این مقاله مدتی در آرشیو نوشته های موجود بر کامپیوترم، خاک خورد. چون از عکس العمل دوستان میترسیدم و همچنین آن را جسارتی عظیم میدانستم. تا اینکه به صحبت های هری پاتر (مدیر سایت) و دکتر حسین زاده (مدیر نشر زهره)، گوش سپردم و دیدم که ایشان نیز نظر بر آن دارند که هری پاتر، میتواند یک داستان حماسی باشد. برای همین تصمیم گرفتم که مقاله را در برابر دیدگان شما قرار دهم تا نظراتتان را در این مورد جویا شوم. فقط ذکر چند نکته ضرورت دارد:
1. من قصد کم ارزش نشان دادن شاهنامه را ندارم.
2. این متن، شاهنامه را هم سطح هری پاتر نمیداند.
3. در این متن سعی شده تا با استفاده از اثر حماسی دیگر، جلوه های حماسی هری پاتر نشان داده شود.
4. منظور نویسنده این نیست که خانم رولینگ از روی شاهنامه کپی کرده اند.
ممنون که میخوانید!
ضحاک پس از مشورت با ستاره شناسان، در میابد که جانش در دست فریدون است و به جست و جو برای یافتن او مشغول میشود. همان طور که ولدمورت پس از شنیدن قسمتی از پیشگویی (از زبان اسنیپ) به دنبال هری پاتر رفت. اما در این میان، تفاوتی کوچک دیده میشود. ولدمورت دقیقا نمیدانست که هری چه مشکلی را میتواند برایش به وجود آورد.
هری بی اختیار و طبق تقدیری که دستش توان تغییر آن را ندارد، از همان نوزادی، انتخاب میشود تا حماسه بیافریند و این اتفاق زندگی او را تغییر میدهد...او شاید همانند دیگران، به رفع نیازهای مادی و جسمانی بپردازد، اما همواره ی سایه ی برگزیده شدن را در زندگی خود مشاهده میکند...«همواره مشکلات،به دنبالش می آیند...»
تهمتن نیز بی اختیار برگزیده میشود. به دنیا می آید، از پدری که زندگیش با تمامی انسان ها متفاوت است و مادری که خویشاوند دور ضحاک میباشد.....قبل از به دنیا آمدنش، ستاره شناسان ظهور فردی را پیشگویی میکنند که پهلوان ایران میشود. او دیگر یک انسان معمولی نخواهد بود.....او باید حماسه بسازد و باید ناخواسته ره به پهلوانی برد. چه، تقدیر اینگونه فرمان داده...
رستم با وجود اینکه نماینده ی مردم ایران است، همواره تن به تن نبرد میکند و همچنین به تنهایی موفق به عبور از هفت خان میشود. (هفت خان رستم: کشتن شیر، نجات از گرما و تشنگی، کشتن اژدها، هلاک کردن پیر جادوگر، اسیر کردن اولاد، کشتن ارژنگ دیو و هلاک کردن دیو سفید) اگر چه گاهی پیر خردمند (زال) او را راهنماست، اما در نهایت، رستم باید به تنهایی راهنمایی ها را به کار بندد.
هری نیز تنهاست. او نماینده ی سفیدان است. پسریست که برگزیده شده و آلبوس دامبلدور راهنمایی اش میکند، اما در بیشتر موارد، باید به تنهایی تصمیم بگیرد و تنها عمل کند(تا حماسه بسازد)... آنجا که مجبور میشود به تنهایی، به دنبال سنگ جادو برود. آنجا که به تنهایی در حفره ی اسرار جلو میرود و با باسیلیسیک مبارزه میکند. آنجا که سدریک نفس آخر را میکشد و هری در مقابل لشکر مرگ خواران و سردار سپاهی به نام ولدمورت قرار میگیرد....و آن هنگام که مجبور میشود گذر از هفت خان را ادامه دهد.
سهراب در جست و جوی پدرش، به دست پدر کشته میشود. هری نیز در جست و جوی پدر خوانده اش (از روی علاقه)، شرایط را آنگونه فراهم میکند که به مرگ سیریوس خاتمه می یابد. (و این همان رسم پدر کشیست که در حماسه های دیگر آمده اما در حماسه ی فردوسی،برعکس دیده میشود)
و میرسیم به نبرد رستم و اسفندیار که میتوان آن را با نبرد هری و ولدمورت مقایسه کرد.
اسفندیار جاودانه نیست، اما رویین تن است. قدرتی بالاتر از رستم دارد (و اگر نداشته باشد، حماسه معنایی ندارد). او نیز همانند رستم از هفت خان گذشته و همینک برای رسیدن به تاج سلطنت، وظیفه دارد تا با رستم نبرد کند(چون رستم حاضر نشده تسلیم شود و ره مبارزه را در پیش گرفته). ولدمورت نیز برای سلطنت بر کل دنیا، برخواسته. او به یقین قدرتمند تر از هریست. او برای پیدا کردن روش های جاودانه شدن، از هفت خان های مختلفی عبور کرده و در این راه، علم و قدرت بسیاری بدست آورده...
در نبرد میان رستم و اسفندیار، تیر ها هشت بار بر بدن رستم فرود می آیند اما سیمرغ (ققنوسی دیگر) زخم های رستم را درمان میکند. و اینجاست که مقدسی به کمک رستم می آید و همه میدانیم که راه حل پیروزی، به رستم گفته میشود و قطعا راه حل پیروزی به هری گفته خواهد شد.
باز هم میگویم: هدف این بود که بگویم، هری پاتر میتواند یک داستان حماسی باشد. میتواند یک فانتزی حماسی باشد. به زودی مقاله ای نیز در مورد اینکه، این اثر میتواند یک فانتزی عامه پسند باشد، خواهم نوشت. (البته مقاله آماده است....فقط باید کمی تغییرش دهم تا به طرفداران کتاب توهین و جسارتی نشود)
باز هم تشکر میکنم که برای خواندن این مقاله وقت گذاشتید.