هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: مقاله‌ها

شباهت قسمتی از داستان بینوایان با کتاب های هری پاتر


قبل از هر چیز اینو بگم که خود من یکی از طرفداران پرو پا قرص رولینگم.و خیلی از این شایعات رو که بعضی از نویسنده ها به طور مثال میگن رولینگ داستان های ما رو دزدیده و از این قبیل رو نه تنها باور نمی کنم که حتی مسخره شون هم می کنم.ولی چیزی که الان می خوام بگم خیلی وقته که ذهن منو به خودش مشغول کرده.اونم شباهت قسمتی از داستان بینوایان با قسمت کوچکی از کتاب هری پاتره.البته این شباهت بسیار جزئی است.و حتی ممکن است به چشم هم نیاید.ولی می خواستم تا به اون اشاره کرده باشم.

در کتاب بینوایان،کوزت دختر زیبا و مهربونی است که پیش خانواده تناردیه به علت پاره ای از مشکلات زندگی می کند. و مجبور شده از زمان کودکی مادرش رو نبینه.ولی خانواده تناردیه عوض اینکه اونو مثل بچه های خودشون بزرگ کنند و دوست داشته باشند مدام به او سخت میگیرن و مانند خدمتکار با او رفتار می کنند.در مهمونی ها اونو همرا خودشون نمی برند.کوزت مجبوره در کافه ای که متعلق به خانواده تناردیه ست سخت کار کنه و کارهایی رو هم که بعضی از ادم بزرگ ها نمیتونن انجام بدن رو اون به تنهایی انجام بده.کوزت حق تفریح نداره و همچنین اتاق خوب و راحتی هم برای خواب. حتی بعضی مواقع هم خانواده تناردیه اونو کتک می زنند و تنبیه می کنند.و حتی اذیت و ازار.مثل اقاق و خانم تناردیه و همچنین دو دختر لوس اونا که همیشه کوزت رو اذیت می کنند.همه اینا درست مثل رفتاریه که پتونیا و ورنون دورسلی و پسر لوس اونا دادلی با هری در کتاب های هری پاتر می کنند.خانواده دورسلی هم به نوعی دیگر این کارا رو با هری می کنند.

حالا می ریم سراغ قهرمان داستان بینوایان یعنی ژان والژان.ژان والژان در کودکی به ناحق و فقط به خاطر یک قرص نان به زندان افتاد.درست مثل یکی از شخصیت های کتاب هری پاتر به نام روبیوس هاگرید که او هم در بچگی قربانی کاری شد که یه نفر دیگه انجام داده بود و به ناحق به زندان افتاد..ژان والژان وقتی از زندان فرار کرد ، به خونه یک کشیش رفت و از انجا چند شمعدان و قاشق و چنگال های نقره ای رو خواست بدزده که پلیس سر رسید.ولی کشیش به پلیس ها گفت که همه اونا متعلق به خود ژان والژان بوده و اون داشته وسایل خودش رو بر میداشته. و نمیذاره که دوباره پلیس،ژان والژان رو به زندان ببره.از این به بعد هم ژان والژان ادم خوبی میشه و سعی می کنه که همیشه کارای خوبی انجام بده.در سوی دیگر میشه به نوعی نقش کشیش رو شبیه به شخصیت دامبلدور تصور کرد که همیشه از هاگرید دفاع کرده و در جاهایی هم که هاگرید اشتباه کرده دوباره فرصت مجدد بهش داده.

از نکته های جالب دیگر هم این است که هاگرید هیکل بسیار درشتی داره.چون یه نیمه غوله،و هر جادوگری نمیتونه به تنهایی از پس هاگرید بر بیاد.درطرف دیگر ژان والژان هم در میان انسان های دیگر بدن درشت و قوی هیکلی داره و هر کسی نمیتونه به تنهایی از پس ژان والژان بر بیاد.نکته جالب دیگه این است که هاگرید وقتی می خواست هری رو از دست خانواده دورسلی نجات بده، خانواده دورسلی خیلی مقاومت کردند،درست مثل خانواده تناردیه که نمیذاشتن ژان والژان ،کوزت رو با خودش ببره.ولی هر دو خانواده توسط هاگرید و ژان والژان شکست خوردند.همچنین هری وقتی برای اولین بار هاگرید،فرشته نجات خود رو دید ازش ترسید مثل کوزت که وقتی ژان والژان رو برای اولین بار دید و او هم فرشته نجات کوزت بود از ژان والژان ترسید.همچنین شبی که هاگرید می خواست هری رو با خودش به لندن ببره ،شب تولد هری بود.و هری از این مسئله که هیچ کس تو اون شب به او حتی "تولدت مبارک" هم نگفته ناراحت بود. ولی بعد دید که هاگرید که ازش می ترسید تنها کسی بود که به او تولدش رو تبریک گفت و به همین مناسبت برای او یک کیک تولد هم گرفته بود که این از هر چیزی واسه هری ارزشمندتر بود. و اونو خیلی خوشحال کرد.از سوی دیگر هم کوزت خیلی وقت بود که در یک مغازه عروسک فروشی،عروسکی رو دیده بود و خیلی اونو دوست داشت و ارزو داشت تا اون عروسکو داشته باشه.که ژان والژان هم کسی بود که اون عروسک رو برای کوزت خرید و باعث شد کوزت خیلی خوشحال بشه.

البته شباهت ها خیلی کم هستند.و این دو داستان تفاوت های زیادی با هم دارند و به طور کلی زمین تا اسمون با هم فرق می کنند.و من فقط چند شباهت جزئی دیدم.که در این دوره،زمانه که هر نویسنده ای از رولینگ شکایت میکنه و حتی بخاطر استفاده از کلمه ماگل به او تهمت دزدی از اثر رو میزنند چیز زیاد عجیبی نیست.که حتی اگر الان ویکتور هوگو نویسنده داستان بینوایان زنده بود ممکن بود یکی از شاکیان این مسئله باشه . هرچند بنده اعتقاد صد در صد دارم رولینگ داستاناشو با تمام جزئیاتش خودش نوشته و از روی هیچ اثری هم تقلب نکرده.
قبلی « جادو گری قرن 16 و17 حروف الفباي قديمي روي قدح انديشه چه هستند؟ » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم

فرستنده شاخه
فاطمه خانوم
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۲/۲ ۱۵:۵۰  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۲/۲ ۱۵:۵۰
عضویت از: ۱۳۸۵/۷/۲۵
از: ناکجا اباد
پیام: 173
 Re: شباهت قسمتی از داستان بینوایان با کتاب های هری پاتر
زیاد شباهت نداره ولی خوب........
من خودم وقتی داستان می نویسم حوادث کتاب قبلی تو ذهنم می چرخه که تو داستانم بیارم ولی در مورد رولینگ این صدق نمی کنه!!!!!

فرستنده شاخه
jfm_md
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۱۳ ۱۴:۱۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۱/۱۳ ۱۴:۱۳
عضویت از: ۱۳۸۵/۱۱/۸
از: بيمارستان سوانح و بيماري هاي سنت مانگو-طبقه ي اول نه،طب
پیام: 76
 چرا؟!
چرا مي خواين به زور بگين هري پاتر با يك كتاب ديگه شباهت داره؟!

فرستنده شاخه
Reza Torabi
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۸/۳ ۱۳:۴۸  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۸/۳ ۱۳:۴۸
عضویت از: ۱۳۸۵/۶/۲۶
از: بيمارستان سنت مانگو
پیام: 219
 خوب بود
در مجموع مقاله ي خوب و جالبي بود. دستت درد نكنه.

فرستنده شاخه
samatnt
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۲۴ ۱۴:۴۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۲۴ ۱۴:۴۷
عضویت از: ۱۳۸۴/۴/۱
از: از جهندم سياه همسادتونم نمي شناسي؟؟؟؟؟؟
پیام: 998
 واي
هيچ شباهتي به هم ندارن به نظر من اگه بخوايم اينجوري بگيم كه همه داستان ها مثل همن

فرستنده شاخه
ghiozila
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱۵ ۷:۳۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱۵ ۷:۳۷
عضویت از: ۱۳۸۵/۴/۱۱
از: بالاتر از دست راست !
پیام: 291
 خوب اینم حرفیه
کمی که شبیه هستن ولی این حرفه خیلی تابلوییه
اخه نویسنده به این خلاقی میاد با این همه ابتکار از 1 داستان دیگه مقاله برداری کنه
آخه من حرفه دلمو به کی بزنم بابا بی خیال این رولینگ نمیشین؟
قبول دارم سر کتاب 7 دل خوشی ازش ندارم ولی در کل اره دیگه
بابا من زن می خوام
نه اصلان حالا که اینجوریه مامانمو میخوام
و در آخر طبق معمول
دست دست دست
حالا برعکس

فرستنده شاخه
torshi
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱۲ ۱۷:۰۱  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱۲ ۱۷:۰۱
عضویت از: ۱۳۸۵/۲/۲۲
از: خونمون
پیام: 360
 وها
من نفهميدم هري پاتر شبيه بينوايانه يا ارباب حلقه ها!؟!

فرستنده شاخه
325281
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱۲ ۸:۵۹  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱۲ ۸:۵۹
عضویت از: ۱۳۸۵/۳/۲۶
از: اتاق آبی
پیام: 189
 شباهت قسمتی از هری پاتر و بینوایان
به مرگ خوار
آها،نیست شما الآن خود خود ویکتور هوگو برای همین چیزایی که می دونی از ما مسلما باید بیشتر باشه.(نمی دونم چه جوری جرئت کردیم رو دم شیر پا بذا یم .!) به نظر من کوزت هر چی که بوده از مرگ خوارای ولدمورت خیلی قشنگ تر بوده.یه بار گفتم این بار هم می گم نقدی که این دوستمون کرده نقادانه بود و صرفا جنبه ی تئوری بودن داشته تا همه نظرشون رو درباره ی مطلبی که نوشت بدن.

فرستنده شاخه
325281
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱۰ ۱۲:۱۸  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱۰ ۱۲:۱۸
عضویت از: ۱۳۸۵/۳/۲۶
از: اتاق آبی
پیام: 189
 شباهت قسمتی از هری پاتر و بینوایان
به بالایی:
نکنه توقع داری اون هوگو رو هم بزاره تو جیبش!به نظر من که نه تنها کتاب بینوایان رو خونده بلکه نقادانه نقدش هم کرده.

فرستنده شاخه
mamadmm
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱۰ ۳:۴۴  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۱۰ ۳:۴۴
عضویت از: ۱۳۸۵/۵/۳۱
از: همونجا که بقیه میایُن
پیام: 319
 اشتب میکنی
دوست عزیز اول بهتره کتاب بینوایان رو بخونی، بعد حرف بزنی.
من چیزی نمیگم، اما آخه تو که داری داستانو اشتباه میگی، باید مقالتو باور کرد؟

فرستنده شاخه
gognus
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۶ ۱۵:۰۱  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۶ ۱۵:۰۱
عضویت از: ۱۳۸۵/۴/۲۷
از: در صحرا و بیابان:جای دور از دست رس
پیام: 40
 چرا جنگ؟؟؟؟؟
آخه عزيزان چرا داريد جنگ ميكنيد؟من هم با نويسنده ي مقاله موافقم هم با زابيني.حق با هر دوشونه!

فرستنده شاخه
ys_mdy
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۴ ۰:۳۸  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۴ ۰:۳۸
عضویت از: ۱۳۸۵/۶/۳
از:
پیام: 16
 واي!
من نمي دونم چرا دست از سر مقايسه ي هري پاتر با دارن شان و ارباب حلقه ها و حالا هم... بينوايان! بر نمي داريد!
دليلات قانع كننده نبود.

فرستنده شاخه
yasaman potter
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۳ ۲۰:۳۲  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۳ ۲۰:۳۲
عضویت از: ۱۳۸۵/۱/۷
از: دوستان جانی مشکل توان بریدن!
پیام: 377
 دقت
بابا ایول به این دقت!! اما من در کل با بقیه موافقم که می گن توی هر داستانی ( بعضی داستان ها!!) یه بچه یتیم پیدا می شه. اما هری که تنها نیست . این همه دوست و رفیق دورشو گرفتن!

فرستنده شاخه
minoo
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۳ ۱۷:۵۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۳ ۱۷:۵۶
عضویت از: ۱۳۸۵/۵/۱۲
از: انتهای چشمان او (Hogwarts)
پیام: 25
 jaleb bod mamnon!
jaleb bod marsi!

فرستنده شاخه
mitra_harry
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۳ ۲:۰۹  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۳ ۲:۰۹
عضویت از: ۱۳۸۵/۵/۲۸
از:
پیام: 36
 سلام خوب بود
در كل خوب بود. ولي فكر مي كنم تو هم داري عين مودي ميشي كه به هر چيزي گير ميده.

فرستنده شاخه
تينا ساساني
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۲ ۲۱:۵۵  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۲ ۲۱:۵۵
عضویت از: ۱۳۸۵/۱/۱۱
از: there isn't any answer
پیام: 157
 عالي و به جا
من از مقاله شما خيلي لذت بردم اكتويوس عزيز و به خاطر نوشتنش از شما خيلي ممنونم چرا كه اين مسئله اين روزها توجه همه را به خود جلب كرده خود من يك كتاب با عنوان گروشام گرينچ و جام نحس خوندم كه بعضي از گفتار هاي كتاب به نوشته هاي خانم رولينگ بسيار شباهت داشت ولي خوب در پشت كتاب درج شده بود كه خانم رولينگ داستان خود را از اين كتاب الهام گرفته است به هر حال نويسنده هم مثل همه ما چيزي به نام حافظه دارد و صد البته بايد كتاب هاي زيادي مطالعه كرده باشه ممكنه كه وقتي در خواب يا در حال تفكر بوده اين نوشته ها به صورتي ديگر وارد ذهنش شده و او از آنها به نحو احسنت استفاده كرده است.

فرستنده شاخه
tahere
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۵/۲۷ ۱۵:۳۳  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۵/۲۷ ۱۵:۳۳
عضویت از: ۱۳۸۵/۴/۷
از: سنـــــــت..مانگــــــــــو
پیام: 235
 چه خوب
چه نكته زيبايي

فرستنده شاخه
negin.sdh
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۵/۱۶ ۱۹:۲۱  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۵/۱۶ ۱۹:۲۱
گریفیندور
عضویت از: ۱۳۸۵/۳/۲۵
از: عمارت پوگین
پیام: 467
 عالی....
مقاله ی خوبی بود
درسته توی بعضی از داستان ها این موارد وجود داره اما باید یه جورایی فضای داستان را به تصویر بکشند! همه داستان ها که نباید فضای آنها با هم فرق داشته باشه، خوب این دو داستان هم فضا و حالات زندگی یه کودک یتیم رو نشون میده و...
باز هم می گم خیلی عالی بود

فرستنده شاخه
dj_negar
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۵/۱۶ ۱۴:۰۴  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۵/۱۶ ۱۴:۰۴
عضویت از: ۱۳۸۵/۴/۶
از: یه جای خوب
پیام: 78
 خوبه
مقاله ات خوب بود اما در تمام داستان ها اینجور چیزها را می توان دید

فرستنده شاخه
shadmehr
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۵/۱۶ ۱۳:۴۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۵/۱۶ ۱۳:۴۷
عضویت از: ۱۳۸۵/۱/۲۳
از: آمپول می ترسم !!
پیام: 646
 .
خوب بود دقت خوبي داشتي ولي تو همه ي كتابا اين جور چيزا پيدا مي شه روي هم مقاله ي خوبي بود

فرستنده شاخه
hsn_az
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۵/۱۶ ۱۳:۱۱  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۵/۱۶ ۱۳:۱۱
عضویت از: ۱۳۸۵/۴/۱۹
از: زیر سایه ی ارباب لرد ولدومرت کبیر
پیام: 329
 دست
دستت درد نکنه مقاله یخوبی بود
ولی اگه بخوای بگردی توی همه یکتاب ها از این جور موارد هست
حالا هر زمان و توسط هر فردی نوشته شده باشه

فرستنده شاخه
atefehshan
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۵/۱۶ ۱۲:۱۵  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۵/۱۶ ۱۲:۱۵
عضویت از: ۱۳۸۵/۴/۱۱
از: خانه ی بلک ها
پیام: 68
 بینوایان و هری پاتر
من اولم !
دقت خوبی داشتی!ولی این جور چیزا خیلی مهم نیست، و تو اکثر داستان ها که یکی از شخصیت اصلی یه بچه یتیمه پیش میاد!

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.