با کمی پیچ و تاب هری احساس کرد پاهاش روی زمینه.از جاش بلند شد و خودش را تکوند. یک نگاهی به دور و ورش انداخت عجب جای باصفایی بود اما مثل اینکه جای کسی خالی بود. دیوید اونجا نبود. هری داشت به این فکر می کرد که اون کجاست و چیکار میکنه ولی یکی از اونطرف صداش کرد:به خونه من خوش اومدی هر...
اتحاد ---------------------------------------------------------------------------در حالی که دامبلدور ملاقات خود را به علت سفر برای تحقیقات بیشتر به تعویق انداخته بود هری روز بعد و چند روز بعد آن را مشغول پاسخ دادن به سوالات دیگران بود مخصوصا دختران گریفیندوری که گویی آنها را با نفرین چسبندگی دائمی به هری متص...
فصل هجدهم: فرار از هاگزمید---------------------------------------------------------------------------خوش اومدی هری.ممنونم. چرا اینا رو فرستادی دنبال من؟نمی دونی؟ واقعا؟سارا روی یکی از تخت های موجود در اتاق دراز کشید بود و رنگ به رخسار نداشت. مثل گچ دیوار سفید شده بود. گویی همان سارا خوشحال و خندان چند روز پیش ...
فصل هفدهم: تعطیلی در هاگزمید-------------------------------------------------------------------------حرفی که هری به اسنیپ زده بود تاثیر بسزایی در اخلاق او گذاشته بود طوری که حتی از صد متری هری هم رد نمی شد و هرمیون در عجب بود که چگونه این اتفاق افتاده است. دغدغه های هری نیز نسبت به روابطش با جینی بیشتر شده بود....
قسمت شانزدهم: اخبار ناخوشایند-----------------------------------------------------------------------در روزنامه عباراتی به اندازه های مختلف نوشته شده بود. در صدر آنها خبر زیر قرار داشت:در پی حمله همه جانبه مرگخواران و چند اژدهای اسمش رو نبر به اطراف مرز وزیر جادوگری استعفای خویش را اعلام کرد. وزیر جدید توسط ...
فصل چهاردهم: حقیقت-------------------------------------------------------------------------این نور ها در چشمان زیبایش در مرکز عدسی به یکدیگر می پیوستند و نوری سپید می ساختند. نوری که با باز و بسته شدن چشمانش بزرگ و کوچک میشد. بعضی از اوقات هم این نورها به دور هم شروع به چرخش میکردند. چرخش بیشتر میشد و بعد هری د...
فصل سیزدهم: باورنکردنی.-------------------------------------------------------------------------اون موقع 25 سال بیشتر نداشتم. چی؟دهان هری و رون از تعجب باز مانده بود. یعنی چطور ممکن بود؟ اگر دیوید در آن زمان 25 سال داشت اکنون باید حدود 200 ساله میبود.اما این تنها طلسمی نبود که باعث مرگ و کمبود جمعیت اونها شد. فوق ...
فصل 12: جنگ یا شورش؟--------------------------------------------------------------------------تو اینجا چکار میکنی؟این به تو مربوط نمیشه ویزلی.در همین هنگام سایر اعضا هم از راه رسیدند و مالفوی با دیدن آنها و خطیر شمردن وضعیت از آنجا رفت.با نزدیک شدن کریسمس مدرسه حال و هوای دیگری به خود گرفته بود. همه منتظر روز گ...
فصل بیستم: واقعیت گنگ-----------------------------------------------------------------------هری با گفتن این جمله خواست اتاق را ترک کند که دامبلدور از پشت سر صدایش زد:صبر کن هری. امروز یه خاطره برات دارم اما قبل از اون باید چند تا توضیح رو بهت بدم. خاطره ای که می بینیم در مورد دیویده و به اون و خانوادش مربوطه. ی...
باز هم طبق معمول هری و ورنون دعوایشان شده و و هری در حال قدم زدن در کوچه ها و خیابان های تاریک ولی آشنا شده بود داشت به پارکی که در آن سیریوس را دیده بود نزدیک می شد. فکر می کرد باز هم آنجا را خالی از انسان ببیند ولی اینبار اینطور نبود کسی در آنجا روی یکی از نیمکت ها دراز کشیده بو...
هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.