هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مقاله‌ها :: داستان‌های تکمیل‌شده :: هری پاتر و آغاز پایان

هری پاتر و آغاز پایان - فصل 1


هری پاترو آغاز پایان
فصل اول: قدح اندیشه
هری روی تخت در اتاقش در خانه شماره ی 4 پریوت درایو نشسته بود و به قدح اندیشه نگاه می کرد.روز هایی را به یاد می آورد که دامبلدور دست او را می گرفت و با هم در قدح سیر می کردند . به گذشته اش فکر می کرد، به اینکه در این هفده سال زندگی چقدر از عزیزانش را از دست داده بود.سیریوس را که به او قول زندگی نو را داده بود . دامبلدور را که به او امید می داد و پدرو مادرش را .دیگر تنها دوستانش را داشت اما آنها هم سرگرم خودشان بودند .به هر حال این موضوع فقط به هری مربوط میشد با اینکه آنها در آخر سال کفتند که تنهایت نمی گذاریم اما هری صلاح نمی دید آنها را وارد ماجرا کند. به رون فکر می کرد که در سرش آرزوی ازدواج با هرمیون را می پرورانید و جینی که نمی خواست هری را از دست بدهد.
سرش پر از خاطره بود . خاطره هایی که لازمشان نداشت خاطره های پر از سیریوس، دامبلدور، اسنیپ و... .روزهایی که در لندن سپری میکردند . قیافه ی مادر سیریوس را به خاطر می آورد به نگاه های منزجرانه ی سیریوس فکر میکرد و به کریچر منفور.
دادگاه را به یاد می آورد و تالار پیشگویی . آمبریج و مالفوی . و گردشهای شبانه در قدح .کودکی ولدمورت.و اصرار او برای کشتن هری.
به مالفوی فکر کرد او الان کجا بود و چه می کرد؟! آیا واقعا مرگ خوار شده بود؟ آیا انقدر در سیاهی فرو رفته بود که بتواند به عنوان یک مرگ خوار شکنجه گردوام بیاورد ؟؟!
سرش درد گرفت.
ناگهان صدای تیک تیک آشنایی را بر روی شیشه شنید.هدویگ بود. یعنی جواب نامه ی هری را آورده بود؟! بلند شد و پنجره را باز کرد به پای هدویگ 2 نامه و یک دعوت نامه بسته شده بود. هری به سرعت نامه ها را از پای هدویگ باز کرد و قفس هدویگ را جلویش گذاشت تا کمی غذا بخورد. نامه ی اول از طرف جینی و نامه دوم از طرف رون و هرمیون بود .دعوت نامه هم از طرف فلور و بیلی بود . هری می خواست اول نامه ی جینی را بخواند . اما با خودش گفت ان را سر وقت بخواند.
نامه ی رون را باز کرد دستخط هرمیون را شناخت :
هری عزیز
من در خانه ی رونم و الان داریم با هم این نامه رو برات می نویسیم رون اصرار داشت اون نامه رو بنویسه اما من بهش گفتم خود دستخط اون برای تو یه بوسه ی دیوانه سازه اونم راضی شد و حالا منم که می نویسم! دل ما برات تنگ شده و هردومون امیدواریم جات امن باشه.می دونی که توی ژانویه عروسی بیل و فلوره . جینی دیگه به فلور ,عادت کرده هرچند گاهی چیزایی به اون میگه که نباید بگه. به هر حال اینجا امن و امانه .و ما داریم تدارک عروسی رو می بینیم امیدواریم زودتر به جمع ما بپیوندی.
دوستدارت رون و هرمیون
پ.ن.:رون منو مجبور کرد اسم اونو اول بنویسم.

هری نامه را تا کرد تصور اینکه آخرین روزهاییست که در پریوت درایو خواهد بود دلش را شاد می کرد. دیگر طاقت نیاورد ونامه ی جینی رو باز کرد:
هری عزیزم
دلم برات وحشتناک تنگ شده. وقتی می بینم رون و هرمیون با هم دوتای همه جا میرن اعصابم داغون میشه.جات خیلی خیلی خالیه.از نامه ات هم ممنون. من عکستو گذاشتم روی آینه ام تا هر وقت دلم واسه ت تنگ شده به چشات نگاه کنم و اون روزا رو تو هاگوارتز به یاد بیارم.زود تر بیا.
دوستت دارم
جینی ویزلی
پ.ن.:راستی قبول شدنم توی سمجو بهم تبریک نمیگی؟؟؟!

هری نامه ی جینی رو بو کرد .بوی همیشگی جینی .اونو تا کردو کنار گذاشت .اونقدر در افکارش فرو رفت که دعوتنامه رو باز نکرد. دوباره افکار به ذهنش هجوم آوردند.
نوک چوبدستی اش را به سرش چسباند و رشته ی طولا نی افکارش را به قدح سپرد . در دلش از دامبلدور سپاس گزار بود که قدح را برای او به ارث گذاشته است.
هری پاتر و آغاز پایان - فصل2 » بعدی
API: RSS | RDF | ATOM
جادوگران®
بی‌شک دیدگاه هر کس نشانه‌ی تفکر اوست، ما در برابر نظر دیگران مسئول نیستیم
فرستنده شاخه
rozalinda
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۰/۲۳ ۱۲:۵۵  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۱۰/۲۳ ۱۲:۵۵
عضویت از: ۱۳۸۵/۶/۶
از: خوابگاه دختران گریفیندور
پیام: 15
 عالیه
واقعاعالیه"
nnight
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۷ ۱۲:۱۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۶/۷ ۱۲:۱۷
عضویت از: ۱۳۸۵/۶/۶
از: هاگوارتز
پیام: 47
 عالی بود
مقاله ات خوب بود ولی بخش هاش زیاد است
sorena
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۲۹ ۰:۰۸  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۴/۲۹ ۰:۰۸
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۱/۱
از: اتاق خون محفل
پیام: 3113
 گرت
عالی نوشته بودی.بهت نمیخرد اینقدر خوب بنویسی.
mona@lona
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۲/۱۴ ۱۹:۲۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۲/۱۴ ۱۹:۲۷
عضویت از: ۱۳۸۵/۱/۲۰
از: ميدان گريمولد خانه شماره13
پیام: 43
 معذرت
معذرت جيني بوي چي ميده؟
Dexter
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۲/۸ ۰:۴۲  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۲/۸ ۰:۴۲
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۰/۲۶
از: خونه ي والدمورت ( جاسوسي مي كنم )
پیام: 122
 Re: هری پاتر و آغاز پایان
مرسي
با بقيه ي موضوعات خيلي فرق داشت



هومان ريدل
alialiali
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۲/۵ ۱۳:۵۷  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۲/۵ ۱۳:۵۷
عضویت از: ۱۳۸۴/۹/۲۳
از: چون اسمشو نبر دنبالمه ، نمیتونم بگم!!
پیام: 99
 هری پاتر و آغاز پایان
من داستانت رو از فصل 3 خوندم . کارت خوبه ولی خیلی کوتاهه . این طرز نوشتن کسی رو جذب نمیکنه
kingzli shekelbolt
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۲/۴ ۱۸:۱۱  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۲/۴ ۱۸:۱۱
عضویت از: ۱۳۸۴/۸/۲۹
از:
پیام: 63
 toope
eyvall man alan khoondam hall kardam.vkhoob bood
33166655
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۲/۲ ۲۲:۳۰  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۲/۲ ۲۲:۳۰
عضویت از: ۱۳۸۴/۷/۱۲
از: هرجايي كه ميشه زنده موند
پیام: 226
 Re: خوبه
خوب بود خوشم اومد
Jerry
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۲/۲ ۲۱:۴۸  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۲/۲ ۲۱:۴۸
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۱/۱۸
از: اینجا تا شیراز راه درازیست!
پیام: 154
 خوبه
عالي بود
فقط زيادي عشقولانه نشه ها
afshinsheatoon
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۲/۲ ۱۵:۴۲  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۲/۲ ۱۵:۴۲
عضویت از: ۱۳۸۵/۱/۲۷
از: پناهگاه شیراز
پیام: 86
 Re: خوب
عالی بود . دست درد نکنه .
تازه خیلی رمانتیک بود .
shadi.
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۲/۲ ۱۰:۱۶  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۲/۲ ۱۰:۱۶
عضویت از: ۱۳۸۴/۱۰/۱۰
از: بالای سر جسد ولدی!
پیام: 993
 آفرین!!
خوب بود آفرین....فقط تو رو خدا دامبلدورو زنده نکن...!
بی مزه می شه..........!
voltan
فرستاده‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۲/۲ ۸:۴۵  به روز‌شده در تاریخ: ۱۳۸۵/۲/۲ ۸:۴۵
عضویت از: ۱۳۸۳/۶/۷
از: 127.0.0.1
پیام: 1391
 خوب
خیلی خوب نوشتی امیدوارم به همین خوبی ادامه بدی

هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.