هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

مدیریت سایت جادوگران به اطلاع کاربران محترم می‌رساند که سایت به مدت یک روز در تاریخ 31 خرداد ماه بسته خواهد شد. در صورت نیاز این زمان ممکن است به دو روز افزایش پیدا کند و 30 خرداد را نیز شامل شود. 1 تیر ماه سایت جادوگران با طرح ویژه تابستانی به روی عموم باز خواهد شد. لطفا طوری برنامه‌ریزی کنید که این دو روز خللی در فعالیت‌های شما ایجاد نکند. پیشاپیش از همکاری و شکیبایی شما متشکریم.


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۳:۴۵ دوشنبه ۲۱ آذر ۱۳۸۴

نیک بی سرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۰ یکشنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۷:۳۸ دوشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۴
از كوهستان اشباح
گروه:
کاربران عضو
پیام: 565
آفلاین
هري : خوبه.پرفوسور يعني الان همه ميان اينجا؟
دامبولدور: البته که نه. تعداد ما اینجا کافیه و اونها با مرگ خورها مبارزه ميكنن.
اين ما هستيم كه باید والدمورتو نابود کنیم. البته من و تو . فرد و چارلي هم بايد از هم جدا شیم. فرد و چارلی باید برن به ديگر اعضا كمك كنن. بيا هري.
دامبولدور: فرد و چارلی. برید به هاگزمید و به اعضا كمك كنيد.
هري بريم.
هري با فرد و چارلي خداحافظي كرد و به دنبال هم راه افتادند.
هري گفت: پرو فسور حالا كجا بريم؟
دامبلدور :الان ميريم. یه کم صبر کن. منتظر علامت فاکس هستم.
هری: پروفوسور يعني فاكس بايد راه نشونمون بده؟
دامبولدور: نه هری. اون باید جای والدمورت رو بهمون نشون بده. هري نگاه كن .ايناهاش.
صدای گرم ققنوس تاریکی شب را شکست و امید رو در دل هري پاشيد . فاكس با آواز گرمش روح امید رو زنده می کرد و ترس در دل مرگ خواران می انداخت.
هری: پروفسور صداي ققنوس مياد .
يعني الان ولد مورت كجاست؟
دامبلدور : اون الان ضعیف شده ، برای همین هم فرار كرده به خونه پدريش.
هري: اوه نه . يعني بايد بريم اونجا؟
دامبلدور : ميدونم برات سخته كه دوباره خاطرات گذشتتو به ياد بياري ولي چاره ای نیست!
هری سرش را به نشانه ی قبوله، تکان داد.
ان دو در تاريكي به راه خود ادامه می دادند که ناگهان صدای مهیب از نزدیکی آن ها به گوش رسید .هری پشت سرش را نگاه کرد و ناگهان صحنه ای رادید که برایش قابل هضم نبود.
يعني درست ميديد. اين خودشه... او سوروس اسنیپ بود !!!!
هري: تو اينجا چيكار ميكني؟ خائن تو چطور جرات کردی ...
دامبولدور حرفشو قطع کرد: چه خبره سوروس؟
اسنيپ زير چشمي به هري نگاه كردو رو به دامبلدور گفت:اونچه خواسته بودین انجام شدو اسمشو نبر در طبقه ی دوم خانه ی پدريش به همراه ورمتیل و مار دست آموزش و چند تا از مرگخواراش دارن تجديد قوا ميكنن تا.....


[size=large][color=000066]من ديگه تو امضام هيچي نميزارم. هيچي هم نميگم.
به يه نوع ج�


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۳:۴۰ دوشنبه ۲۱ آذر ۱۳۸۴

chong


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ دوشنبه ۲۵ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۰۵ چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۳۸۵
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 94
آفلاین
هري : خوبه.پرفوسور يعني الان همه ميان اينجا؟
دامبولدور: البته که نه. تعداد ما اینجا کافیه و اونها با مرگ خورها مبارزه ميكنن.
اين ما هستيم كه باید والدمورتو نابود کنیم. البته من و تو . فرد و چارلي هم بايد از هم جدا شیم. فرد و چارلی باید برن به ديگر اعضا كمك كنن. بيا هري.
دامبولدور: فرد و چارلی. برید به هاگزمید و به اعضا كمك كنيد.
هري بريم.
هري با فرد و چارلي خداحافظي كرد و به دنبال هم راه افتادند.
هري گفت: پرو فسور حالا كجا بريم؟
دامبلدور :الان ميريم. یه کم صبر کن. منتظر علامت فاکس هستم.
هری: پروفوسور يعني فاكس بايد راه نشونمون بده؟
دامبولدور: نه هری. اون باید جای والدمورت رو بهمون نشون بده. هري نگاه كن .ايناهاش.
صدای گرم ققنوس تاریکی شب را شکست و امید رو در دل هري پاشيد . فاكس با آواز گرمش روح امید رو زنده می کرد و ترس در دل مرگ خواران می انداخت.
هری: پروفسور صداي ققنوس مياد .
يعني الان ولد مورت كجاست؟
دامبلدور : اون الان ضعیف شده ، برای همین هم فرار كرده به خونه پدريش.
هري: اوه نه . يعني بايد بريم اونجا؟
دامبلدور : ميدونم برات سخته كه دوباره خاطرات گذشتتو به ياد بياري ولي چاره ای نیست!
هری سرش را به نشانه ی قبوله، تکان داد.
ان دو در تاريكي به راه خود ادامه می دادند که ناگهان صدای مهیب از نزدیکی آن ها به گوش رسید .هری پشت سرش را نگاه کرد و ناگهان صحنه ای رادید که برایش قابل هضم نبود.
يعني درست ميديد. اين خودشه... او سوروس اسنیپ بود !!!!
هري: تو اينجا چيكار ميكني؟ خائن تو چطور جرات کردی ...
دامبولدور حرفشو قطع کرد: چه خبره سوروس؟
اسنيپ زير چشمي به هري نگاه كردو رو به دامبلدور گفت:اونچه خواسته بودین انجام شدو اسمشو نبر در طبقه ی دوم خانه ی پدريش به همراه ورمتیل و مار دست آموزش و چند تا از مرگخواراش


تا ابد خیر بر شر و روشنایی بر تاریکی پیروز است
زنده باد اعضای محفل


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۳:۳۴ دوشنبه ۲۱ آذر ۱۳۸۴

نیک بی سرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۰ یکشنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۷:۳۸ دوشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۴
از كوهستان اشباح
گروه:
کاربران عضو
پیام: 565
آفلاین
هري : خوبه.پرفوسور يعني الان همه ميان اينجا؟
دامبولدور: البته که نه. تعداد ما اینجا کافیه و اونها با مرگ خورها مبارزه ميكنن.
اين ما هستيم كه باید والدمورتو نابود کنیم. البته من و تو . فرد و چارلي هم بايد از هم جدا شیم. فرد و چارلی باید برن به ديگر اعضا كمك كنن. بيا هري.
دامبولدور: فرد و چارلی. برید به هاگزمید و به اعضا كمك كنيد.
هري بريم.
هري با فرد و چارلي خداحافظي كرد و به دنبال هم راه افتادند.
هري گفت: پرو فسور حالا كجا بريم؟
دامبلدور :الان ميريم. یه کم صبر کن. منتظر علامت فاکس هستم.
هری: پروفوسور يعني فاكس بايد راه نشونمون بده؟
دامبولدور: نه هری. اون باید جای والدمورت رو بهمون نشون بده. هري نگاه كن .ايناهاش.
صدای گرم ققنوس تاریکی شب را شکست و امید رو در دل هري پاشيد . فاكس با آواز گرمش روح امید رو زنده می کرد و ترس در دل مرگ خواران می انداخت.
هری: پروفسور صداي ققنوس مياد .
يعني الان ولد مورت كجاست؟
دامبلدور : اون الان ضعیف شده ، برای همین هم فرار كرده به خونه پدريش.
هري: اوه نه . يعني بايد بريم اونجا؟
دامبلدور : ميدونم برات سخته كه دوباره خاطرات گذشتتو به ياد بياري ولي چاره ای نیست!
هری سرش را به نشانه ی قبوله، تکان داد.
ان دو در تاريكي به راه خود ادامه می دادند که ناگهان صدای مهیب از نزدیکی آن ها به گوش رسید .هری پشت سرش را نگاه کرد و ناگهان صحنه ای رادید که برایش قابل هضم نبود.
يعني درست ميديد. اين خودشه... او سوروس اسنیپ بود !!!!
هري: تو اينجا چيكار ميكني؟ خائن تو چطور جرات کردی ...
دامبولدور حرفشو قطع کرد: چه خبره سوروس؟
اسنيپ زير چشمي به هري نگاه كردو رو به دامبلدور گفت:اونچه خواسته بودین انجام شدو اسمشو نبر در طبقه ی دوم خانه ی پدريش به همراه ورمتیل و مار دست آموزش و چند.....
********************
chong عزيز من مطلب تو رو تغيير ندادم فقط مطلبت رو كه جا مونده بود دوباره نوشتم


[size=large][color=000066]من ديگه تو امضام هيچي نميزارم. هيچي هم نميگم.
به يه نوع ج�


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۳:۲۹ دوشنبه ۲۱ آذر ۱۳۸۴

chong


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ دوشنبه ۲۵ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۰۵ چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۳۸۵
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 94
آفلاین
هري : خوبه.پرفوسور يعني الان همه ميان اينجا؟
دامبولدور: البته که نه. تعداد ما اینجا کافیه و اونها با مرگ خورها مبارزه ميكنن.
اين ما هستيم كه باید والدمورتو نابود کنیم. البته من و تو . فرد و چارلي هم بايد از هم جدا شیم. فرد و چارلی باید برن به ديگر اعضا كمك كنن. بيا هري.
دامبولدور: فرد و چارلی. برید به هاگزمید و به اعضا كمك كنيد.
هري بريم.
هري با فرد و چارلي خداحافظي كرد و به دنبال هم راه افتادند.
هري گفت: پرو فسور حالا كجا بريم؟
دامبلدور :الان ميريم. یه کم صبر کن. منتظر علامت فاکس هستم.
هری: پروفوسور يعني فاكس بايد راه نشونمون بده؟
دامبولدور: نه هری. اون باید جای والدمورت رو بهمون نشون بده. هري نگاه كن .ايناهاش.
صدای گرم ققنوس تاریکی شب را شکست و امید رو در دل هري پاشيد . فاكس با آواز گرمش روح امید رو زنده می کرد و ترس در دل مرگ خواران می انداخت.
هری: پروفسور صداي ققنوس مياد .
يعني الان ولد مورت كجاست؟
دامبلدور : اون الان ضعیف شده ، برای همین هم فرار كرده به خونه پدريش.
هري: اوه نه . يعني بايد بريم اونجا؟
دامبلدور : ميدونم برات سخته كه دوباره خاطرات گذشتتو به ياد بياري ولي چاره ای نیست!
هری سرش را به نشانه ی قبوله، تکان داد.
ان دو در تاريكي به راه خود ادامه می دادند که ناگهان صدای مهیب از نزدیکی آن ها به گوش رسید .هری پشت سرش را نگاه کرد و ناگهان صحنه ای رادید که برایش قابل هضم نبود.
يعني درست ميديد. اين خودشه... او سوروس اسنیپ بود !!!!
هري: تو اينجا چيكار ميكني؟ خائن تو چطور جرات کردی ...
دامبولدور حرفشو قطع کرد: چه خبره سوروس؟
اسنيپ زير چشمي به هري نگاه كردو رو به دامبلدور گفت:اونچه خواسته بودین انجام شدو اسمشو نبر در طبقه ی دوم خانه ی پدريش به همراه ورمتیل و مار
****************
ببین مال منو تغیر نده


تا ابد خیر بر شر و روشنایی بر تاریکی پیروز است
زنده باد اعضای محفل


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۳:۲۳ دوشنبه ۲۱ آذر ۱۳۸۴

نیک بی سرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۰ یکشنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۷:۳۸ دوشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۴
از كوهستان اشباح
گروه:
کاربران عضو
پیام: 565
آفلاین
هري : خوبه.پرفوسور يعني الان همه ميان اينجا؟
دامبولدور: البته که نه. تعداد ما اینجا کافیه و اونها با مرگ خورها مبارزه ميكنن.
اين ما هستيم كه باید والدمورتو نابود کنیم. البته من و تو . فرد و چارلي هم بايد از هم جدا شیم. فرد و چارلی باید برن به ديگر اعضا كمك كنن. بيا هري.
دامبولدور: فرد و چارلی. برید به هاگزمید و به اعضا كمك كنيد.
هري بريم.
هري با فرد و چارلي خداحافظي كرد و به دنبال هم راه افتادند.
هري گفت: پرو فسور حالا كجا بريم؟
دامبلدور :الان ميريم. یه کم صبر کن. منتظر علامت فاکس هستم.
هری: پروفوسور يعني فاكس بايد راه نشونمون بده؟
دامبولدور: نه هری. اون باید جای والدمورت رو بهمون نشون بده. هري نگاه كن .ايناهاش.
صدای گرم ققنوس تاریکی شب را شکست و امید رو در دل هري پاشيد . فاكس با آواز گرمش روح امید رو زنده می کرد و ترس در دل مرگ خواران می انداخت.
هری: پروفسور صداي ققنوس مياد .
يعني الان ولد مورت كجاست؟
دامبلدور : اون الان ضعیف شده ، برای همین هم فرار كرده به خونه پدريش.
هري: اوه نه . يعني بايد بريم اونجا؟
دامبلدور : ميدونم برات سخته كه دوباره خاطرات گذشتتو به ياد بياري ولي چاره ای نیست!
هری سرش را به نشانه ی قبوله، تکان داد.
ان دو در تاريكي به راه خود ادامه می دادند که ناگهان صدای مهیب از نزدیکی آن ها به گوش رسید .هری پشت سرش را نگاه کرد و ناگهان صحنه ای رادید که برایش قابل هضم نبود.
يعني درست ميديد. اين خودشه... او سوروس اسنیپ بود !!!!
هري: تو اينجا چيكار ميكني؟ خائن تو چطور جرات کردی ...
دامبولدور حرفشو قطع کرد: چه خبره سوروس؟
اسنيپ زير چشمي به هري نگاه كردو رو به دامبلدور گفت:اونچه خواسته بودین انجام شدو اسمشو نبر در طبقه ی دوم خانه ی پدريش به همراه .....


[size=large][color=000066]من ديگه تو امضام هيچي نميزارم. هيچي هم نميگم.
به يه نوع ج�


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۳:۲۲ دوشنبه ۲۱ آذر ۱۳۸۴

chong


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ دوشنبه ۲۵ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۰۵ چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۳۸۵
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 94
آفلاین
هري : خوبه.پرفوسور يعني الان همه ميان اينجا؟
دامبولدور: البته که نه. تعداد ما اینجا کافیه و اونها با مرگ خورها مبارزه ميكنن.
اين ما هستيم كه باید والدمورتو نابود کنیم. البته من و تو . فرد و چارلي هم بايد از هم جدا شیم. فرد و چارلی باید برن به ديگر اعضا كمك كنن. بيا هري.
دامبولدور: فرد و چارلی. برید به هاگزمید و به اعضا كمك كنيد.
هري بريم.
هري با فرد و چارلي خداحافظي كرد و به دنبال هم راه افتادند.
هري گفت: پرو فسور حالا كجا بريم؟
دامبلدور :الان ميريم. یه کم صبر کن. منتظر علامت فاکس هستم.
هری: پروفوسور يعني فاكس بايد راه نشونمون بده؟
دامبولدور: نه هری. اون باید جای والدمورت رو بهمون نشون بده. هري نگاه كن .ايناهاش.
صدای گرم ققنوس تاریکی شب را شکست و امید رو در دل هري پاشيد . فاكس با آواز گرمش روح امید رو زنده می کرد و ترس در دل مرگ خواران می انداخت.
هری: پروفسور صداي ققنوس مياد .
يعني الان ولد مورت كجاست؟
دامبلدور : اون الان ضعیف شده ، برای همین هم فرار كرده به خونه پدريش.
هري: اوه نه . يعني بايد بريم اونجا؟
دامبلدور : ميدونم برات سخته كه دوباره خاطرات گذشتتو به ياد بياري ولي چاره ای نیست!
هری سرش را به نشانه ی قبوله، تکان داد.
ان دو در تاريكي به راه خود ادامه می دادند که ناگهان صدای مهیب از نزدیکی آن ها به گوش رسید .هری پشت سرش را نگاه کرد و ناگهان صحنه ای رادید که برایش قابل هضم نبود.
يعني درست ميديد. اين خودشه... او سوروس اسنیپ بود !!!!
هري: تو اينجا چيكار ميكني؟ خائن تو چطور جرات کردی ...
دامبولدور حرفشو قطع کرد: چه خبره سوروس؟
اسنيپ زير چشمي به هري نگاه كردو رو به دامبلدور گفت:" قربان اسمشو نبر در طبقه ی دوم خانه ی ریدله همون طور که


***************
تو هم مال منو تغیر نده


تا ابد خیر بر شر و روشنایی بر تاریکی پیروز است
زنده باد اعضای محفل


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۳:۰۹ دوشنبه ۲۱ آذر ۱۳۸۴

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
هري : خوبه.پرفوسور يعني الان همه ميان اينجا؟
دامبولدور: البته که نه. تعداد ما اینجا کافیه و اونها با مرگ خورها مبارزه ميكنن.
اين ما هستيم كه باید والدمورتو نابود کنیم. البته من و تو . فرد و چارلي هم بايد از هم جدا شیم. فرد و چارلی باید برن به ديگر اعضا كمك كنن. بيا هري.
دامبولدور: فرد و چارلی. برید به هاگزمید و به اعضا كمك كنيد.
هري بريم.
هري با فرد و چارلي خداحافظي كرد و به دنبال هم راه افتادند.
هري گفت: پرو فسور حالا كجا بريم؟
دامبلدور :الان ميريم. یه کم صبر کن. منتظر علامت فاکس هستم.
هری: پروفوسور يعني فاكس بايد راه نشونمون بده؟
دامبولدور: نه هری. اون باید جای والدمورت رو بهمون نشون بده. هري نگاه كن .ايناهاش.
صدای گرم ققنوس تاریکی شب را شکست و امید رو در دل هري پاشيد . فاكس با آواز گرمش روح امید رو زنده می کرد و ترس در دل مرگ خواران می انداخت.
هری: پروفسور صداي ققنوس مياد .
يعني الان ولد مورت كجاست؟
دامبلدور : اون الان ضعیف شده ، برای همین هم فرار كرده به خونه پدريش.
هري: اوه نه . يعني بايد بريم اونجا؟
دامبلدور : ميدونم برات سخته كه دوباره خاطرات گذشتتو به ياد بياري ولي چاره ای نیست!
هری سرش را به نشانه ی قبوله، تکان داد.
ان دو در تاريكي به راه خود ادامه می دادند که ناگهان صدای مهیب از نزدیکی آن ها به گوش رسید .هری پشت سرش را نگاه کرد و ناگهان صحنه ای رادید که برایش قابل هضم نبود.
يعني درست ميديد. اين خودشه... او سوروس اسنیپ بود !!!!
هري: تو اينجا چيكار ميكني؟ خائن تو چطور جرات کردی ...
دامبولدور حرفشو قطع کرد: چه خبره سوروس؟
اسنيپ زير چشمي به هري نگاه كردو رو به دامبلدور گفت:" قربان اسمشو نبر در طبقه ی دوم خانه ی ....
************88
پسر بد! یکی منو تغییر نده !!!


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۳:۰۸ دوشنبه ۲۱ آذر ۱۳۸۴

chong


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ دوشنبه ۲۵ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۰۵ چهارشنبه ۲۶ مهر ۱۳۸۵
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 94
آفلاین
هري : خوبه.پرفوسور يعني الان همه ميان اينجا؟
دامبولدور: البته که نه. تعداد ما اینجا کافیه و اونها با مرگ خورها مبارزه ميكنن.
اين ما هستيم كه باید والدمورتو نابود کنیم. البته من و تو . فرد و چارلي هم بايد از هم جدا شیم. فرد و چارلی باید برن به ديگر اعضا كمك كنن. بيا هري.
دامبولدور: فرد و چارلی. برید به هاگزمید و به اعضا كمك كنيد.
هري بريم.
هري با فرد و چارلي خداحافظي كرد و به دنبال هم راه افتادند.
هري گفت: پرو فسور حالا كجا بريم؟
دامبلدور :الان ميريم. یه کم صبر کن. منتظر علامت فاکس هستم.
هری: پروفوسور يعني فاكس بايد راه نشونمون بده؟
دامبولدور: نه هری. اون باید جای والدمورت رو بهمون نشون بده. هري نگاه كن .ايناهاش.
صدای گرم ققنوس تاریکی شب را شکست و امید رو در دل هري پاشيد . فاكس با آواز گرمش روح امید رو زنده می کرد و ترس در دل مرگ خواران می انداخت.
هری: پروفسور صداي ققنوس مياد .
يعني الان ولد مورت كجاست؟
دامبلدور : اون الان ضعیف شده ، برای همین هم فرار كرده به خونه پدريش.
هري: اوه نه . يعني بايد بريم اونجا؟
دامبلدور : ميدونم برات سخته كه دوباره خاطرات گذشتتو به ياد بياري ولي چاره ای نیست!
هری سرش را به نشانه ی قبوله، تکان داد.
ان دو در تاريكي به راه خود ادامه می دادند که ناگهان صدای مهیب از نزدیکی آن ها به گوش رسید .هری پشت سرش را نگاه کرد و ناگهان صحنه ای رادید که برایش قابل هضم نبود.
يعني درست ميديد. اين خودشه... او سوروس اسنیپ بود !!!!
هري: تو اينجا چيكار ميكني؟ خائن تو چطور جرات کردی ...
دامبولدور حرفشو قطع کرد: چه خبره سوروس؟
اسنيپ زير چشمي به هري نگاه كردو رو به دامبلدور گفت:اونچه خواسته بودین


تا ابد خیر بر شر و روشنایی بر تاریکی پیروز است
زنده باد اعضای محفل


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۳:۰۴ دوشنبه ۲۱ آذر ۱۳۸۴

نیک بی سرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۰ یکشنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۷:۳۸ دوشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۴
از كوهستان اشباح
گروه:
کاربران عضو
پیام: 565
آفلاین
هري : خوبه.پرفوسور يعني الان همه ميان اينجا؟
دامبولدور: البته که نه. تعداد ما اینجا کافیه و اونها با مرگ خورها مبارزه ميكنن.
اين ما هستيم كه باید والدمورتو نابود کنیم. البته من و تو . فرد و چارلي هم بايد از هم جدا شیم. فرد و چارلی باید برن به ديگر اعضا كمك كنن. بيا هري.
دامبولدور: فرد و چارلی. برید به هاگزمید و به اعضا كمك كنيد.
هري بريم.
هري با فرد و چارلي خداحافظي كرد و به دنبال هم راه افتادند.
هري گفت: پرو فسور حالا كجا بريم؟
دامبلدور :الان ميريم. یه کم صبر کن. منتظر علامت فاکس هستم.
هری: پروفوسور يعني فاكس بايد راه نشونمون بده؟
دامبولدور: نه هری. اون باید جای والدمورت رو بهمون نشون بده. هري نگاه كن .ايناهاش.
صدای گرم ققنوس تاریکی شب را شکست و امید رو در دل هري پاشيد . فاكس با آواز گرمش روح امید رو زنده می کرد و ترس در دل مرگ خواران می انداخت.
هری: پروفسور صداي ققنوس مياد .
يعني الان ولد مورت كجاست؟
دامبلدور : اون الان ضعیف شده ، برای همین هم فرار كرده به خونه پدريش.
هري: اوه نه . يعني بايد بريم اونجا؟
دامبلدور : ميدونم برات سخته كه دوباره خاطرات گذشتتو به ياد بياري ولي چاره ای نیست!
هری سرش را به نشانه ی قبوله، تکان داد.
ان دو در تاريكي به راه خود ادامه می دادند که ناگهان صدای مهیب از نزدیکی آن ها به گوش رسید .هری پشت سرش را نگاه کرد و ناگهان صحنه ای رادید که برایش قابل هضم نبود.
يعني درست ميديد. اين خودشه... او سوروس اسنیپ بود !!!!
هري: تو اينجا چيكار ميكني؟ خائن تو چطور جرات کردی ...
دامبولدور حرفشو قطع کرد: چه خبره سوروس؟
اسنيپ زير چشمي به هري نگاه كردو رو به دامبلدور گفت....


[size=large][color=000066]من ديگه تو امضام هيچي نميزارم. هيچي هم نميگم.
به يه نوع ج�


Re: داستان های سه کلمه ای!
پیام زده شده در: ۱۳:۰۳ دوشنبه ۲۱ آذر ۱۳۸۴

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
هري : خوبه.پرفوسور يعني الان همه ميان اينجا؟
دامبولدور: البته که نه. تعداد ما اینجا کافیه و اونها با مرگ خورها مبارزه ميكنن.
اين ما هستيم كه باید والدمورتو نابود کنیم. البته من و تو . فرد و چارلي هم بايد از هم جدا شیم. فرد و چارلی باید برن به ديگر اعضا كمك كنن. بيا هري.
دامبولدور: فرد و چارلی. برید به هاگزمید و به اعضا كمك كنيد.
هري بريم.
هري با فرد و چارلي خداحافظي كرد و به دنبال هم راه افتادند.
هري گفت: پرو فسور حالا كجا بريم؟
دامبلدور :الان ميريم. یه کم صبر کن. منتظر علامت فاکس هستم.
هری: پروفوسور يعني فاكس بايد راه نشونمون بده؟
دامبولدور: نه هری. اون باید جای والدمورت رو بهمون نشون بده. هري نگاه كن .ايناهاش.
صدای گرم ققنوس تاریکی شب را شکست و امید رو در دل هري پاشيد . فاكس با آواز گرمش روح امید رو زنده می کرد و ترس در دل مرگ خواران می انداخت.
هری: پروفسور صداي ققنوس مياد .
يعني الان ولد مورت كجاست؟
دامبلدور : اون الان ضعیف شده ، برای همین هم فرار كرده به خونه پدريش.
هري: اوه نه . يعني بايد بريم اونجا؟
دامبلدور : ميدونم برات سخته كه دوباره خاطرات گذشتتو به ياد بياري ولي چاره ای نیست!
هری سرش را به نشانه ی قبوله، تکان داد.
ان دو در تاريكي به راه خود ادامه می دادند که ناگهان صدای مهیب از نزدیکی آن ها به گوش رسید .هری پشت سرش را نگاه کرد و ناگهان صحنه ای رادید که برایش قابل هضم نبود.
يعني درست ميديد. اين خودشه... او سوروس اسنیپ بود !!!!
هري: تو اينجا چيكار ميكني؟ خائن تو چطور جرات کردی ...
دامبولدور حرفشو قطع کرد: چه خبره سوروس؟
هری خیلی جا خورد و با تعجب پرسید:" پروفسور...


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.