فصل دوم:حلقه های پرواز هنگامی که سوت قطار به صدا درامد هری و دوستانش وسایلشان را به بیرون از قطار انتقال دادند.حالا هم هری و هم جینی هردو مایل بودند در کنار هم راه بروند که با وجود شلوغی راهرو تقریبا غیرممکن بود.این تلاش انها رون و هرمیون را به خنده می اندا...
فصل سوم:بازگشت به بارو هنگامی که هری درون حلقه ی آبی رنگ قرار گرفت احساس خوبی را در تک تک سلول هایش حس می کرد؛ به علاوه بوهایی وسوسه انگیز را استنشاق می کرد.بوی عطرگلی که مربوط به جینی بود،بوی تارت کلم،بوی چوب دسته جارو و ... .هری نگاهی پرسشگرانه به اقای ویزلی ا...
فصل چهارم:اتفاقات عجیب بعد از اینکه همه غذا را دور میز با هم صرف کردند هریک به گوشه ای خزیدند و مشغول شدند.هری،رون و هرمیون هم با هم به طرف جایی خلوت رفتند.هرمیون زیر لب زمزمه کرد"مافلیاتو"هری و رون از این کار او شگفت زده شدند.هری با سرسختی گفت"ولی همیشه ...
فصل پنجم:دیدار لحظه ای بعد هری به همراه کسی که با او آپارات کرده بود ظاهر شدند.هری به سرعت اطراف را از زیر نظر گذراند. به نظر می رسید در یکی از محله های خلوت ماگلی باشند.خواست برگردد که چوبدستی ای را بر گردنش حس کرد"هیچ حرکتی نکن پاتر" ...
فصل هفتم:بازگشت به خانه صبح روز بعد هر چهار نفر آنها جلوی ساختمان بارو ایستاده بودند.به سفارش هری همه ی آنها لباس های ماگلی پوشیده بودند که به جز هرمیون لباس همه ی آنها غیر عادی بود.هری لباسی غیر از لباسهای کهنه ی دادلی نداشت و رون و جینی هم لباس گلف پوشیده بود...
فصل ششم:آرامش هری جلوی خانه اش در میدان گریمولد ظاهر شد.به سرعت بلند شد و با تعجب به سمت در رفت. در به آرامی برای او باز شد. با قدم های بلند وارد سالن پذیرایی شد."هری"این صدای جینی بود.هری با خوشحالی به اطراف نگاه کرد.همه ی آنها سالم و سلامت روی مبل ها نشسته ب...
فصل هشتم:قرار "اون طلسم خیلی قوی بود.الان نصف روزه که خوابه." "آره رون.من کم کم دارم نگران می شم.تا حالا باید بیدار شده باشه." "فکر می کنم من باید به روش خودم بیدارش کنم." "جینی...اجازه ندار...
فصل نهم:غیر منتظره "اسنیپ"مالفوی فوراً از جا بلند شد،هری را با خشونت کنار زد و به بیرون خیره شد.شنل سیاه اسنیپ و موهای چربش که قطرات باران از آن می چکید،کاملاً قابل تشخیص بود.هری به سرعت به سمت تخت رفت و کتابچه ی خاطرات و نقشه را به زور در جیب شنل...
فصل دهم:جاسوس "اون قاب آویز رو بده به من پاتر"هری به سرعت برگشت."چی؟!! تو؟؟؟"در مقابل او سوروس اسنیپ با همان ظاهر همیشگی و موهای چرب ایستاده بود.حالتش جدی می نمود ولی در صورتش نگاهی حاکی از رضایت دیده می شد."اکسپلیارموس"چوب هری لحظاتی ب...
هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.