هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: داستان‌های تکمیل‌شده :: هری پاتر و آغاز پایان

هری پاتر و آغاز پایان - فصل 5


هری پاتر و آغاز پایان
فصل پنجم: بازگشت به لندن

هری، رون، هرمیون، جینی، آقا و خانم ویزلی، فرد و جرج ،بیل و فلور،لوپین و تانکس دم در ایستاده بودند تا رفتن هری را تماشا کنند.
-خب دیگه بهنره بریم .بچه ها شماها حاضرید؟
- آره ما حاضریم.
هری جلو آمد و با آقای ویزلی دست داد.
- موفق باشی هری من مطمئنم تو موفق میشی.سعی کن درباره ی پدر و مادرت اطلاعات کسب کنی اونا آدمای خوبی بودن.
-ممنونم آقای ویزلی.سعی خودمو می کنم.
سپس به سمت خانم ویزلی رفت .او هری را تنگ در آغوش کشید و در حالیکه گریه میکرد برای هری آرزوی موفقیت کرد.
هری با بیل و فلور دست داد.فلور گفت: چه ماجراجویانه!اری کارت واقعا جالبه امید وارم به ائدافت برسی.
تانکس و لوپین هم برای او آرزوی موفقیت کردند.لوپین به او گفت: هری اگه پدرتم جای تو بود همین کارو می کرد.
فرد و جرج هم برای سرگرمی یه بسته تاپاله ی گاو به او دادند. فرد گفت : هری این تاپاله یه تاپاله ی معمولی نیست . اگه چیزی رو داخل اون بذاری حکم شنل نامرئی رو داره و تا کسی که اونو اون تو گذاشته نخواد که دیده بشه دیده نمی شه.فقط مواظب باش چیزای قیمتی تو تو اون نذاری چون ممکنه دیگه از بوی گندش نتونی ازش استفاده کنی.
هری با آنها هم دست داد.و نوبت جینی رسید.هری به اطرافش نگاه کرد تمام آدم ها حواسشونو به یه چیزی پرت کرده بودند.چون حدس می زدند چه اتفاقی خواهد افتاد .هری رو به جینی کرد و یک تکه کاغذ کهنه رو به اون داد و گفت :نمی دونم برات گفتم یا نه این نقشه ی غارتگره نقشه ی تمام و کمال هاگوارتز.فقط برای استفاده از اون باید بگی :من رسما قسم می خورم که کار بدی انجام دهم.بعد از استفاده هم می گی :شیطنت تمام شد.
- ولی هری مگه تو اینو نمی خوای؟
- نه من دیگه به هاگوارتز برنمی گردم.
-شوخی می کنی؟
- نه جدی می گم من کارایی مهم تر از درس خوندن دارم.خب دیگه ...نمی تونم بیشتر از این صحبت کنم.
هری جینی را در آغوشش فشرد و او را بوسید .
- دوستت دارم . منو فراموش نکن.دلم برات تنگ میشه.
سپس جینی را که از شدت گریه قرمز شده بود رها کرد و سوار آذرخشش شد.
- هرمیون! رون! آماده اید؟
- آره خیله خب ... هری وردی را خواند و آنها را سرخورده کرد.سپس سوار بر جارو هاشان در آسمان به پرواز در آمدند.
هری برای افراد زیر پایش دست تکان داد و گفت .فراموشتون نمی کنم.خداحافظ...

...- هری نمی خوای یه ذره خستگی در کنیم ؟ ما الان درست دو ساعته که داریم پرواز می کنیم.
-دیگه چیزی نمونده الان دیگه میرسیم.
- راستی هری شب قراره کجا بمونیم؟
-تو خونه ی من!
- نکنه همون خونه ی ... نه هری تا جاییکه یادمه اسمشو نبر اونجا رو داغون کرد.
- بابا اون جارو نمی گم که ما می ریم میدان گریمولد .
-خونه ی سیریوس؟
- آره .الان دیگه من صاحب اون خونه ام.و هیچ کسی جز من نمی تونه وارد اونجا بشه.
-هری .من می ترسم .نکنه اونجا لو رفته باشه. به علاوه مگه مادر سیریوسو یادت رفته؟
-راستش خودمم اصلا دلم نمی خواست اونجا بریم. اما نمیشه جای دیگه ای نیست.هتل ها هم بهمون جا نمی دن چون تو دنیای مشنگا ما هنوز به سن قانونی نرسیدیم.اصلا دلم نمی خواد اونجا رو بدون سیریوس ببینم.
رون با صدایی خسته گفت:هری تو می خوای بری دره ی گودریک درسته؟
-آره چه طور؟
-بعد از اون کجا می ری؟
-دنبال جان پیچ ها!
- هری تو از کجا میدونی اونا کجاست؟
- هرمیون بالاخره باید پیداش کنم فقط اگه شانس بیارم همین دوروبرا ...غیر ممکنه.
خیلی خب رسیدیم .آروم بیاید پایین.
هری خاموش کن را از جیبش بیرون آورد.
- هری اینو از کجا آوردی؟
-مال دامبلدوره اینو با قدح اندیشش برای من به ارث گذاشته!
-قدح اندیشه؟
-آره.
هری چراغها رو خاموش کرد و واردخانه شد .
- اینجا هنوز بوی سیریوسو میده.
هری چراغ های خانه رو روشن کرد.
-فعلا این جا امن ترین جاست.بچه ها ...هرمیون چت شده؟
-هیچی... احساس خیلی بدی دارم.
-مال این چند وقته... منم همین طوری شدم.بعد هم دیدن اینجا...
- بسه دیگه مثلا شما اومدین من احساس تنهایی نکنم اما حالا من باید به شما دلداری بدم؟
-حق با توئه.ظاهرا این جا دوباره کثیف شده.
- آره ولی ما وقتی برای تمیز کردنش نداریم.بچه ها برید وسایلتونو بذارین .توی این فکر بودم که هر سه مون بشینیم ببینیم جان پیچهای بعدی کجا ممکنه باشند و اصلا چی باشند.
رون و هرمیون وسایلشون رو گذاشتند اما رون یه اشتباه کرده بود .چمدانش رو به قاب عکس خانم بلک تگیه داده بود.
-رون چرا اینکاروکردی؟
-معذرت می خوام اصلا حواسم نبود...
- شماها اینجا چیکار میکنیین؟وروجک های کثیف... مشنگ زاده ی احمق...این خونه مال کدوم ابلهی شده؟ای خاک بر سر اون پسر که این خونه ی اصیلو به تو بخشیده...عوضـــــــــــ....
-رون ! پرده شو بکش!
-الان می کشم...
- چه عالی که خفش کردین.اصلا نمی تونم تصور کنم که کسی به سیریوس توهین کنه.بیاین تو آشپز خونه.اونجا بهتره.
هری و رون و هرمیون در باره ی جان پیچ ها حرف زدند.تا اینکه هری گفت :بسه دیگه مخم به جایی قد نمیده.برین بخوابین صبح باید بریم اونجا. اونجایی که اولین ار باید می مردم ولی نمردم و حالا باید مرگ عزیزانمو ببینم.
سپس با خودش گفت «خودم با دستای خودم می کشمش».
قبلی « هری پاتر و آغاز پایان - فصل 4 شاهزاده ی دورگه و ارباب سیاه - فصل 5 » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم

فرستنده شاخه
Jerry
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۲/۷ ۲۲:۲۰  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۲/۷ ۲۲:۲۰
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۱/۱۸
از: اینجا تا شیراز راه درازیست!
پیام: 154
 عطر سيريوس عطر جواني
خوب بود شايدم بدك نبود به قول جرج.
نه همون خوب بود
راستي يه سوال سيريوس بوي چي ميده؟
جدا اين موضوع فكرمو مشغول كرده
راستي اسلاگ مگه ميشه فقط تو داستانو بخوني پس ما اينجا نقش هويجو داريم؟

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.