خلاصه:لرد سیاه به مرگ خوارا دستور داده که کارهای شرورانه انجام بدن. تام ریدل هم زمان با تخریب مرگخوارا، پیشنهاد میکنه که گوسفندهای جعفر رو بدزدن اما گویا این اظهار نظر نا به جا کار دستش میده و مروپ یه قابلمه غذا پر فلفل رو آماده میکنه و هرچقدر تام التماس میکنه که مروپ ایده ی خودش رو بگه اما دیگه دیره. مروپ با کمک الستور و بقیه اون مایع تیره ی پر فلفل رو تو حلقش میکنن و حالا که مروپ آماده ی دادن ایده ی شرورانه ش میشه، رزالین با ملاقه وارد خونه ریدل ها میشه و دنبال پسرش میگرده.
........................................................................................
- د آخه مگه اینجا در نداره همینجور کلتو میندازی پایین میای خونه ملت؟
-چرا تهمت میزنین؟ خودتون درو باز کردین.
- یه نگاه به این وضعیت بکن نمیبینی وسط یه کار مهم بودیم؟ به نظرت وقت در باز کردن داشتیم؟
- خب پس حتما باد باز کرده.
همه میدانستن درب خانه ریدل، انقدر قدیمی و فرسوده نشده که بخواهد خود به خود یا با باد باز شود اما این چیز ها برای مروپ مهم نبود تنها چیزی که در آن لحظه اهمیت داشت آن زن گستاخ محفلی بود که بی اجازه نه تنها وارد خانه اش شده بلکه وسط حرفش هم پریده بود.
- الان پسر مفقودالاثر تو به ما چه ربطی داره؟
- تو خودت مگه بچه نداری؟ مگه مادر نیستی؟ بچمو بدین من برم.
- یه دقیقه وایسا هوووم نه نیست. تو این یکی جیبم هم نیست. مرگخواران مامان تکون بدین خودتونو.
به دستور مروپ همه ی مرگخواران شروع به قر دادن می کنند.
- دارن چیکار میکنن؟
- کدو حلوایی های مامان این حرکات موزون چیه؟ منظورم جیباتون بود.
سپس مرگخواران جیب های روی کت و شلوار هاشونو میگردن و در اینجا نوع جدیدی از دنس ماکارنا اختراع میشه.
- با استعدادای مامانن دیگه. چیکار میشه کرد؟!
رزالین که دید جماعت مرگخوار او را دست به سر کرده اند تصمیم گرفت از در دیگری وارد مذاکره شود.
- اما اون که همین الانم از یه در وارد شده چرا باید از یه در دیگه بیاد.
- وایسا ببینم الان فکر منو خوندی؟
- نه به جان بچت فقط راوی داشت بلند بلند فکر میکرد شنیدم.
رزالین، مرگخوار مذکور را چپ چپ نگاهی کرد و سپس پیشنهاد مذاکره را اینبار با زبان خود مطرح کرد.
- اگه تا یک ساعت دیگه بچمو دادین که هیچی. اگر ندادین اونوقت فردا با جماعت محفلی در خونتون جمع میشیم برای اعتراض.
این حرف رزالین، مروپ را حسابی خشمگین کرد. برق جرقه ی چشم آن دو که به یکدیگر خیره شده بودند تام را از پنجره به بیرون پرت کرد. همین بهانه، برای آستین بالا زدن مروپ کافی بود.
- راضی شدی شوهر مامانو ناقص کردی؟ حالا کی دیه ش رو میده؟ کی میخواد تا آخر عمر جمعش کنه؟ اصلا بچه ی تو به من چه آخه که سراغشو اومدی اینجا میگیری؟
مروپ هنوز درحال بحث با رزالین بود که ناگهان مرگخواری به اون نزدیک شد و در گوشش پچ پچی کرد. کمی بعد لبخند شیطانی بر لبان مروپ نقش بست.
- کار خودمون بوده
به هرحال اینم کار شرورانه ست دیگه حتی اگه واقعا ما انجامش نداده باشیم.

S.O.S
