هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: کارگاه داستان‌نویسی :: هری پاتر و دوست جدید

هری پاتر و دوست جدید - فصل 13


فصل سیزدهم: باورنکردنی.
-------------------------------------------------------------------------
اون موقع 25 سال بیشتر نداشتم.
چی؟
دهان هری و رون از تعجب باز مانده بود. یعنی چطور ممکن بود؟ اگر دیوید در آن زمان 25 سال داشت اکنون باید حدود 200 ساله میبود.
اما این تنها طلسمی نبود که باعث مرگ و کمبود جمعیت اونها شد. فوق جادوگرا با همزاد های خودشون زندگی میکنن. یه همزاد جادویی. اغلب وقتی یک فوق جادوگر متولد میشه به همراه اون یک تک شاخ هم بوجود میاد. در اون زمان افراد وزارت خونه و اورور ها دنبال همزادهای خانواده سلطنتی بودن...
اما پیدا نکردن. چون در کل خانواده تنها کسی که همزاد داشت من بودم. چون پدرم همزاد خودش رو شناسایی کرده بود بنابراین از حضور اون در کنار خودش مطمئن بود. من هم به کمک پدرم موفق شدم همزاد خودم رو پیدا کنم. پیدا کردنش سخت بود اما کنترلش کاملا آسون بود چون فاوکیز از من اطاعت میکرد.
پروفسور مک گوناگل؟
سوالی داری گرانجر؟
میخوام بدونم بارزترین مشخصه یه فوق جادوگر چیه؟
خوب. اونا معمولا چشم های دو رنگ دارن. البته جدای خانواده سلطنتی که عدسی چشمشون از سه قسمت تشکیل شده و قوی ترین قسمت بدنشونه.
دیوید رو به مک گوناگل کرد و گفت:
متاسفم مینروا از اینجا به بعدش دیگه...
میدونم دیوید. مسئله امنیتیه. من میرم بیرون. مواظبشون باش.
وقتی مک گوناگل بیرون رفت دیوید با اشاره کوتاهی که به در کرد آن را چفت و بست نمود و به سخنان خویش ادامه داد.
من فاوکیز رو به دامبلدور جوان سپردم چون مدتی بود که مراقبش بودم و وقتی فهمیدم به حماقت های وزارتخونه نه تنها کاری نداره بلکه باهاشون مخالفه باهاش رابطه برقرار کردم. خیلی کمکم کرد من هم کمکش کردم تا اینکه سر و کله تام پیدا شد.
سکوت سنگینی در این لحظه همه جا را فرا گرفت هری احساس کرد قلبش از کار می افتد. زمان برای مدت کوتاهی از کار افتاد و وقتی هری چشم باز کرد در مقابل خویش زن و مرد جوان و زیبایی دید. زیباترین و پر زرق و برق ترین لباسها را پوشیده بودند.اینک در جایی که دیوید ایستاده بود مردی با موهای یکدست سیاه ، پرپشت چشمانی متشکل از رنگهای سبز و سیاه و آبی حضور داشت. شنل بلندی به تن کرده بود و یک پیراهن و شلوار چرمی سیاه رنگ پوشیده بود. روی شنلش عکس یک ققنوس زیبا با پرهای طلایی و سرخ رنگ خودنمایی میکرد.
در جایی که سارا ایستاده بود یک زن زیبا رو با ابروان نازک چشمان آبی رنگ و موهایی به رنگ طلا حضور داشت. فرد مذکور لباسی زیبا به رنگ سپید به تن کرده بود و روی شنلش چهره یک خفاش زیبا معلوم بود.
کسی که جای دویدی ایستاده بود گفت:
دیوید کلاپوریس جان مرنتانا ورما هستم. متخلص به دیوید ورما. پنجاه و سومین شاه فوق جادوگری شاهزاده دیوید هشتم در خدمتم. و همسرم...
و من سارا آناتینا ورما دختر آناشیا نوه بزرگ دراکولای هفتم از خاندان سر نیکولاس اعظم هستم.
دیوید و سارا تعظیم کوتاهی کردند و در حالی که به چشمان رون که اکنون نزدیک بود از حیرت پس بیافتد زل زده بودند و می خندیدند.
--------------------------------------------------------------------------
نظر بدین. انتقاد کنین.
قبلی « هری پاتر و انتقام نهایی - فصل 10 هری پاتر و انتقام نهایی - فصل 11 » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم

فرستنده شاخه
bigsaleh
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۹/۲ ۱۶:۴۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۹/۲ ۱۶:۴۷
عضویت از: ۱۳۸۴/۱/۳۱
از:
پیام: 33
 کم بود
یه کم اندازش رو بیشتر کنی خیلی با حال تر میشه

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.