بیرکا نامهقسمت اولشناسنامهنام : بیرکانام خانوادگی : بورکاسن پدر : ماتیس بورکاسنمادر : ماریا لوییزمحل تولد : دهکده ی لیاتون بی کله*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*آن روز هوا ابری بود ماریا که از آمدن باران چندان خوشش نمی امد با ناراحتی چتری را از کنار جالباسی برداشت و...
قسمت دومپنج ماه از ازدواج آنها نمی گذشت که ماریا به ماتیس خبر داد که 6 ماه دیگر بچه دار میشود . ماتیس با شنیدن این خبر چنان ذوق زده شده بود که هربار به بیرون میرفت با یک اسباب بازی یا لوازم کودک به خانه برمیگشت . ماریا در گوشه ایی از اتاق بالایی تخت نوزاد را قرار داد و دور تا دور ت...
قسمت سوم***- اوه پدر ساعت چنده ؟ - 49 : 8 دقیقه - اوه بابا اونجارو اون دختره هم از این نامه ها دستشه !- اره درسته پاشو بیرکا .بیرکا ماتیس را هل داد و هردوبه سمت مرد و دختری رفتند که نامه در دست داشتند. ماتیس : اوه ببخشید شما هم برای اون نامه اومدین ؟مرد که موهای بلوند و خوشحالتی داشت گف...
قسمت چهارم- اوه مامان ...اینو ببین !- ماتیس ... بیرکا ، اینا چی هستند ؟ قیافه ی ماریا متعجب و در عین حال خشمگین بود . بیرکا با دیدن چهره ی مادرش با انگشت به پدرش اشاره کرد .- بابا گفت اجازه میده من برم مدرسه ....بیرکا با دیدن چهره ی اخم آلود پدرش حرفش را قورت داد.ماریا : ماتیس چی شد ؟ شما...
در انطرف دیوار برروی تابلویی به رنگ ارغوانی نوشته شده بود : 2/1 8 هرسه ی انها اکنون با دهان باز به قطار سرخی که در رو به رویشان بود چشم دوخته بودند درست در روبه روی دیواری که از ان گذشته بودند قطاری زیبا وجود داشت که کاملا سرخ بود و نشانی طلایی که به شکل شاهین بود در جلوی لوکوموتی...
هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.