فضای انتخابی:
1- در فضای دفتر دامبلدور. 2- در فضای دادگاه جادوگری. 3- در فضای زندان آزکابان.
آریانا دوان دوان به سمت ورودی دفتر آلبوس رفت.
- آبنبات لیمویی!
ورودی دفتر آلبوس دامبلدور شروع به چرخش کرد و پلکانی مارپیچی پشتش معلوم شد. آریانا هم بدو بدو از پلهها بالا رفت.
تق تق تق!
-بله؟
- منم داداشی! میشه بیام تو؟

- بیا تو لیمویی!
آریانا درو باز کرد و رفت تو. اول از همه رفت سمت آلبوس و بغلش کرد. بعد فاکس رو هم بغل کرد و وقتی فاکس بر اثر له شدن صدا داد و اعتراض کرد، آریانا دوباره تاکید کرد که فلورا خیلی بهتر از فاکسه. بعد بالاخره رفت سر اصل مطلب.
- داداشی منم میخوام بیام محفل پیشت! شنیدم یه سری سواله که باید جواب بدم. منم باید جواب بدم داداشی؟ آخه من خواهرتم داداشی!

- نمیشه تو هم باید جواب بدی لیمویی! اینا سوالاس.

آریانا سوالا رو از آلبوس گرفت، یه قلم پر از روی میز آلبوس برداشت و مشغول جواب دادن شد.
1- چرا محفل ققنوس؟چون داداشی مسئول محفله، خودش درستش کرده، منم همه جا با داداشی میرم! البته فلورا هم خیلی دوسش داره چون اسمش ققنوسه!
2- آیا برخوردی با یه ققنوس داشتید؟ نزدیکترین برخوردتون با یه ققنوس چی بوده؟ اونو شرح بدید.من خودم ققنوس دارم! اسمشم فلورا است. خیلی دختر خوبیه، خیلی هم از فاکس داداشی بهتره. ولی الان فهمید من دارم این سوالا رو جواب میدم اینقدر ذوق کرد که مرد! تازه من رو دندونای فلورا هم کلی مطالعه کردم و میکنم. دندون خیلی چیز مهمیه داداشی! خیلی مهمه!
3- بهترین روشی که برای مبارزه علیه تاریکی میدونید چیه؟چراغا رو روشن کنیم!
خود داداشی یه بار گفت "خوشحالی حتی در تاریکترین زمانها هم پیدا میشه، فقط کافیه یکی یادش باشه چراغا رو روشن کنه!"
تازه من این جملهی داداشی رو حتی با این که تو کتاب نبود خیلی دوسش داشتم و تو اتاقمم زدم!
4- به نظرتون شایعاتی مبنی بر مصرف بی حد و اندازه سوپ پیاز توسط محفلیها حقیقت داره؟راستش داداشی بیشتر آبنبات لیمویی و شیرین بیان میده به همه. منم هی میگم زیاد نخورن دندوناشون خراب میشه ولی گوش نمیکنن! فلورای من ۲۶۴ بار به خاطر پوسیدگی دندوناش مرد! جدی بگیرین دیگه!
5- اگه قرار بود بهخاطر وفاداری به آلبوس دامبلدور، از عزیزترین چیزی که توی زندگیتون وجود داره بگذرید، اون چیز چی بود و آیا میگذشتید یا نه؟آخه داداشی خودش عزیزترین چیز زندگیمه! چجوری باید از داداشی برا داداشی بگذرم؟
ولی بعد داداشی... فلوراس... ولی باشه داداشی اگه فلورا رو دوست داری مال تو...
6- موقعیتی پیش اومده که شما رو مجبور کردن به اینکه جای مخفی خانه گریمولد رو لو بدین. آیا لو میدین یا شکنجه میشین؟صبر میکنم تا داداشی بیاد نجاتم بده. مطمئنم اگه یکم لفتش بدم داداشی یا عمو تال نجاتم میدن!
7- اتفاقی پیش اومده و شما باید برای حفظ اتحاد و همدلی محفل به سختترین ماموریت عمرتون برید. همزمان جشنی برگزار شده که کلا یه بار در کل عمرتون رخ میده و شما خیلی دوست دارین که توی اون جشن شرکت کنین. اتحاد ققنوس رو انتخاب میکنین یا جشنتون رو؟هر چی داداشی بگه! اگه داداشی بگه نرم جشن کلی گریه میکنما... ولی بازم هرچی داداشی بگه!
8- نظرتون درمورد آلبوس دامبلدور چیه؟در مورد داداشی؟ من داداشی رو خیلی دوسش دارم! داداشی آلبوس خیلی خوبه! همیشه مراقبمه و هوامو داره! بهم آبنبات لیمویی میده وقتایی که ناراحت میشم!
9- یک راه بسیار خوب و پسندیده برای عشق ورزی به یک مرگخوار و دعوتش به راه روشنایی پیشنهاد بدید.میذارم با فلورا بازی کنه! خودمم دندوناشو براش چک میکنم که یه وقت خراب نباشه بمیره!
10- چشم انداز پیش روتون از آیندهای که قراره توی محفل بگذرونید چیه؟چشم انداز یعنی چی داداشی؟ این کلمه رو نمیدونم! ولی آینده قراره جذاب باشه! میخوام بالاخره فرشتهی دندونو پیدا کنم و باهاش حرف بزنم!
لیمویی!
انقد فاکس رو محکم بغل نکن! از عشق زیادی میترکه. البته داداش پیرت هم خیلی بدش نمیآد از عشق زیادی بترکه. بیا ببینیم میتونیم فرشتهی دندون رو برات پیدا کنیم یا نه.
تایید شد!
به خونه خوش اومدی!
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در 1403/11/12 19:42:06
ویرایش شده توسط آریانا دامبلدور در 1403/11/13 0:03:33
- چرا همه مهربون نیستن داداشی؟
- چون مهربون بودن انتخاب سختیه! آدما دوست دارن چیزای آسون رو انتخاب کنن لیمویی، نه چیزای درست رو...