هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: کارگاه داستان‌نویسی :: داستان‌های غیر هری پاتری

فهرست مقالات همه چیده شده بر اساس عنوان در نزولی

معمولی برجسته مقاله امروز همه
پیش فرض زمان عنوان رای دفعات بازدید نظر ها ترک بک | نزولی صعودی
مقالات بیشتر...
  1. عشق نافرجام
    فصل اول : شناختدر هزار سال پیش در سرزمین رومنوس پسری با پدرش زندگی میکرد این پسر "ویکتور" نام داشت. او تنها فرزند شوالیه سیاه، جیمز گریفیندور بود. ویکتور قدی نسبتاً کوتاه با اندامی ورزیده و چشمانی مشکی و موهای ریز و قهوه‌ای داشت او در سوارکاری و تیراندازی مهارت خاصی دا...
  2. شاهزاده ی دورگه و ارباب سیاه - فصل3
    فصل سوم:هویت پنهانهارولد با شنیدن صدا به طرف صدا بر گشت. پیر مردی با لباسی عجیب در کنار درخت ایستاده بود و او را نگاه می کرد.تو هم با انهایی پیر مرد؟من ...نه حالا از این مساله بگذریم.کی به تو روش مبارزه را یاد داده که به این خوبی مبارزه می کنی؟حتما پدرت به تو روش مبارزه را یاد داد...
  3. شاهزاده ی دورگه و ارباب سیاه - فصل 4
    فصل چهارم : آموزشهارولد آن روز صبح حس خاصی داشت.وقتی لباسش را عوض می کرد هنوز به صحبت های دیروزشان فکر می کرد با هر زحمتی لباسش را پوشید از اتاق خارج شد به طرف اشپز خانه رفت.ماریان و هارولد مشغول خوردن صبحانه بودند وقتی هارولد را دیدند ماریان گفت:دیر کردی هارولد عزیزم داشتم نگ...
  4. شاهزاده ی دورگه و ارباب سیاه - فصل 2
    فصل دوم:در پی هویتهارولد کم کم چشمهایش را باز کرد وپدر اگوستین را دیداوه سلام هارولد حالت چطوره؟خوبی؟خوبه مرسی من چرا این اینجام ؟تو توی رود خانه بودی شانس اوردی من امده بودم کنار رودخانه که لباسم را بشورم که تو را دیدم وگرنه غرق شده بودی.راستی چه اتفاقی افتاد؟ما داشتیم غذا ...
  5. شاهزاده ی دورگه و ارباب سیاه - فصل 7
    فصل هفتم : قبیله ی سایه ی مرگهوای تاریک شده بود هارولد و جو به سمت محل زندگی سایه مرگها نزدیک میشدند بعد از این که هر دو پشت سنگی در جلوی ورودی مخفی شدند.هارولد گفت:تو باید یه کار بکنی انهم اینکه حواسشون را پرت کنی.تو به ان طرف قبیله میری وبا کمک خاکستری مشعلی از اتش به روی یکی ا...
  6. شاهزاده ی دورگه و ارباب سیاه - فصل 6
    فصل ششم : کوهستان مرگهارولد شمشیر را برداشت به دنبال صدا رفت شخصی که تقاضای کمک میکرد متحرک بود .هارولد به دنبال صدا میدوید تا او را ببیند بعد از مدتی توانست صاحب صدا را پیدا کند ولی از انچه می دید متحیر بود.چهار جانور عجیب او را محاصره کرده بودند جانورانی شبیه به مارمولک با ای...
  7. شاهزاده ی دورگه و ارباب سیاه - فصل 5
    فصل پنجم:ترک نیکلاسهارولد انروز صبح زود بیدار شد و شروع به جمع کردن لوازمش کرد.شمشیر را در در قلاف خودش گذاشت لباسهایش را در بقچه ی خود قرار داد به سمت اشپزخانه را افتاد .ماریان و نیکلاس در حال صحبت با هم بودند وقتی هارولد را دیدند ماریان گفت:زود بیدار شدی.امروز سفرم شروع میشه ...
  8. شاهزاده ی دورگه و ارباب سیاه - فصل 5
    فصل پنجم:ترک نیکلاسهارولد انروز صبح زود بیدار شد و شروع به جمع کردن لوازمش کرد.شمشیر را در در قلاف خودش گذاشت لباسهایش را در بقچه ی خود قرار داد به سمت اشپزخانه را افتاد .ماریان و نیکلاس در حال صحبت با هم بودند وقتی هارولد را دیدند ماریان گفت:زود بیدار شدی.امروز سفرم شروع میشه ...
  9. شاهزاده ی دورگه و ارباب سیاه
    فصل اول :دردجان سوزخورشید درحال غروب بود .هارولد و پدرش {ریچارد} بعد از یک روز پر مشغله به سمت خانه در حرکت بودند.هارولد پسری 17 ساله با موهای سیاه چشمانی سبزوهیکلی چهار شانه با قد و قامتی متوسط بود.انها به شهر رسیدند ودر شهر به پدر اگوستین برخوردند.پدر اگوستین از دوستان قدیمی ...
  10. سرانجام سرزمين اشباح و موجودات شب و روز
    سخن اول اينكه اين مقاله هيچ منبعي نداره به جز تراوشات ذهني خودم كه بعد از خوندن 3 كتاب آخر مجموعه داستانهاي سرزمين اشباح يعني ( 10- درياچه ارواح 11 – ارباب تاريكي 12 – پسران سرنوشت) به نا اميدي كامل و در واقع پوچي محض رسيدم و نتونستم هيچ مقصود و هدفي رو براي اين داستان پيدا كنم .ه...
(1) 2 3 4 ... 6 »

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.