ابتدا متن نامه:
برای لرد سیاه
میدانم مدتها پیش از آنکه تو این را بخوانی مردهام؛ اما میخواهم بدانی این من بودم که به راز تو پی بردم. من جانپیچ اصلی را دزدیدم و قصد دارم در اولین فرصت ممکن آن را نابود کنم. با این امید با مرگ مواجه می شوم که تو، در زمان رویارویی با حریفت دوباره فانی شده باشی.
ر.ا.ب
نکات:
1- مرگخوار بوده، پس الان ولدمورت میدونه ر.ا.ب کیه و این خودش یه سرنخه. (برای لرد سیاه)
2- ر.ا.ب، اگر هم معلوم شود کیست، احتمالا مرده. (مدت ها .... مردهام)
3- میدونسته قبل از اینکه ولدمورت به جانپیچش سر بزنه مرده. (مدتها ... مردهام)
4- مرگش برای این نیست که جان پیچ را برداشته، چون خودش را توی نامهاش به ولدمورت معرفی میکنه و نامه هم که هیچ وقت دست ولدمورت نرسیده. (دستِ هری افتاد)
5- مرگش نزدیک بوده، که ممکنه 4 تا احتمال داشته باشه:
الف) کهولت سن
ب) بر اثر معجونی که خورده بوده (معجونی که از قابآویز مراقبت میکرده)
ج) کسی در تعقیبش بوده یا قصد کشتنش را داشته
د) یه احتمال ضعیف دیگه هم هست و اون اینکه بعد از نابود کردنه جان پیچ، خودکشی کنه
6- دامبلدور از ر.ا.ب چیزی نمیدونسته، چون در فصل جانپیچ بعد از گرفتن خاطره و دیدنش به هری میگه: «من و تو بیشتر از هر کسی در هر زمانی به راز نابودی ولدمورت نزدیکیم» (فصل 23 صفحه 239 سطر 11) و دلیل دیگر اینکه اگر دامبلدور ر.ا.ب را می شناخته، حتما ر.ا.ب بهش جریان رو می گفته و دلیلی نداشته که دامبلدور بره غار و اون معجون مهلک رو بنوشه. (راستی بچه ها اون معجون رو ر.ا.ب اونجا گذاشته بود نه ولدمورت)
پس همه فرضیه هایی که در اون دامبلدور و ر.ا.ب رو به هم ربط میدن اشتباه هست.
7- ولدمورت می دونه که یک نفر به رازش پی برده ولی نمیدونه اون کیه (می خواهم بدانی این من بودم).
8- من در اینجا یه سوال دارم! منظور ر.ا.ب از جانپیچ اصلی چیست؟ مگه جان پیچ اصلی و فرعی داره؟
9- ولدمورت هنوز نمیدونه که جانپیچشو یکی دزدیده یا نابود کرده (احتمالا از نابود شدن انگشتر هم چیزی نمیدونه و فقط از نابود شدن دفترچه خاطرات خبر داره)
10- مطمئنا ر.ا.ب یه جادوگر قدرتمند بوده (حتی بیشتر از دامبلدور) چون دامبلدور در فصل غار بعد از اینکه از دست دوزخیها فرار می کنند، به هری میگه: «یک نفر به تنهایی نمی تونه» چون معجون اثری داشته که فرد رو از انجام کار منصرف میکرده. پس ر.ا.ب یه جادوگر فوقالعاده قوی بوده که من بر اساس این، فرضیات زیر را مطرح می کنم که برخلاف این فرضیه است که ر.ا.ب، برادر سیریوس است:
الف (جادوگرهای قدرتمند معمولا مسن هستند؛ مثل دامبلدور، ولدمورت، سالازار اسلایترین و ... پس برادر سیریوس که از خودش هم کوچکتر بوده نمیتونسته اینقدر قدرتمند باشه.
ب) گفته سیریوس درباره برادرش: اون ترسو و بزدل بوده.
ج) امکان نداره جادوگری به این قدرت معروف نباشه.
د) از جادوگری به این قدرت بعید هست که از ولدمورت بترسه یا به دستش کشته بشه.
ه) از جادوگری به این قدرت بعید هست که بخواد مرگخوار باشه، یعنی نوچه ولدمورت باشه .
نتیجه گیری با خودتون!
11- ر.ا.ب، قضیه پیشگویی رو میدونسته (با این امید که تو در زمان رویارویی با حریفت...)
12- یک سوال دیگر: ر.ا.ب چطور به راز ولدمورت پی برده؟ ( فکر نمیکنم که اون هم در زندگی ولدمورت تحقیق کرده باشه. تازه، از همه مهمتر خاطره اسلاگهورنه، که نمیتونسته اونو داشته باشه! یا شاید هم با اسلاگهورن رابطهای داشته!
امیدوارم خوشتون آمده باشه! نظر یادتون نره!!