هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: کارگاه داستان‌نویسی :: داستان‌های غیر هری پاتری

فهرست مقالات همه

معمولی برجسته مقاله امروز همه
پیش فرض زمان عنوان رای دفعات بازدید نظر ها ترک بک | نزولی صعودی
مقالات بیشتر...
  1. وارثان تاريكي - فصل 1
    فصل اول_ پايگاه شياطينابرهاي پنبه مانند روي ماه كه تنها روشنايي آن شب تاريك و سياه بود را گرفتند. ديگر واقعا همه جا تاريك شده بود. باد با شدت بيشتري وزيد. گويي تا به آن موقع احترام ماه را نگاه داشته بود و خشم خود را بروز نداده بود اما در آن هنگام كه ماه پشت ابرها اسير شده بود باد ...
  2. هفت خان هری پاتر
    سخنی با خوانندگاندر این داستان قصد هیچ گونه توهینی به شاهکار شاهنامه - خدانامه نداشته ام و امید وارم شما هم همچین برداشتی نکنید تنها به این دلیل این داستان کوتاه را نوشته ام که لبخندی بر لب های شما بیاید و امید است که موفق بوده باشم.این داستان بر گرفته از هفت خان رستم است بدين ...
  3. مار در رستوران » برج سفيد «
    در شيشه‌اي‌ به‌شدت‌ باز شد. برت‌ ابل1 لرزيد و از ميان‌ گرماي‌ بخارآلودي‌ كه‌ به‌ سرماي‌ زمستاني‌ خيابان‌ هشتم‌ دهان‌كجي‌ مي‌كرد گذشت2. گرماي‌ ناگهاني‌ صورتش‌ را سرخ‌ كرد. الكل‌ داخل‌ معده‌اش‌ را هم‌ زد. بوي‌ تند همبرگر و پياز پخته‌ فضا را پر كرده‌ بود.روزهايش...
  4. معبد بليار-فصل6
    یاروسلاو خسته و کوفته خود را روی زمین انداخت و دراز کشید. شمشیر و سپرش را کناری انداخت و خمیازه‌ای بلند کشید. هیچوقت اینقدر خسته نشده‌بود. این چند روز، به اندازه‌ی همه‌ی سال‌هایی که در آهنگری کار کرده‌بود خسته شده‌بود. دیگر قدرتی در بازوانش نمانده‌بود. سربازها می‌خوا...
  5. معبد بليار-فصل5
    ویکتور با تعجب به پیرمرد خیره شد. هنوز با چهره‌ای آرام نشسته بود و مستقیم به او نگاه می‌کرد. مطمئن بود این عادی نیست که از کسی بخواهند از جادو استفاده کند. آنقدر از این سؤال پیرمرد متعجب شده‌بود که حتی قدرت جواب دادن را هم نداشت. پیرمرد با لبخندی بر لب گفت:- نگو که جادوگر نیس...
  6. معبد بليار-فصل4
    - غروب نزدیکه؛ باید عجله کنم. تمام بعد از ظهر راه رفته‌بود. غیر از حیواناتی که با دیدن او می‌گریختند هیچ چیز خاصی برای ویکتور پیش نیامده‌بود. بوته‌های تازه سبز شده، اطراف جاده را گرفته‌بودند. درختان فشرده‌ به هم، اجازه‌ی عبور کمتر اشعه‌ی از نور خورشید را می‌دادند. هر چه...
  7. معبد بليار-فصل3
    - ویکتور! ویکتور! بلند شو. چشمان خود را باز و بسته کرد. همه چیز را تار می‌دید. کسی او را از زمین بلند کرد. به سختی می‌توانست بایستد. دست خود را به چوب‌های پوسیده‌ی دیوار تکیه داد. هنوز سرش گیج می‌رفت اما کم‌کم ذهنش به‌کار می‌افتاد. کمی به اطراف نگاه کرد و با دیدن منظره‌ی بیر...
  8. معبد بليار-فصل2
    ویکتور از تعجب و بهت‌زدگی قدرت فکر کردن را هم از دست داده‌بود. آن مردان سیاه‌پوش که بودند. این پنج تن از کجا آمده‌اند و مهمتر از همه ... او که بود! او که بود که بخاطر کشتنش، مادر و پدرش را کشته بودند. راداگاست! اسمی که تا به حال نشنیده بود. هجوم بسیاری از سؤالات را درونش احساس ...
  9. معبد بليار
    يه داستاني كه بيشتر از يك سال پيش در سابت هفتم مينوشتيم ولي بدليل مشكلات زيادي كه داشتم ادامه‌اش ندادم و گفتم حالا كه كمي سرم خلوت‌تر شده شايد بتونم ادامش بدم(تا فصل ششم نوشته شده)
  10. هري پاتر يا دارن شان،اشباح يا جادوگران
    تا حالا فكر كردين سرزمين اشباح و هري پاتر شباهتشون تو چيه؟ اينجارو بخونين!
« 1 2 3 (4) 5 6 »

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.