wand

روزنامه صدای جادوگر

wand
مشاهده‌کنندگان این تاپیک: 1 کاربر مهمان
پاسخ: نامه‌های زندانیان
ارسال شده در: پنجشنبه 22 آبان 1404 14:56
تاریخ عضویت: 1404/06/06
تولد نقش: 1404/06/07
آخرین ورود: سه‌شنبه 27 آبان 1404 22:38
پست‌ها: 19
رهبر محفل ققنوس
آفلاین

آلبوس عزیز

امیدوارم وقتی این نامه را می‌خوانی اوضاعت در الف دال خوب باشد و توانسته باشی اعضای بیشتری را دور خودت جمع کنی.

در اینجا شرایط آرام است و من فرصت زیادی برای فکر کردن پیدا کرده ام. خانم لسترنج با حساسیت و شیوه خاص خودش همه چیز را مدیریت میکند و واقعا باید اعتراف کنم که در کار خودش مهارت دارد.

باید اعتراف کنم که وزارت جدید عملکرد خیلی خوبی در سازماندهی اوضاع آزکابان داشته و روند کار خیلی بهتر شده است. هوا کمی سردتر از حد معمول است، اما در عوض یاد میگیری که در هر شرایطی باید محکم بمانی. هرچند همانطور که می‌دانی من هم خیلی علاقه‌ای به هوای گرم ندارم و اگر به جای سرمای زیاد، گرمای طاقت‌فرسا داشتیم قطعاً می‌گفتم افتضاح است!

سکوت طولانی و آرامشی که در سلولی که برای من انتخاب شده، دارم باعث می‌شود تا به عملکرد خودم بیشتر فکر کنم. حالا می‌فهمم که وزیر و البته معاونش، نقشی در اتفاقات بین مرگخواران و محفلی‌ها نداشته‌اند و فقط تلاش می‌کردند قبل از آنکه دیر شود، شرایط را از حالت جنگی خارج کنند.

در صحبت‌های طولانی که با خانم لسترنج داشتم موارد زیادی نمانده که برایم روشن نشده باشند و حالا مطمئنم که دیگر نباید نگرانی خاصی از طرف ایشان داشته باشیم.

از آنجایی که زمان در آزکابان شکل عجیبی دارد، نمی‌دانم دقیقا چه ساعتی است. ای کاش ساعت جیبی‌ام را به همراه داشتم تا کمکم می کرد از گذر روزها اطلاعات بیشتری به دست بیاورم.

در نهایت امیدوارم به زودی همه چیز ختم به خیر شود و به من هم گفته شده که به زودی آزاد خواهم شد. پس شما هم تا آن موقع از خودتان مراقبت کنید!

با احترام
آلستور مودی

پاسخ: نامه‌های زندانیان
ارسال شده در: چهارشنبه 21 آبان 1404 17:56
تاریخ عضویت: 1399/06/24
تولد نقش: 1399/06/25
آخرین ورود: امروز ساعت 00:47
از: تارتاروس
پست‌ها: 319
آفلاین
پرنلِ عزیز،
سلام از اتاق سرد شماره‌ ی ۲۳.
اینجا یه چیز هایی دارن که حتی منِ کیمیاگرم نتونستم فرمولش رو در بیارم. مثلا بوی ترکیبی از جوراب خیس، جادوگر ناامید، و شاید کمی مرگ؟ به‌ هرحال، یه عطر خاصه.

دمنتور ها اینجا نقش تهویه هوا رو دارن. هر وقت زیادی خوشحال میشی، میان تا مطمئن شن حالت دوباره طبیعیه. من دیشب خندیدم؛ فقط چون یکی از نگهبان‌ ها زمین خورد. پنج دقیقه بعد، یه دمنتور اومد و تا صبح حسرت اون خنده رو خوردم.

راستش پرنل، جاودانگی بدون چای داغ و تو هیچ ارزشی نداره. فهمیدم سنگ جادو، فقط یه سنگه اگه کسی نباشه که بگه "چایی ات یخ کرد، نیکلاس".
اینجا وقت زیادی دارم برای فکر کردن. مثلا اینکه اگه همه‌چیز ارتعاشه، پس این سر درد من دقیقا با چی هماهنگه؟

پس فردا دمنتورا میرن مرخصی، اون موقع می‌ خوام امتحان کنم ببینم هنوز می‌ تونم با یه تیکه صابون و یه قاشق چایی‌ خوری طلا درست کنم یا نه. اگه تونستم، اسمش رو می‌ذارم "طلای افسرده" و باهاش برمی‌گردم پیشت. اگه نشد هم خب، حداقل صابون دارم.
به گربه‌ مون بگو نگران نباشه. من بالاخره یه راهی برای فرار پیدا می‌کنم. شاید از دیوار، شاید از ذهن، شاید هم از شوخی با خود مرگ.
تا اون موقع، نذار کسی جای من چای درست کنه. هیچ‌ کس به اندازه‌ ی من اندازه‌ ی فنجون تو رو بلد نیست.

با عشق و کمی قارچ روی دیوار،
نیکلاس

افرادی که لایک کردند

تصویر تغییر اندازه داده شدهتصویر تغییر اندازه داده شدهتصویر تغییر اندازه داده شده
نامه‌های زندانیان
ارسال شده در: چهارشنبه 21 آبان 1404 15:07
تاریخ عضویت: 1404/04/31
تولد نقش: 1404/04/31
آخرین ورود: امروز ساعت 09:18
پست‌ها: 86
ارشد اسلیترین، مدیر رسانه‌ای جادوگران پلاس
آفلاین
زندانیان آزکابان با دل‌های شکسته یا امید‌ی که در دل خویش دارند، نامه‌ای برای چند لحظه فرار از افسردگی یا فراموشی‌ دردهای وجودشان یا شاید گرم نگه‌داشتن ایمان قلبشان می‌نویسند.

اینجا نامه‌های افراد طرد شده‌ای را می‌خوانید به عزیزانشان.

افرادی که لایک کردند

Do You Think You Are A Wizard?
جادوگری؟