بسمه تعالی
دنگ با چهرهای خشمگین دست به کمر روی میز باز جویی ایستاده و به توده پارچههای در هم گوریدهای در آن طرف میز چشم قره می رفت و زیرلب چیزی میگفت:
- ویزی ویزی ووزی وزّه! ویزی ویزی واازو ویزا! ویزی ویزی زووز وز؟!
که مضمون آن این بود که « تا کی بشورم و بسابم؟ تا کی معجون بپزم؟ الان لنگ ظهره، پاشو! » و روشی برای آن حشره کوچک سیهچرده بود تا فشار شغل سخت و زیانآوری را که بر دوش می کشید، بر سر دیگران آوار کند.
در همان لحظه در اتاق بازجویی گشوده شد و وزیر با جلال و جبروت بسیار قدم به درون گذاشت و دنگ متملقانه ترین لبخندش را بر چهره زد و به ایشان چشم دوخت. برای لحظهای نگاه آن دو با یکدیگر تلاقی کرد و در سکوت به یکدیگر نگریستند:
- آه... ای دنگِ دینگ، ز بهرمان شکلک کریه المنظر آفرینی می نمایی، مزد جنابتان را نصف می نماییم.
حشره غمگین و فسرده شد و رفت تا خودش را از لبه میز به پایین پرت کند، ولی در لحظه آخر پشیمان شد. ولی چون تعادلش را از دست داده بود از لبه به پایین افتاد.
- معجون را بر وی خورانیدی؟
حشره که گویا با یک دست به لبه میز چنگ زده بود، به سختی شصت دست دیگرش را بالا آورد.
- نیک است.
آقای زاموژسلی جلو رفته و به آن توده پتوهای در هم کشیده دستی کشید و لحظهای بعد پسرکی بالشت به بغل از آن بیرون خزید!
1. جمله اسامی خویش به همراه ضمایم و منضمات را بیان دارید.سدریک دیگوری. از اضافه کاری خوشم نمیاد؛ اسم طولانی به زحمت زیادی نیاز داره تا هربار بتونی بگیش. بخاطر همینم اسم میانیمو (که الان حتی یادم نیست چی بود) حذف کردم و فقط سدریک هستم. از نوع دیگوریش.
آقای زاموژسلی با وحشت به سدریک نگاه و تلاش کرد تا جنایتی به اسم "حذف نام میانی" را هضم کند.2. چونان معجونی نوشیدی؟
راستش زیاد وقت نکردم مزه مزهش کنم...یهو به خودم اومدم دیدم یه لوله فرو شده تو دهنم و تا بتونم چشامو باز کنم و ببینم چیه، معجونتون رو به خوردم دادن.
تلخ بود ولی. بد نیست یکم از این اسانسهای طعمدهنده استفاده کنین...حالا که با معجون راستگویی به حقوق جادوگرا تعرض میکنین، حداقل خوشمزه بکنین.
3. می توانید تا پایان این استنتاج چشمان خویش گشوده نگاه دارید؟قول نمیدم. همین الانش هم با چسب نگهشون داشتم... چون خب وقتی داشتن میآوردنم اینجا، تو راه یه سری تهدیدای خطرناک کردن درمورد اینکه اگه چشمام بسته شه دیگه چشمی برام باقی نمیذارن و از کاسه درشون میارن بعدشم با روبان کادو میکنن و هدیه میدن به خودم و از این چیزا...ولی مطمئن نیستم بتونم تا آخر باز نگهشون دارم. روبانم زرد باشه لطفا.
4. آیا بیدار کردن یک "خسته" و سینان و جیمان وی را عملی پسندیده، قانونی و صحیح می پندارید؟معلومه که نه! عملی کاملا ناپسند، غیرقانونی و غلط میپندارم. ولی خب چون شما وزیرین، نمیتونم اینا رو بهتون بگم که. پس بله، پسندیده و قانونی و صحیحه. راحت باشین.
آقای زاموژسلی لبخندی از سر رضایت زده و سری به تایید تکان داد.5. چه می کنید که این سان فرسودهاید؟ شایعاتی مبنی بر در هم شکستیدن کوهی به دست جنابتان نیز وجود دارد. حقیقی است؟درمورد سوال اولتون باید بگم که، ظاهرا زندگی آدمو فرسوده میکنه. شما فرسوده نشدید؟ اصلا؟ یعنی میخواید بگید اینکه هر روز، بدون استثنا هر روز (!) بیدار شید، از تخت بیاید بیرون، راه برید تا آشپزخونه، مفاصل دهنتونو باز کنید، دندوناتونو بالا پایین کنید و صبحونه رو بجویید، بعد دوباره راه برید و برید جاهای مختلف، باز موقع غذا خوردن هی دهنتونو تکون بدید و کارایی امثال اینها، شما رو فرسوده نمیکنه؟ این همه زحمت در طول روز فرسوده و شکستهم کرده خب...
و درباره قسمت دوم سوال، بله! معلومه که واقعیه! یه شب که هوا خیلی صاف و دلپذیر بود، زیر پتوی گرم قشنگم خوابیده بودم که یهو دیدم روبهروی یه کوه بزرگ وایسادم. برای این که بتونم رد شم مجبور بودم کوهو در هم بشکنم. پس یه انگشتمو آوردم بالا و به پایهی کوه زدم، و کوه شکست.
بعضیا میگن چون خواب دیدم این کارو کردم، واقعی حساب نمیشه. ولی شما که اینطور فکر نمیکنید؟ میکنید؟
وزیر با خود اندیشید که سدریک چه می خورد که تا این حد از جویدن آن فرسوده می گردد؟6. بگذارید به اندکی پیشتر بازگردیم ای سدریک بن آموس دیگگون... ز زندگانی به عنوان فرزند کارمند خدوم وزارتخانه گویید، چون است؟ راستش...زندگی خیلی سختی داشتم. بابام هر روز بدون استثنا ساعت ۵ صبح بیدار میشد که به موقع برسه سر کار. و خب، متاسفانه از منم انتظار داشت بعنوان کارمند آیندهی وزارتخونه (متاسفم بابا، هیچوقت تصمیم نداشتم کارمند شم!

)، از شیش سالگی ۵ صبح بیدار شدنو تمرین کنم.
بعد کمکم شروع کرد منو با خودش میبرد وزارتخونه تا کارا رو یاد بگیرم.
اون روزا...خیلی سخت بودن. خوبه که گذشت.
7. آیا معیشت کارمندان وزارت چونان نیک است که فرزندان ایشان جملگی پس از فارغ گشتن از تحصیل به خور و خواب پردازند، وی بر شما بانگ نمیزند که "برخیز "؟!چرا، بسیار بانگها میزند! میزد البته...از یه جایی به بعد دیگه ناامید شد.
و درمورد نیک بودگی معیشتم، باید بگم که خیر...نیک نیست. من زحمتها کشیدم و خون دلها خوردم تا به این فارغ شدگی و بخور و بخواب رسیدم. همینجوری الکی الکی که این نشد! تلاش کردم براش.
آقای زاموژسلی لبخندی شیطانی زده و در گوشه برگه یادداشت کرد «حقوق ابویشان را چندین سال معوق می کنیم که خور و خوابشان منقص شود.» و ادامه داد...8. نوبهای در خانه ریدل جنابتان را خفته یافتیم و چند تناولگرمرگ که قصد نهادن حشرهای در بینی خویشتنتان را داشتند... ما مگذاشتیم، لیک گمان می بریم زین شوخیان پساوانتی با خفتگان بسیار نمایند، از مصائب جنابتان گویید.آخ که جناب وزیر نگم از بدبختیام براتون...الان دیگه عادت کردم البته، حتی اذیت هم نمیشم. ولی اون اوایل...واسه خودت دراز کشیده بودی داشتی از خواب قشنگت لذت میبردی، یهو یه چیز میرفت تو گوشات. چشاتو باز میکردی میدیدی این کوین نشسته داره اسباب بازیاشو یکی یکی امتحان میکنه ببینه کدومش کامل فرو میره تو گوش.
بعد با کلی بدبختی موفق میشدی کوینو شوت کنی اونور، دوباره میخوابیدی، و این دفعه با تلاش یه عده دیگه از مرگخوارا مواجه میشدی که لینی بیچاره رو درحالی که داد و هوار راه انداخته بود، گرفته بودن تا بکننش تو دماغم.
بعد دوباره یهو ایزابل و آیلین میریختن سرت که کتاباشونو بکوبونن تو صورتت تا وزنشو امتحان کنن ببینن کدوم سنگینتره.
از اون طرف دوریا هی میومد قلبتو از تو سینه درمیاورد فشارش میداد میگفت ببین! این بلاییه که با خوندن بعضی از پستام سرت میاد!
از دعوای همیشگی بین بندن و ایوان هم نگم که...بدبختی بزرگی بود. بندن هوار میزد که تو با پیک مرگ من مردی، و ایوان در کمال آرامش تکذیب میکرد و بیشتر حرص بندنو درمیاورد.
خلاصه که...آرامش نداشتم من از دست اینا.
آقای زاموژسلی حالا می توانست حدس بزند منظور آیلین از آن که یک "آخ" و نیم "عاااااا" وزن اضافه کردن چیست.9. یک خفتن نیک، چون خفتنی است؟بهبه. سوال زیبا به این میگن. از نظر من، یه خواب خوب خوابیه که هیچ درکی از اتفاقات اطرافت نداشته باشی. میگم یعنی، بعضیا هوشیار میخوابن. دائم حواسشون هست دور و برشون در چه وضعیتیه، همهی حرفای اطرافیانو میشنون و با کوچیکترین صدایی از خواب میپرن. اینا بزرگترین بیاحترامیو به خواب میکنن!
وقتی میخوابی، باید کامل خواب باشی! از اون مدل خوابا که وقتی بیدار میشی یه نیم ساعتی طول میکشه تا لود کنی و یادت بیاد تو کیای و اینجا کجاست و قضیه چیه.
خوابی که رد بالش رو صورتت بمونه هم که دیگه مقدسه.
10. در هنگام خفتش، خواب خفتن هم دیدهاید و آیا در خفتش دوبل رویایی نیز دیدهاید؟در هنگام خفتش خواب خفتن دیدم، بله، ولی متاسفانه سعادت دوبل رویایی رو دیگه نداشتم...در آینده به امید مرلین.
11. جنابتان در جمله ایام در معیّت غیرجین اخطارگر می باشید،حضور طولانی مدّت یک مورج موورجگر (به معنای بسیار ورجه و وورجه کننده) در نزدیکی یک خسته را چون می دانی؟اوایل سخت و دشواره. ولی از جایی که به صدای ویزویز بالهاش عادت میکنی، دیگه همه چی آسونتر میشه. اینکه این دورهی عادت کردن چقدر طول بکشه هم دیگه بستگی به شخص داره. مال من خیلی کوتاه بود، چون مغزم به طرز فوقالعادهای عادت داره سروصداها و تصاویر اضافی رو جهت بالا بردن کیفیت خوابم برام حذف کنه.
12. اگر یک روز بر خیزید و دیگر قادر به خسپش مباشید چون می نمایید؟خسپش عادی نمیتونم بکنم، اَبَدی رو که ازم نگرفتن! به خواب ابدی فرو میرم.
13. ما همواره در حیرتیم که جنابتان از کدامین جهت سخت کوش می باشید که بر باد بادکردگان وارد گشتید؟اشتباه شما اینجاست که فقط از یه زاویه به قضایا نگاه میکنید. چرا فکر میکنید سختکوشی فقط به این معنیه که تو همهی کارای فیزیکی نهایت تلاشتون رو بکنید در حدی که دیگه جونی براتون نمونه؟ آدم میتونه توی خوابیدن هم سختکوش باشه. اینکه با نهایت انگیزه و امید برای خوابت تلاش کنی خودش کلی زحمت میخواد!
14. پیشتر از این خودمان به شکل ضمنی اشاره کردیم... دور هم مرگ بر بدن میزنیم، لیک جنابتان که دست آخر به دست شکوه دوران، زیبای قرن، وحشت اعصار و آناناس بانو مروپ گانت جان به جان آفرین تسلیم خواهید نمود در میان جنابانمان چون می نمایید؟نه، ببینید، این قضیه داره. ارباب منو واقعا نمیکشن که. منگیر کرده بودم بین اون دامبلدور و کلهزخمی و اینا، نمیتونستم بپیچونمشون. در نتیجه، ارباب پیشنهاد دادن منو مثلا بکشن که اونا بیخیالم شن.
و البته که بهدست آوردن خواب ابدی توسط ارباب یکی از والاترین افتخارات بشر محسوب میشه که امیدوارم هروقت آمادگیشو داشتم بتونم بهش برسم.
آقای زاموژسلی در اندیشههای خویش غرق شده و با لبخندی عارفانه و سالکانه بر لب در گوشه صورت جلسه چنین نوشتند « پیتزا و شیر و ترشی/ ارباب هستن چه مشتی.»15. مشنگانی را می شناسیم که چروک کف دست را در بالشت و بستر خویش پنهان می دارند، جنابتان چه چیز در آنان پنهانیدهاید؟ببینید، پَرهای داخل بالش یکی از مهمترین عناصر بالش محسوب میشن. اگه ما بخوایم چیزی بکنیم اون تو، خلوص پرها از بین میره و دیگه اون بالش، بالش مرغوبی نخواهد بود. پس نه تنها من چیزی توی بالشم قایم نمیکنم، بلکه کسایی که این کارو میکنن هم قضاوت میکنم! بله!
16. بنا بر تحقیقات وزارت همایونی جنابمان، حالت خسپش افراد بیانگر هویت جنابانشان می باشد، احدی خرس و بالشت به آغوش می کشد، دیگری دمر می خوابد، یک نفر نیز در کمد ایستاده با چشمان باز و .... لیک ز جزئیات این تاثیر آگاهی مداریم، بیآگاهانمان.
و نیز گوی که جنابتان چونان خسپش می نمایید.بله، تحقیقاتتون کامل درسته. به محققاتون حقوق بیشتری بدین.
ببینید، مثلا کسی که با خرسش میخوابه، روحیهی خیلی لطیفی داره. این آدم حساس و زودرنجه، باید همیشه حواستون بهش باشه که یوقت از درون نشکنه.
اونی که دمر میخوابه، کلا شخصیت آسونگیری داره. خودشو درگیر مشکلات و پیچیدگیهای زندگی نمیکنه. راحت پشتشو میکنه به همه چیز و واسه خودش میخوابه. تحسینبرانگیزه.
کسی هم که با چشمای باز میخوابه، تو گذشته یه تجربهی ناخوشایند داشته که دیگه از اون به بعد نمیتونه راحت چشماشو ببنده و همش احساس میکنه باید حواسش به همه جا باشه. (منو جزء این دسته حساب نکنین؛ من کلا استثنا محسوب میشم که با چشمای باز هم میتونم بخوابم و ربطی به تجربه بد و این داستانا نداره.

)
آقای زاموژسلی با خویش اندیشید که خویشتنشان که با زنجیری از سقف آویزان به خواب می روند چونان شخصیتی دارند؟ ولی رویشان مشد بپرسد.و درمورد بخش دوم سوال، من حالت خواب خاصی ندارم. همیشه و تو هر شرایطی، با هر حالتی میتونم بخوابم و میخوابم. با چشمای باز، بسته، نشسته، ایستاده، موقع راه رفتن، حتی حین جنگ و ماموریتای مرگخوارا و اینجور چیزا.
17. خسپشگاه اصلی جنابتان در کجای بود و در کدامین مکان میزیید؟من توی خونه ریدل یه اتاق کوچیک دارم که محل امنم به حساب میاد. یدونه هم توی تالار خصوصی هافل دارم، که خب اکثرا موقع کلاسای هاگوارتز اونجا هستم.
ولی خب، این دوتا اتاقمو خیلی دوست دارم و خونهم محسوب میشه یجورایی.
آقای زاموژسلی دستش را در جیبش فرو برده و چیزی از آن بیرون کشید.
- شلام!
طفلی صغیر و بور بود.کوین مرطوب العمل:۱. بالشت رو کی بهت داده؟من بالشای زیادی داشتم. ولی این اصلیه رو که همه جوره دوسش دارم و هیچوقت از خودم دورش نمیکنم و همه جا باهام هست، هدیهی اربابه. هدیه که نه البته، لرد تاریکی به کسی هدیه نمیده. ولی من دوست دارم اینجوری برداشت کنم.

اون موقع که وارد خونهی ریدل شدم، این بالش رو گوشهی خونه دیدم که کسی بهش اهمیت نمیداد. برش داشتم و همون لحظه عاشق جنس پرهای داخلش شدم. پر قو بودن. مرغوب و عالی! نمیدونم چرا انداخته بودنش اون گوشه.
منم برداشتمش و وانمود کردم هدیهی اربابه به مناسبت ورودم به خونه ریدل!
۲. بدترین خوابی که دیدی چی بوده؟ کابوست چیه؟من خیلی کم خواب میبینم. بخاطر اینکه معمولا وقتی میخوابم، تو همون حالت به زندگی هم ادامه میدم و کارامو میکنم؛ بنابراین زیاد وقت خواب دیدن ندارم.
ولی خب، یکی از بدترین خوابهایی که دیدم این بود که چندتا از من وجود داشت. خواب دیدم یه عالمه سدریک دور و برم هست، که اکثرا آدمای خوبی نیستن و مدام میرن پیش اطرافیانم و اذیتشون میکنن. هرچی من میگفتم اون من نیستم، کسی باور نمیکرد؛ چون درواقع هیچکس خود اصلیمو نمیدید. فقط اون سدریکهای الکی دیده میشدن. و خب خیلی خواب بدی بود.

و کابوسم...فکر میکنم بیخوابی کابوسمه. خیلی سخته که خسته باشی، خوابت بیاد، چشمات بسوزه ولی خوابت نبره. کلافه میشی. کمکم تحلیل میری تا جایی که دیگه چیزی ازت باقی نمیمونه.
در کل، بنظر من اینکه بتونی راحت بخوابی یه موهبت مرلینیه، و بیخوابی هم بدترین کابوس دنیاست.
۳. والدینت نمیگن از بچهی مردم یاد بگیر از صبح الطلوع بیداره؟ اصلا با زیاد خوابیدنت کنار میان یا نه؟الان دیگه نه، عادت کردن و یجورایی کنار اومدن با این قضیه. چون راستشو بخواین، چارهی دیگهای نداشتن.

ولی اون اوایل یادمه مامانم از هیچ سروصدایی دریغ نمیکرد تا منو کلهی صبح همزمان با خروسِ حیاطمون بیدار کنه. یا بابام وقتی میخواست بره سر کار سر راهش تا میتونست منو زیر دست و پاش له میکرد. که خب بعد از شکستهای پی در پی دیگه بیخیال شدن بالاخره.
۴. یه وقتایی یهسری کارا میریزه رو سر آدم، بعد که می خوابه تو خواب میبینه همشونو انجام داده. در واقع مغز آدمو فریب میده. آیا مغز تو هم چنین کاری میکنه که میتونی با خیال راحت بخوابی؟
بله، یک میلیون بار تا حالا این اتفاق افتاده! و یکی از پرتکرارترینشون، بیدار شدنمه. به این صورت که خواب میبینم بیدار شدم، و مغزم بیدار شدنمو شبیهسازی میکنه و میبینم که بلند شدم، لباسامو عوض کردم، صبحونهمو خوردم، از خونه رفتم بیرون به سمت مقصد موردنظرم و درنهایت، وقتی که همهی کارامو انجام دادم و میخوام لبخند رضایت بزنم، یهو از خواب میپرم و میبینم عه! خواب موندم که!
۵. داخل بالشت از چی پر شده؟ ویژگی های یه بالش خوب رو بگو.بالش من از پَرهای سفید و نرم قو پُر شده. یه قو که تو بهترین شرایط و محیط بدون استرس بزرگ شده، همیشه غذا و جای خوابش آماده بوده، هیچوقت بهش فشار نیومده و تخم هم نذاشته. بنابراین پَرهاش تو ایدهآلترین حالت ممکن هستن.
و بنظر من، بالش خوب بالشیه که بالش باشه. یعنی درواقع همهی بالشا خوبن. هر چیزی که بتونی سرتو بذاری روش و بخوابی مقدسه.

ولی اگه بازم اصرار کنین که جواب دقیقتری بدم، میتونم بگم که بهتر از بالش خودم تو دنیا وجود نداره. همهی ویژگیای خوب بودنو داره و محشره!
۶. اگه خواب باشی و من کاملا اتفاقی یه لیوان آب روت خالی کنم بیدار میشی؟ اگه بیدار شدی واکنشت چیه؟فکر نکنم بیدار شم...چون بارها شده وسط میدون جنگ، وقتی حین خوابم دارم میجنگم، خون بقیه میپاشه روم و یجورایی بدنم به این خیس شدن عادت کرده. بنابراین شک دارم با این روش بتونی بیدارم کنی.
ولی اگه مرلین نکرده این اتفاق افتاد، ففط باید فرار کنی. چون قول نمیدم زندهت بذارم.
۷. تو آینه نفاق انگیز چی می بینی؟سوال قشنگی بود. هممم...نمیدونم؟
واقعا خیلی فکر کردم به این سوال. در نهایت رسیدم به این که احتمالا خودمو بین عزیزترین آدمای زندگیم میبینم. میدونین، خیلی برام مهمه که در نهایت آدم امن زندگیمو پیدا کنم، دوستداشتنیترین آدمایی که در حال حاضر کنارمن همیشه پیشم بمونن و هیچوقت نرن، و همشونو با هم داشته باشم.
فکر میکنم تو آینه نفاقانگیز یه همچین تصویری میبینم...
۸. توانایی راه رفتن تو خواب داری؟ اگه راه بری یادت میمونه کجا ها رفتی؟معلومه که بله! کل زندگیم دارم توی خواب راه میرم. زندگیم توی خوابه درواقع! و بازم بله؛ بطور استثنایی گونهای، هرجا هم برم و هر کاری که بکنم یادم میمونه. کاملا عین کارایی که شما تو بیداری میکنین.
۹. شیرین ترین رویایی که دیدی چی بوده؟داشتم از ارباب مدال افتخار میگرفتم! بعنوان شجاعترین و پرتحرکترین مرگخوار. رویای قشنگی بود واقعا.
۱۰. چه تو خواب چه تو بیداری، چیزی هست که بابتش حسرت بخوری؟کاش اون موقع که تو خونهمون بودم کمتر میخوابیدم. اون موقع آماتور بودم و نمیتونستم مثل الان هم بخوابم و هم به زندگیم برسم؛ میدونین منظورم چیه، اون موقع فقط میخوابیدم...الان میتونم در کنار خوابم به وقتگذرونی با بقیه مرگخوارا و ارباب و بقیه ادامه بدم، ولی اون موقع نمیتونستم...کاش کمتر کنار خانوادهم میخوابیدم.
۱۱. چی باعث میشه خواب از سرت بپره؟خیلی کم پیش میاد این اتفاق بیفته. درواقع، اصلا اتفاق نمیفته.

خواب من پریدنی نیست، تو بدترین شرایط و اوضاع هم میتونم بخوابم و میخوابم. متاسفم که به چیزی که میخواستی نرسیدی.
آقای زاموژسلی طفل صغیر را به سوی پنجره برده، با چوبدستی منجنیقی در حیاط وزارت ظاهر نموده و با آن کوینک را به سوی خانه ریدلها پرتاب بنمود و برگشت سر بازجوییش و دست در جیبش کرد و بار دگر چیزی بیرون کشید.
یک طفل صغیر و بور دیگرآیلینی که اصفهانی ها معتقدند پری نیست:1. معمولا خواب میبینی یا صرفا می خوابی؟ببین، من چون در حین خواب کارای عادیمو میکنم و رفتارم عین یه آدمِ بیداره، دیگه وقت نمیکنم خواب ببینم. خیلی به ندرت پیش میاد؛ اونم فقط شبها که بقیه هم میخوابن و کسی کاری به کارم نداره.
2. چه خواب هایی میبینی اکثرا؟خوابای من خیلی عجیب و غریب نیستن، و اکثرا هم بعد از بیداری یادم نمیمونه. ولی معمولا خوابی که میبینم، زندگی روزمرهمه؛ چون خیلی سختمه که از جام بلند شم و برم سراغ کارام، و بیشتر خواب میبینم که دارم کارامو انجام میدم. بعد که بیدار میشم میبینم عه! همش تو خواب بود که!
3. اگه بالشتو ببرم چیکار می کنی؟اعلامیهی ترحیمتو پخش میکنم.
4. چه چیزایی می تونن بیدارت کنن؟واقعیت اینه که تا وقتی خودم نخوام، هیچی نمیتونه بیدارم کنه. و من معمولا کِی میخوام؟ وقتی ارباب صدام کنن و به شخصه ازم بخوان که بیدار شم.
5. برنامه ی خوابت چجوریه؟ یعنی مثلا به ازای هر چند ساعت خواب چند ثانیه بیدار هستی؟برنامهی مرتبی ندارم براش، همونطوری که شما بیدارین و زمانی که احساس خستگی و نیاز میکنین میخوابین، من برعکسم؛ میخوابم و هرازگاهی که احساس نیاز کنم، بیدار میشم.
معمولا به ازای هر دو و نیم ساعت خواب، ۳و۷صدم ثانیه بیدارم.
6. اتاقت تو خونه ریدل کجاست؟آخرین و گوشهترین اتاق تو طبقه دوم. چون ساکتترین اتاق بود.
7. نظرت در مورد قهوه چیه؟افتضاحترین و فاجعهترین اختراع بشر! من نمیفهمم کدوم از مرلین بیخبری به خودش اجازه داده همچین چیزیو بسازه که به بدترین شکل ممکن دخالت میکنه تو طبیعیترین نیاز انسان!
8. به نظرت سوال هشت چی می تونه باشه؟
هممم...نمیدونم؟ شاید میخواستی ببینی در طول ۲۴ ساعت شبانهروز چند ثانیهش چشمام بازه؟ :soot3:
9. چی بیشتر از همه رو اعصابته؟من کلا آدم آسونگیریام...سخت چیزی میره رو اعصابم، چون معمولا اهمیت زیادی به اتفاقات اطرافم نمیدم و خیلی ساده و راحت ازشون رد میشم.
ولی اگه بخوام حتما یه چیزیو نام ببرم، میتونم بگم صدای شستن ظرفها. ساعت ۷ صبح روز جمعه!
10. هافلپافی بودن رو چقدر دوست داری؟زیاد. خیلی خیلی زیاد! به معنای واقعی کلمه خونهی امن دوممه. حتی نمیتونم فکرشو بکنم که کلاه یه گروه دیگه رو برام انتخاب میکرد!
آقای زاموژسلی یک بلیط باطله اتوبوس خط واحد به دست آیلین داد و سپس با وی همان کرد که با کوین کرده بود. سپس آمد و برای بار سوم دست در جیبش کرد.
این بار بزرگسالی غیر بور از آن بیرون کشید.
که یک گرگ هم بر وی آویزان بود.پیرامون "ی" سیاه است:۱. چیشد که تصمیم گرفتی خیلی بخوابی؟ خوابای خوب میبینی مگه؟نه، خوابای خوب زیادی نمیبینم؛ ولی تو زمان بیداری هم زیاد چیز خوب وجود نداشت...به این نتیجه رسیدم حالا که تو بیداری اینقدر چیزای زشت و ناامیدکننده و غیرانسانی میبینم، پس برای چی اصلا به خودم زحمت بدم چشمامو باز نگه دارم؟
۲. سقف شیروونی خونهی ریدل برای خواب جای مناسبیه؟عام...پیشنهادش نمیکنم. :soot3:
اگه ارباب اون پایین نباشن، زنده نمیمونین. اگه هم باشن و زنده بمونین، در اثر سقوط روی صورت پر از ابهت و جذابیتشون و ایجاد مقادیری چاله چوله روی صورت همچون ماهشون، خودتون دلتون میخواد برید خودتونو بکشید.
بنابراین نه، لطفا برای خوابیدن برین سراغ تخت خوابتون.
۳. یه کلکسیون بالشت داری یا فقط یه دونه؟احساس میکنم یه همچین سوالیو بالاتر جواب دادم. ندادم؟
نمیدونم. ولی حالا زیاد مهمم نیست، دوباره جواب میدم.
از نظر من همهی بالشا لیاقت احترام و یه زندگی خوب رو دارن. همهشون مقدسن. ولی من خودم یدونه بالش موردعلاقه دارم فقط؛ که با هیچی عوضش نمیکنم. تحت هیچ شرایطی!
۴. وقتی میخوای به بقیه هدیه بدی، بهشون چی هدیه میدی؟هدیه دادن یکی از سختترین و در عین حال لذتبخشترین کاراست. من معمولا با توجه به شخصیت هدیهگیرنده انتخاب میکنم که چی بدم بهش. اینکه چی دوست داره یا چی لازم داره و حتی با چه چیزی با همدیگه خاطره داریم؛ و همونو میدم بهش.
۵. وقتی بیداری، واقعا بیداری یا بازم خوابی؟گزینه دو. خواب با چشمای باز!

(شوخی کردم. هر دو قرن یبار که واقعا بیدار میشم، واقعا بیدارم.

)
۶. بهترین خاطرهای که از ماموریتها داری چیه؟تکتک خاطرات ماموریتا برای من لذتبخشن و هرکدومشون یجوری خوب بودن؛ ولی اولین ماموریتم یه حس دیگهای داره برام...اون تجربهی همکاری زیاد و بیوقفهی مرگخوارا واقعا هیجانانگیز بود!
۷. اگه یه نفر بخواد بهت یه بالشت و پتو هدیه بده، دوست داری اون نفر کی باشه و چطور بالشت و پتویی بهت بده؟ارباب، یا یکی دیگه از آدمای نزدیک زندگیم. و درمورد قسمت دوم سوال، دوست دارم یه نشونهای از خودش توی بالش و پتو باشه، که هروقت نگاهش میکنم یاد اون کسی بیفتم که بهم هدیه داده.
آقای زاموژسلی دوشیزه بلک را به حیاط وزارتخوانه راهنمایی نموده و با تکریم و احترام با وی همان کرد که با کوین و آیلین نموده بود.
- عوووو. 
ولی فراموش کرد با گرگش نیز چونان نماید. پس جانور عووعوووگر را به حال خویش گذاشته و رفت پی بازجوییبازیاش.18. آیا زان دسته افرادید که در خسپش دست به اعمال ناخواسته می زنند؟ می خورند، می آشامند و ...؟بلی. بسیار.

به هر حال خب وقتی مجبور باشی حین خواب به زندگیت ادامه بدی و به کارات برسی، مجبوری تو همون حالت هم راه بری و بخوری و حرف بزنی. چیز عادی و طبیعیایه برای من.
19. چه چیز خسپش را نیک ترین خصیصه آن می دانید؟فرار از زندگی. قطعا منظورم اون خوابیه که واقعا میخوابی، مثل خواب شبانهی خودم و شما، و نه خوابی که تو کل مدت روز دارم. چون مغزت فرصت استراحت پیدا میکنه و برای چند ساعت هم که شده مجبور نیستی به چیزی فکر کنی، مشکلاتت زل نمیزنن تو تخم چشمات و اعصابتو به هم بریزن، روابط سخت و پیچیدهای که باید با آدما داشته باشی بیاهمیت میشن. فقط چشماتو میبندی و میخوابی. مثل یه مرگ موقت، یا یجورایی انگار داری بازیو استپ میکنی و هر موقع آمادگیشو داشتی بر میگردی.
20. مکتوبهای موجود است به نام خسپش کبیر و در انتهای آن کاشف به عمل می آید که مقصود موت است. نظر جنابتان چیست؟تاییدش میکنم؛ اون کتیبه کتاب مقدس من حساب میشه. پس هر چی توش گفته بشه درسته.
21. با توجه به آن چه در فوق ذکر کردیم، آیا گمان می برید که ساکنان خانه ریدل خسپشان جنابتان را تناول کنند؟
نه نه. این با اون فرق میکنه. ما مرگ بقیه رو تناول میکنیم نه خودمون رو. بنابراین اصلا از بابت این که خواب منو بخورن نگران نیستم.
22. نیک ترین و دهشت ناک ترین بینش های خوابانتان چه بوده اند؟من اصولا بینش ندارم. فقط میخوابم. از اونجایی که معمولا سع...
انرژی سدریک به پایان رسیده و او وسط بازجویی به خواب رفته بود. وزیر اندیشید که باید به شکلی وی را دوباره هوشیار نماید...سه روز بعد
شکنجهگران پرتلاش و خدوم وزارت هر یک خسته و فرتوت خیس از عرق کوشش صادقانه هر یک در گوشهای ولو بودند که ناگهان صدای خمیازهای به گوش رسید و سدریک چشم بگشود.
- کجا بودیم؟22. نیک ترین و دهشت ناک ترین بینش های خوابانتان چه بوده اند؟من اصولا بینش ندارم. فقط میخوابم. از اونجایی که معمولا سعی میکنم هیچیو سخت نگیرم و راحت از مسائل بگذرم، به بینشهای خاصی هم موقع خواب نمیرسم.
23. فارغ از هیاهوی جهان می باشید، فارغ از هیاهوی جهان بودن چون می باشد؟خیلی خوبه. پیشنهاد میدم یه بار امتحانش کنین. بهتون قول میدم اگه ببینین چه حس خوبی داره که از همه چی فقط رد شین و ذهنتونو درگیر هیچ چیز و هیچ کس نکنین، دیگه هیچوقت دست از این کار نمیکشین.
24. جنابانمان در بیت چنگال زاغیان مایر-بریگز بازی می نماییم، جنابانتان در هافلپاف نیز چون می نمایید؟ تیپ جنابتان چیست؟خیر، ما این بازیو نداریم. کارای دیگهای داریم برای انجام دادن.

یک عدد ISFP هستم در خدمتتون.
24.5 آیا تا کنون به استعمال قهوه و سایر حاویان کافئین اندیشیده اید؟این نوشیدنیهای شیاطینه! کُفره! زشته! یعنی چی که چیزی بخوری تا نیاز طبیعی بدنتو مختل کنه؟ حالا درسته نیاز طبیعی بدن من یکم فراتر از حد معموله، ولی بازم دلیل نمیشه بخوام جلوشو بگیرم که.
خوابیدن خوبه، زیباست، جلوشو نگیرین لطفا. جلوشو بگیرین قلب من میشکنه. قلبمو نشکنین.
24.75. گمان می برید چونان اثری بر جنابتان داشته باشد؟حدس میزنم مغزم قاطی کنه؛ میدونین، تاحالا چیزی خوابو ازش نگرفته. بنابراین قراره شوکه بشه. اینکه بعدش چه کارایی در اثرش ازم سر بزنه اطلاعی ندارم؛ ولی قطعا اتفاقات خوبی نمیفته.
25. گر قصد شکنجه دادن جنابتان را داشته باشیم، پرهودهترین روش ممکن چه می باشد؟بالشمو ازم بگیرین و جلوی چشمام پر پر کنین. پودر میشم، آب میشم، ذره ذرهی وجودم نابود میشه. لطفا هیچوقت این بلا رو سرم نیارین. بهم رحم کنین.
26. گمان می بریم با محتویات جیوبمان آشنا باشید، گر ز بهرتان دیوانهساز کشیم، چه خواهید دید؟میشه این سوالو بپیچونم؟ بیاین وانمود کنیم دو ثانیه اثر معجون راستی پریده. مغزم خسته شد حقیقتش، دیگه کشش نداره بتونه فکر کنه احتمالا در اون موقعیت چی میبینه...
27. اهم المهمات! نظرتان در خصوص وزارت فخیمه، عظیمه، جمیله، حمیده و سعیده جنابمان چون می باشد؟ یکی از وزارتای خوبی که من دیدم! با یه وزیر فعال که این تاپیکو زنده نگه داشته و حقیقتا میدونم چقدر کار سختیه. وزارت فخیمه، عظیمه، جمیله، حمیده و سعیدهی خوبی دارید. خسته نباشید.
28. در خصوص این خمسه نظر خویش را عنوان نموده و شرحی مجمل بر کیفیات و جزئیات خفتن ایشان گویید.لینی وارنر: حشرهای که همیشه هست و میشه روش حساب کرد. حشرهی یاری رساننده!
معمولا بالهاشو میپیچه دور بدنش، شاخکاشو تا میکنه به عقب و روی هر سطح صافی که گیر بیاره میخوابه.
لرد ولدمورت: برترین، والاترین، پر جلال و جبروتترین و سیاهترین ارباب تاریکی، که حتی یه لکهی روشنی هم تو وجودشون نیست! سوالی اگه داشتی یا راهنمایی خواستی ارباب بهترین گزینهست. با ماموریتای همیشگیِ حال خوب کن!
ارباب موقع خواب هم پر از ابهت هستن؛ با چهرهی جدی، صاف و مستقیم دراز میکشن و پتو رو تا وسطای سینه بالا میکشن. همونجوری تا صبح با اخم میخوابن بدون کوچیکترین حرکتی.
نیکلاس فلامل: پیرمرد پرحاشیه! با عمر لایتناهی.
از اونجایی که یکم سنش زیادی بالاست، قبل از خواب اول دندون مصنوعیاشو در میاره، بعد ریشها و موهای کمپشت سفیدشو شونه میکنه، و در نهایت به یه خواب پر سروصدا و سرشار از خروپف فرو میره.
دوریا بلک: از اعضای پرافتخار خاندان بلک، یکی از نویسندگان خوب جدی!
دوریا فقط تو بغل گرگش خوابش میبره. اصلا بدون اون نمیتونه. دم پشمالوی گرگشو میپیچه دور گردنش و در حالی که دستاشو انداخته دور بدنش، تو بغل هم خوابشون میبره.
سو لی: کلاهدار اعظم، ساکن حیاط خونه ریدل، یار و یاور همیشگی و کمککننده تو هر شرایط. از دوستای خوبی که میشه روش حساب کرد!
سو برای خواب نیاز شدیدی به پتو داره. هر چی باشه حیاط سرده خب! بخاطر همین باید حداقل سه لایه پتوی سنگین بندازه رو خودش تا خوابش ببره. در غیر این صورت، مثلا اگه پتوهاش بشه دوتا یا یکیش نازکتر از حد معمول باشه، نمیتونه بخوابه. کلاهشم در نمیاره در ضمن!
29. خمسه ای به انتخاب خودتان برگزینید و آن چه با فوقانیان رفت را با ایشان نمایید.کوین کارتر: بچهی تخس پر سروصدا، که تنها روش تربیتی که براش مناسبه کتکه! ولی جدا از این، با اون سنش نوشتههای قشنگی داره.
پستونک یا انگشت شست دستش از موارد جداییناپذیر برای خوابش هستن. حتما باید یه چیزی بکنه تو دهنش تا بخوابه.
ایوان روزیه: استخون متحرک با قدمت زیاد، و پستهایی که دلت میخواد حتما بخونیشون.
قبل از خواب معمولا استخونای اصلیشو دستمال میکشه و برق میندازه، تا حدی که صدای جیرجیر بدن. بعد یکی یکی جداشون میکنه و میچینه سر جاش، و در نهایت هم جمجمهشو میذاره بالای همهشون و میخوابه.
دیگه دوتا رو ازم بپذیرین. برای سه تای دیگه توانایی ادامه دادن ندارم حقیقتا.
30. برایتان قرار وثیقه صادر می نماییم، کسی را دارید آمده و سندی را فدای جنابتان نماید؟اون قدیم ندیما یکی بود به اسم اگلانتاین پافت. احتمالا خیلیا یادشون نباشه. اون صددرصد برام میاورد، حتی اگه خودش نداشت از یه جایی میدزدید و در هر صورت با یه سند میومد سراغم.

ولی الان، هممم، نمیدونم...سوال سختی بود!
31. تمعجن چون بود؟خوابمو پروند. ناراضیام. نمیشد همونطوری تو خواب ازم سوال میپرسیدین؟ چه لزومی داشت حتما چشمام باز باشه آخه...
32. چه شخصی را برای معاجنه بعدی پیشنهاد می نمایید؟لینی وارنر. نه که خیلی سرش خلوته، گفتم بیاد اینجا خلوتتر هم بشه.
و آیلین پرینس؛ بیشتر با شخصیتش آشنا شیم.
33. آیا پرسشی بود که گر می توانیستید آن را ز خویش می پرسیدید که ما مپرسیدیم؟نه سوالاتون خیلی کامل و جامع بود. کل زندگیم یه دور از جلوی چشام رد شد.
سخن پایانی جنابتان با خوانندگان دور دور دورتر از دسترس:دیدم همهتون گفتین "بالشت". ولی من خودم میگم "بالش". اهمیتی نداره البته، جفتش درسته، صرفا دلم خواست اطلاع داده باشم.

و همچنین، ببخشید انقدر دیر شد! ممنونم از صبر و بردباریتون برای خوندن اعترافاتم. حالا که تا اینجا خوندین، یه خسته نباشید به خودتون بگین و برین برای جبرانش ۳۸ ساعت بخوابین.
شب بخیر!
× پایان مصاحبه با سدریک "یک چیزی که یادشان نیست" دیگوری، مصاحبه شونده بعدی در این سرای معرفی خواهند شد. ×