- خب رون ببین... راستش... رون! من به کمکت احتیاج دارم...اینو می فهمی؟ لازم نیست اون قیافه رو به خودت بگیری...مساله ی تو و هرمیون اصلا به من مربوط نیست... مفهوم شد؟
برخلاف انتظار هری ، رون به او گفت:
میشه داد نزنی ؟ مگه من چی گفتم؟ معلومه که کمکت می کنم...
- ا...معذرت می خوام!
- لازم نیست.
بعد هر دو زدند زیر خنده .
-حالا بازش کن ببین چی هست!
- نه!...بازش نکن! رون! من می ترسم.
- ای بابا ...ترس نداره که !
- ترس داره رون! مگه یادت نیست که چه بلایی سر دست دامبلدور اومده بود؟
- خب آره. ولی چه ربطی داره!
- نه! بذار بریم هاگوارتز بعد اونجا نگاه می کنیم تا اون موقع هرمیون هم میاد...اونجا مطمئن تره!
- می دونی هری تو بعضی اوقات خیلی عجیب غریب می شی!لا اقل بذار اسم کتاب ها رو ببینیم.
- خیلی خب... پس نامه رو هم می خونیم.
هری نامه را از روی کتاب ها باز کرد .

سلام
اینم کتابها.

هرمیون


- همین؟
هری پشت و روی نامه را به دقت بررسی کرد، ولی هیچ چیز نبود.
- لابد خیلی سرش گرم بوده!
رون با ناراحتی این را گفت و کتاب را برداشت.
- « جان پیچ ها ، منفورترین جادویی که تا به حال پدید آمده»
-هی این یکی رو ببین!
-«نحوه ی استفاده از جان پیچ ها» این نویسنده هه باید خیلی خفن باشه !
- نوشته ی : ای . اچ گریندلوالد ؟ من این اسمو یه جا شنیدم.
- بی خیال !« خنثی کردن جان پیچ ها» این باید خیلی به دردمون بخوره!
- « اسامی جادوگرانی که از جان پیچ استفاده کرده اند» این یه جزوه است ... فکر نکنم به دردمون بخوره!
-«انواع جادوی سیاه » هی اینم باید باحال باشه!
اینا رو می ذارم زیر کمد تا کسی نبینه.
- هری؟
- بله؟
- نمی خوای به هرمیون بگی ما داریم می ریم هاگوارتز؟
- چرا تو خودت براش نمی نویسی؟
هری با شیطنت بلند شد و گفت :
من که حوصله ی نوشتن ندارم! اگه نگران جونشی تو براش بنویس.
بعد هم از اتاق خارج شد ... و رون را به حال خود گذاشت.



قبلی « هری پاتر و انتقام نهایی - فصل 33 هري پاتر و آغاز پايان - فصل 16 » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم
فرستنده شاخه
torshi
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۱۵ ۷:۵۵  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۱۵ ۷:۵۵
عضویت از: ۱۳۸۵/۲/۲۲
از: خونمون
پیام: 360
 ايول
ايول... بابا تو ديگه كي هستي...!؟!
sorena
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۱۴ ۲۳:۴۴  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۱۴ ۲۳:۴۴
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۱/۱
از: اتاق خون محفل
پیام: 3113
 عجب استعدادی
عالییییی بود.دستتون درد نکنه.
واقعا لذت بردم.
LILI EVANZ 22
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۱۴ ۲۳:۳۹  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۱۴ ۲۳:۳۹
عضویت از: ۱۳۸۴/۲/۲
از:
پیام: 191
 baba
ey val hamegi!
fasl haye bad ro ham neveshtam... berid hal konid
samatnt
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۱۲ ۱۸:۳۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۱۲ ۱۸:۳۷
عضویت از: ۱۳۸۴/۴/۱
از: از جهندم سياه همسادتونم نمي شناسي؟؟؟؟؟؟
پیام: 998
 اين عنوان
خيلي خوب بود ايول بابا
kati2007
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۱۱ ۱۴:۵۹  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۱۱ ۱۴:۵۹
عضویت از: ۱۳۸۵/۱/۲۵
از: هاگوارتز طبقه هفتم اتاق ضروريات
پیام: 65
 عالی
خیلی خوب بود ولی کوتاه بود
sourak
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۸ ۱۸:۴۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۸ ۱۸:۴۶
عضویت از: ۱۳۸۴/۸/۲۲
از: كوهستان اشباح
پیام: 565
 ايول گرت
ايول گرت. خيلي قشنگ نوشتي.
من چيكار كنم مثل شما بنويسم؟
Aripotter
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۸ ۱۸:۰۵  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۸ ۱۸:۰۵
عضویت از: ۱۳۸۴/۹/۱۶
از: ناکجا آباد
پیام: 400
 مرسی
نه خوشم اومد خوب می نویسی ایول
Kadooo
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۸ ۲:۲۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۸ ۲:۲۶
عضویت از: ۱۳۸۵/۳/۳۱
از:
پیام: 3
 fasle 15
be nazare man 14 fasle ghabli ro gavi tar neveshte budi!ba in vojud khaste nabashi Griet e aziz :hammer
tahere
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۸ ۰:۵۴  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۸ ۰:۵۴
عضویت از: ۱۳۸۵/۴/۷
از: سنـــــــت..مانگــــــــــو
پیام: 235
 هري پاتر واغاز پايان 15
من كه هنوز نخوندم ولي اطمينان دارم قشنگه
اميدوارم موفق باشي
siriusblack
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۸ ۰:۰۴  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۸ ۰:۰۴
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۰/۲۵
از: خانه شماره 12 میدان گریموالد
پیام: 70
 دمتگرم
دمتگرم خیلی باحال می نویسی ولی این فصلت کوتاه بود


دلتون بسوزه من اولم

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.