هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: داستان‌های تکمیل‌شده :: هری پاتر و انتقام نهایی

هری پاتر و انتقام نهایی - فصل 14


فصل چهاردهم
گردنبند هافلپاف


هری نمیدانست باید چکار کند اما باید خونسردی خودش را حفظ می کرد.افکار مختلفی به ذهن هری هجوم میاوردند.ناگهان هری احساس کرد زمین زیر پایش می لرزد و بعد زمین مانند غاری دهان باز کرد و هری با سرعت زیادی به داخل کشیده شد.پس از چند لحظه که احساس بد آپارات کردن را به همراه داشت.هری روی زمین سفت و سنگی افتاد ولی وقتی برای هدر دادن نداشت پس به سرعت بلند شد و توانست دامبلدور را بالای سرش تشخیص دهد.کمی آنطرف تر جینی با ظاهری پریشان ایستاده بود و وقتی متوجه حضور هری شد به سرعت در آغوش او پرید.دامبلدور گفت:اهههم...جینی الان کارهای مهمتری داریم.
جینی با نارضایتی از آغوش گرم هری بیرون آمد و این نارضایتی را با نگاه سردی که به دامبلدور انداخت،نشان داد(البته دامبلدور این نگاه را ندید).هری گفت:ببخشید پرفسور ما کجاییم؟چه اتفاقی افتاد؟
دامبلدور گفت:اینجا یک محیط مجازی است هری، محیطی که ولدمورت خودش ساخته و احتمالا نقشه هایی هم برای ما داره.
هری گفت:یعنی اینجا دقیقا کجاست؟
دامبلدور گفت:اینجا دقیقا هیچ جایی نیست.در ضمن اگه سعی کنی آپارات کنی بیهوش میشی.
هری که هنوز موضوع را کاملا درک نکرده بود گفت:پس راه خروج کجاست؟
دامبلدور در حالی که راه می افتاد گفت: برای خروج باید مراحلی که طراح این محیط برای زندانیها برنامه ریزی کرده را پشت سر بذاریم.از این طرف.
هری ابتدا جینی را راه انداخت و بعد پشت سر او راه افتاد.مسیر بسیار تاریک و کمی هم ترسناک بود به طوری که بعد از کمی راه رفتن دامبلدور مجبور شد چوبش را روشن کند.مدتی بعد به اتاق نسبتا بزرگی رسیدند که حوض کوچکی وسط آن بود.وقتی هر سه نفر وارد اتاق شدند درهای آن بسته شد و آب زرد رنگی که درون حوض بود شروع به قل قل کرد.دامبلدور با همان لحن آرام و آرامش بخشش گفت:اینفرنی ها، آماده اید؟
هری گفت:ولی چطور گفت امکان داره در اینجا هم اینفرنی ها باشند و بتونن مارو بکشن؟
دامبلدور گفت:این ها هم مجازی هستند ولی اگه درست فکر کنی می فهمی ما هم در بدن واقعی خودمان نیستیم پس موجودات خیالی میتونن انسانهای خیالی رو بکشن.
در این لحظه چند اینفرنی با هم از حوضچه در آمدند و صحبتها تمام شد.هری و دامبلدور فورا آتشهای بزرگی درست کردند.جینی که داشت سعی میکرد آتش کوچکی را مشتعل کند با تعجب به آن دو نگاه میکرد.اینفرنی ها بلافاصله پس از در آمدن از آب در کوره ای که هری و دامبلدور راه انداخته بودند،می سوختند.حتی خود هری هم بخاطر گرمای شدیدی که خودش ایجاد کرده بود عرق میریخت.ولی دامبلدور که به سمت دیگر اتاق رفته بود مانند کوه استوار می نمود.جینی هم حالا داشت با آتش نسبتا کوچکی آنها را همراهی میکرد.مثل اینکه اینفرنی ها تمام نمی شدند ولی هری از آنها سرسخت تر بود.تمام حواس هری روی اینفرنی هایی بود که به نوبت تبدیل به خاکستر میشدند که ناگهان آب دریاچه مثل سیمان سفت شد و در دیگری که جلوی اتاق بود باز شد.وقتی هری به سمت دیگر اتاق رفت دامبلدور با چشمان امیدواری به هری نگاه میکرد و گفت:هری تو آتش درست کردن رو به دانش آموزان یاد دادی؟
هری که منظور دامبلدور را نفهمیده بود گفت:بله.یعنی کار بدی کردم؟ ولی این که خلاف مقررات نیست!
دامبلدور گفت:نه هری.اصلا کار بدی نکردی برعکس کار خیلی خوبی هم کردی.من فکر کنم هاگوارتز به معلمی مثل تو احتیاج داشت.
جینی که انگار میخواست انتقام بگیرد سینه صاف کرد(اههههم کرد!!!).دامبلدور که به خودش آمده بود گفت:خوب بریم دیگه. وبعد راه افتاد.اتاق بعدی خالی و بزرگ بود.باز هم درها بسته شد ولی این بار اتفاقی نیفتاده بود.گویا ولدمورت یادش رفته بود تله ای برای این قسمت بگذارد.دامبلدور چند حرکت عجیب انجام داد مثلا یک بار چوبش را بالا برد و چرخاند ولی اتفاقی نیفتاد. ناگهان چیزی که منتظرش بودند را دیدند.یک آکرومانتیلا در سایه انتهای اتاق آماده حمله شده بود.دامبلدور با شک به اطراف نگاه میکرد و سرانجام نگاهش در نقطه ای از اتاق متوقف شد. هری هم به همان سمت نگاه کرد.حدود بیست آکروماتیلا اطراف اتاق منتظر هرگونه حرکتی بودند تا حمله را شروع کنند.دامبلدور با صدایی نجوا مانند گفت:باید از طلسم فانتیچر کوبیلانتیس استفاده کنیم حاضرید؟
هری سراسیمه گفت:نه!آخه شما که اینو به من یاد ندادید!
دامبلدور گفت:خب اشکالی نداره حالا یاد میگیری.فقط طلسم رو بگو همین.یان طلسم برای نابود کردن موجودات سیاه به کار میره.حالا حاضرید؟
هری با شک گفت:بله.
دامبلدور بدون مکث حمله رو شروع کرد و بدون وقفه اخگرهای آبی پررنگ از چوبش خارج میشد و آکروماتیلا ها را نابود میکرد.طلسمهای هری کوچک و ضعیف بود و برای جینی هم به مراتب از طلسم های او ضعیف تر بود ولی باز هم میتوانستند آکرومانتیلا ها را از حمله باز دارند.بعد از چند ثانیه هیچ آکرومانتیلایی در اتاق نبود.دامبلدور که نفس نفس میزد گفت:کارتون خوب بود بچه ها.و دوباره را افتاد.
اتاق بعد اتاق موعود بود. اتاقی دایره ای،اتاقی که هری خیلی به دیدن آن علاقه داشت.در وسط اتاق روی یک سکو گردنبند هافلپاف قرار داشت.دامبلدور به سمت آن رفت و گفت:شما عقب بایستید.لحنش آنچنان جدی بود که هری سر جایش میخکوب شد.
دامبلدور چوبش را به سمت گردنبند گرفت و گفت:سیمینتوریالوس پالاکیتریا اتریلترامیلتا گریندوم فاسرویدلته ناردیبرونزی ترابیلنات.
سپس اخگر سیاهی از چوبش برخاست و به جاودانه ساز خورد.اثر آن روی جاودانه ساز بسیار عجیب بود چون بلافاصله رنگش قرمز شد و ناگهان منفجر شد.دامبلدور به گوشه اتاق رفته بود ولی با این حال هرسه نفر آنها از شدت انفجار روی زمین افتادند.هری به بالای جاودانه ساز نگاه کرد،دود غلیظ و سیاهی در هوا شناور بود.دامبلدور به سمت در دیگری که در اتاق بود رفت و آن را باز کرد و گفت:جینی، هری زود باشید بریم.
هردو به سمت در رفتند ولی آن سمت در چیزی نبود.هری برگشت و به دامبلدور نگاه کرد.دامبلدور گفت:بپرید نگران نباشید اتفاقی نمیفته.
جینی با تردید به هری نگاه کرد و پرید:بعد از او هری پرید و در سیاهی غرق شد......
وقتی از جایش بلند شد به راهروی بلندی که رو به رویش بود نگاه کرد همان راهرویی که در آن گم شده بودند.صدای جینی از پشت سر آمد:هری بیا اینجا.
هری برگشت.جینی و دامبلدور پشت سرش ایستاده بودند.
قبلی « انتظارات از فیلم چهار هری پاتر ودوست جدید - فصل 15 » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم

فرستنده شاخه
goz marshal1
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۹/۲۸ ۱۵:۵۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۴/۹/۲۸ ۱۵:۵۷
عضویت از: ۱۳۸۴/۹/۲۷
از: کوچه دیاگون
پیام: 6
 Thats so good
vaghean karet aliyeh adam haz mikoneh vaghti ba in matn hayeh resao shiva ro be ro misheh omidvaram hamisheh betoni az in kara bokoni

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.