جام آتش!

لوگوی هاگوارتز

رویداد جام آتش

۵ اردیبهشت تا ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

جام آتش

آماده‌اید شاهد یکی از بزرگ‌ترین و نفس‌گیرترین رقابت‌های تاریخ هاگوارتز باشید؟ جام آتش بازگشته، و این‌بار نه‌تنها جادوآموزان برجسته، بلکه چهار گروه افسانه‌ای هاگوارتز در جدالی سهمگین برای کسب افتخار نهایی رو در روی هم قرار می‌گیرند. از ۵ اردیبهشت تا ۲۶ اردیبهشت، همه‌چیز در هاگوارتز رنگ رقابت به خود می‌گیرد؛ جادو، شجاعت، نبوغ و اتحاد به آزمون گذاشته می‌شود و تنها یک گروه می‌تواند قهرمان نهایی لقب بگیرد. تماشاگران عزیز، شما دعوت هستید تا از نزدیک شاهد این ماجراجویی باشید، پست‌ها را بخوانید، از خلاقیت‌ها لذت ببرید و با گروه خود همدل شوید. این فقط یک مسابقه نیست؛ جشن شکوه جادوی ناب است!

مشاهده‌کنندگان این موضوع: 1 کاربر مهمان
پاسخ: خورندگان معجون راستی
ارسال شده در: شنبه 30 فروردین 1404 19:26
تاریخ عضویت: 1398/06/21
تولد نقش: 1398/06/25
آخرین ورود: امروز ساعت 19:03
از: خونِ جوانان محفل لاله دمیده...
پست‌ها: 560
وزیر سحر و جادو، مدیر فنی دیوان جادوگران، ارشد گریفیندور
آفلاین
مهلت پرسش از بانو هلگا هافلپاف تا پایان روز 6 اردبیهشت تمدید شد!
بشتابید و از او بپرسید!
We've all got both light and dark inside us. What matters is the part we choose to act on...that's who we really are


پاسخ: خورندگان معجون راستی
ارسال شده در: جمعه 29 فروردین 1404 18:47
تاریخ عضویت: 1384/09/08
تولد نقش: 1396/06/22
آخرین ورود: امروز ساعت 21:13
از: هاگوارتز
پست‌ها: 682
مدیر مدرسه هاگوارتز، معجون‌ساز
آفلاین
تو همیشه از "فرصت برابر برای همه" دفاع کرده‌ای، اما من از تو می‌پرسم: اگر جادوگری ضعیف باشد، چه سودی دارد که به او فرصت بدهی؟ آیا این فرصت، غیر از آن‌که او را برای شکستی دردناک آماده کند، فایده‌ای هم دارد؟ یا شاید تو شکست را هم بخشی از آموزش می‌دانی؟ برای من، فرصت باید متناسب با توانایی باشد. اگر نباشد، فقط منجر به سقوط همگان خواهد شد.

بگذار سوالی دشوارتر بپرسم: اگر مجبور شوی میان دو جادوگر یکی را برای آموزش انتخاب کنی، کدام را برمی‌گزینی؟ یکی، مستعد است اما از نظر اخلاقی تاریک و بی‌پرواست. دیگری، مهربان است، اما بی‌استعداد و کم‌توان. آیا اخلاق بر قدرت می‌چربد؟ یا تو نیز در نهایت به قدرت نیاز داری تا از مهربانی‌ات دفاع کنی؟

در جهان واقعی، همیشه میان عدالت و بقا تضاد وجود دارد. عدالت گاهی گران تمام می‌شود، حتی با مرگ. حال اگر روزی انتخاب تنها میان این دو باشد، آیا تو هنوز هم عدالت را برمی‌گزینی؟ یا بقا را؟ من باور دارم که هیچ مهربانی نمی‌تواند تا ابد در برابر وحشی‌گری دوام بیاورد؛ پس شاید روزی تو نیز وادار شوی یکی را فدای دیگری کنی.

تو تمام عمرت تلاش کردی همه را «با هم» نگه‌داری. تفاوت‌ها را نادیده گرفتی، دل‌ها را به هم نزدیک کردی. اما آیا واقعاً باور داری که همه قابل نجات‌اند؟ آیا هیچ‌وقت نشده که از خودت بپرسی شاید بعضی‌ها، نه به خاطر ظلم، بلکه چون ماهیتشان متفاوت است، نمی‌توانند با بقیه هم‌زیستی کنند؟ شاید این «با هم بودن» که از آن سخن می‌گویی، در نهایت یک توهم دل‌نشین باشد.

و سؤال آخر، که از همه عمیق‌تر است: تو می‌خواهی دنیای جادوگری را با دنیای ماگل‌ها در صلح نگه‌داری. اما این ماگل‌ها، تا کی از ما نخواهند ترسید؟ تا کی ما را نخواهند سوزاند، سرکوب نخواهند کرد؟ تا کی می‌خواهی جادوگران را وادار کنی در جهانی زندگی کنند که وجودشان را خطرناک می‌بیند؟ شاید مهربانی تو ستودنی باشد، هلگا... اما آیا در نهایت، این مهربانی ما را به سمت نابودی نمی‌کشاند؟
پاسخ: خورندگان معجون راستی
ارسال شده در: جمعه 22 فروردین 1404 09:52
تاریخ عضویت: 1403/11/10
تولد نقش: 1403/11/12
آخرین ورود: امروز ساعت 20:20
از: پیش داداشی!
پست‌ها: 116
آفلاین
آخجون من اومدم سوال بپرسم! من عاشق سوال پرسیدنم!

۱. مامی هلگا شما چند سالتونه؟ از سالازار اسلیترین بزرگ‌ترین یا کوچیک‌تر؟
۲. شما هم مرده بودین دوباره زنده شدین؟ اگه بله چجوری زنده شدین؟ اگه نه چجوری تا الان زنده موندین؟
۳. چقدر از زمانتونو تو آشپزخونه می‌گذرونین؟
۴. دستور پخت غذاهاتونو از کجا آوردین؟
۵. مگه جنای خونگی تو آشپزخونه نیستن که غذا درست کنن که شما می‌رین؟

۶. چرا از من بدتون میاد؟ مگه من چیکار کردم؟
۷. چیکار کنم که دختر خوبی بشم؟
۸. چجوری آشپزی یاد بگیرم؟

۹. تالار عمومی‌تون چه شکلیه؟
۱۰. چرا گورکن؟
۱۱. چرا زرد؟

خب دیگه فعلا همین! اگهبازم چیزی به ذهنم رسید میام می‌پرسم!
- چرا همه مهربون نیستن داداشی؟
- چون مهربون بودن انتخاب سختیه! آدما دوست دارن چیزای آسون رو انتخاب کنن لیمویی، نه چیزای درست رو...
پاسخ: خورندگان معجون راستی
ارسال شده در: پنجشنبه 21 فروردین 1404 16:58
تاریخ عضویت: 1398/06/21
تولد نقش: 1398/06/25
آخرین ورود: امروز ساعت 19:03
از: خونِ جوانان محفل لاله دمیده...
پست‌ها: 560
وزیر سحر و جادو، مدیر فنی دیوان جادوگران، ارشد گریفیندور
آفلاین
اتاق تنگ و تاریک بود،
آلبوس دست به سینه به دیوار لم داده بود و از دیدن چنین صحنه‌هایی روده‌بر شده بود!
دو نفر در وسط اتاق بودند، یکی فرار می‌کرد و دیگری به دنبالش می‌دوید. آنکه فرار میکرد برای لحظاتی ایستاد و سپس با عصبانیت داد زد:
- بابا من که با پای خودم اومدم اینجا، این معجون دیگه چیه؟ خجالت نمی‌کشی دنبال من گذاشتی؟

شخصی که دنبال او گذاشته بود، وزیر پانمدی بود. با ایستادن مهمان برنامه فرصت را مناسب دید و با شیرجه‌ای جانانه به رویش پرید. در حالی که داشت تلاش میکرد دهان مهمان را باز کند، گفت:
- شرمنده بانو ولی این دیگه رسم برنامه هستش. به قبلیا همه خوروندن، به شما هم باید بخورونیم. تازه این یکی فرق داره جون شما. حاوی مقدار زیادی دوستی و دوپامینه!
- آخه دوستی و دوپامینِ زورکــــــی؟... عه چرا من همچین میشم؟ چقدر خوبـــه! چه حس قشنگی داره...
----------------------------------------------------------------------


دوستان عزیز!
جادوگران و ساحرگان غیور!
وزیر پانمدی مهمان جدیدی براتون اورده...
بانویی که روی سنش حساسه و دوست نداره کسی در مورد وزنش ازش سوال بپرسه.
یک ساحره قدرتمند که اسرار مگوی زیادی از بنیانگذاران هاگوارتز در دلش داره!
کسی که تالارشو کنار آشپزخونه هاگوارتز بنا کرده و به نظر میرسه دستپخت بی‌نظیری داره...

این شما و این مامی هلگا!

تصویر تغییر اندازه داده شده


از همین لحظه تا واپسین لحظات روز 26 فروردین فرصت هست تا سوالات ایفای نقشی خودتون رو از مامی هلگای عزیز بپرسین. پس تعلل نکنین و تا اثر معجون نپریده، از مامی هلگا در مورد اسرار مگوی زندگیش سوال بپرسین.

دوست دارتون.
وزیر پانمدی.
ویرایش شده توسط سیریوس بلک در 1404/1/21 17:08:54
We've all got both light and dark inside us. What matters is the part we choose to act on...that's who we really are


پاسخ به: خورندگان معجون راستی
ارسال شده در: شنبه 22 دی 1403 22:50
تاریخ عضویت: 1398/06/21
تولد نقش: 1398/06/25
آخرین ورود: امروز ساعت 19:03
از: خونِ جوانان محفل لاله دمیده...
پست‌ها: 560
وزیر سحر و جادو، مدیر فنی دیوان جادوگران، ارشد گریفیندور
آفلاین
من اول یک توضیح مختصری بدم.
اسکارلت پاسخ هارو مدت‌ها قبل و همون موقع‌ که مجعون راستی داشته بهش خورونده میشده، برای تلما فرستاده. اما خب تلمای شکاک، خودش به طرز مشکوکی غیبش میزنه و جوابی هم تا مدت‌ها اینجا ارسال نشده.

ممنونم ازت اسکارلت بابت پاسخ‌های خفن و جذابت.

نقل قول:
افراد مشهور مثل شخص خودتون، اگه با چهره سیریوس بلک وارد وزارتخونه بشم و یه گشتی داخل اسناد مهم بزنم کی می‌خواد بهم شک کنه؟


چه اسنادی؟
باید خدمتت عرض کنم که ما سنسور حساس به امورات غیرعادی داریم که زود شناسایی خواهی شد. اما ایده‌ت رو دوست داشتم. پیشنهاد میکنی با چهره لرد ولدمورت گشتی در اسناد خانه ریدل بزنی، شنیدم مسائل مخفی خیلی خفنی وجود داره که هیچکس هرگز ازش خبردار نشده.

نقل قول:
بله بله، چون درآمدش خوبه به مناطق جادوگر نشین اطراف قاچاق می‌کنم. راستی از کی تا حالا وزارتخونه اومده تو کار قاچاق؟ مالیات کفاف نمی‌ده؟ پول مول دستی خواستین در خدمتیم. برای همکاری هم مشکلی وجود نداره بالاخره سر درصد سودش کنار میایم!


وزارتخونه و قاچاق؟
نه نه نه! این حرف هارو به ما نچسبونین. صرفا میگم اگر بازار خوبی داره و نیاز بیژامه ای مردم رو تامین میکنه، بیای از راه درستش اینکارو انجام بدی.

نقل قول:
ایده جالبیه، باید با تلما هماهنگ کنم تا از فردا بیفتیم دنبال ملت جادوگر و هفت جدشون رو از زیر زبونشون بکشیم بیرون. اون با شکاکیت زیادش و منم با خوندن ذهنشون هر پرونده‌ای باشه رو حل می‌کنیم، مردم رو هم این وسط حل می‌کنیم! خوشم اومد.


واقعا جذاب میشد. حیف که تلما نیست و مفقود شده.

نقل قول:
منم مثل بقیه اول از جادو‌های د‌م‌دستی شروع کردم اما خب بعد مدتی دیگه برام کافی نبود و راضیم نمی‌کرد این بود که افتادم دنبال جادوی سیاه و به راه چپ کشیده شدم. در مورد سوال دومتون هم بگم، چرا نباشه آقای وزیر؟ هم جادوگریم و هم اصیلیم و دنیا هم تو دستای ماست. از این مردم دارای اختلالات روانی مختلف چیزی به ما نمی‌ماسه.


جادو مثل قدرت میمونه. هرچی بیشتر بدستش میاری، بیشتر میخوایش. غافل از اینکه این تشنگی و سرآب پایانی نداره...

نقل قول:
مردم خیلی بیشتر از اون مقداری که فکر می‌کنین حقیقت رو پنهان می‌کنن، وظیفه من رو کردن دستشون نیست. تا جایی که منافعم رو تهدید نکنه می‌ذارم تو حفاظ پوشالی خودشون احساس راحتی کنن. اما به وقتش می‌دونم چیکار کنم. از مرلین که پنهون نیست، از معجون راستی چه پنهون! بله دروغ گفتم. پیش میاد دیگه...


هوممممم... خویشتنداری شما، مرا جذب خود کرد.

موفق باشی ساحره باهوش و با استعداد.
لذت بردم از پاسخ های خوبت.
We've all got both light and dark inside us. What matters is the part we choose to act on...that's who we really are


پاسخ به: خورندگان معجون راستی
ارسال شده در: پنجشنبه 20 دی 1403 16:50
تاریخ عضویت: 1402/08/27
تولد نقش: 1402/09/02
آخرین ورود: یکشنبه 10 فروردین 1404 15:19
از: میان ورق های کتاب
پست‌ها: 116
آفلاین
درود.

معجون مسمومی بود، بازجو رو به بیمارستان کشوند و متهم رو به تیمارستان. در نتیجه مسمومیت غذایی ناشی از معجون ناسالم، مدت پاسخگویی از چند روز شد چند ماه و متاسفانه این مکان هم مدتی پلمپ شد.

با عرض تاُسف بسیار بابت تاخیر پیش اومده، این هم شرح بازجویی های اینجانب خدمت شما:

سوالات وزیر محترم، سیریوس بلک:

1- به عنوان یک دگرگون نما، معمولا دوست داری به چه شکلی دگرگون بشی؟


افراد مشهور مثل شخص خودتون، اگه با چهره سیریوس بلک وارد وزارتخونه بشم و یه گشتی داخل اسناد مهم بزنم کی می‌خواد بهم شک کنه؟  

2- خودت رو به عنوان رهبر مافیای قاچاق ریش و بیژامه مرلین معرفی کرده بودی! به کجاها اینهارو قاچاق میکنی؟ آیا تمایل داری با وزارتخونه همکاری کنی تا کمکت کنیم جنس هاتو راحت تر ببری اونور آب؟ بهاشم چند درصد ناقابل از درآمده!

بله بله، چون درآمدش خوبه به مناطق جادوگر نشین اطراف قاچاق می‌کنم. راستی از کی تا حالا وزارتخونه اومده تو کار قاچاق؟ مالیات کفاف نمی‌ده؟ پول مول دستی خواستین در خدمتیم. برای همکاری هم مشکلی وجود نداره بالاخره سر درصد سودش کنار میایم!

3- تو و تلما میتونید کارآگاه های خیلی خوبی بشید. تاحالا به همکاری باهم فکر کردید؟


ایده جالبیه، باید با تلما هماهنگ کنم تا از فردا بیفتیم دنبال ملت جادوگر و هفت جدشون رو از زیر زبونشون بکشیم بیرون. اون با شکاکیت زیادش و منم با خوندن ذهنشون هر پرونده‌ای باشه رو حل می‌کنیم، مردم رو هم این وسط حل می‌کنیم! خوشم اومد.

4- چی شد که به سمت جادوی سیاه گرایش پیدا کردی؟ آیا همچون سالازار اسلیترین معتقدی که حاکمان جهان باید جادوگران اصیل باشند؟

منم مثل بقیه اول از جادو‌های د‌م‌دستی شروع کردم اما خب بعد مدتی دیگه برام کافی نبود و راضیم نمی‌کرد این بود که افتادم دنبال جادوی سیاه و به راه چپ کشیده شدم. در مورد سوال دومتون هم بگم، چرا نباشه آقای وزیر؟ هم جادوگریم و هم اصیلیم و دنیا هم تو دستای ماست. از این مردم دارای اختلالات روانی مختلف چیزی به ما نمی‌ماسه.

5- اگر یک جادوگری بهت دروغ بگه، از اونجایی که طبق استعدادت متوجهش میشی، باهاش چکار میکنی؟ آیا اصلا تاحالا خودت به عنوان یک ذهن خوان به کسی دروغ گفتی؟

مردم خیلی بیشتر از اون مقداری که فکر می‌کنین حقیقت رو پنهان می‌کنن، وظیفه من رو کردن دستشون نیست. تا جایی که منافعم رو تهدید نکنه می‌ذارم تو حفاظ پوشالی خودشون احساس راحتی کنن. اما به وقتش می‌دونم چیکار کنم. از مرلین که پنهون نیست، از معجون راستی چه پنهون! بله دروغ گفتم. پیش میاد دیگه... 

6- نظرت رو در یک یا دو کلمه در مورد جادوگران و ساحرگان زیر بگو:

کوین کارتر: طفل با استعداد و هنرمند
گابریل دلاکور: پریزاد مسئولیت‌پذیر و خوش‌بین
تلما هلمز: مرگخوار شکاک و زیرک
اسکورپیوس مالفوی: ثروت‌طلب و گالیون‌پرست!
سیریوس بلک: وزیر مردمی و جسور
ریموس لوپین: گرگینه شکلات‌دوست

سوالات سالازار اسلیترین کبیر:

1- می‌دانم که مسیر تاریکی را انتخاب کرده‌ای. مسیری که تنها برای افراد خاصی هموار می‌شود، کسانی که از جنس قدرت هستند و عطشی سیری‌ناپذیر برای تسلط و چیرگی دارند. اما قدرت واقعی نیازمند قربانی کردن است، و این سؤالی است که اکنون از تو دارم. چقدر حاضری جلو بروی؟ تا چه حد آماده‌ای که خطوطی را که شاید دیگران ترس از عبورشان دارند، پشت سر بگذاری؟


سوال عمیق و مهمی بود. شاید خطوط مدنظرتون، محدودیت های ذهنی ساخته بشر هستن. بستگی داره که برای چه چیزی قراره تلاش کنم؟ خلاصه بگم، تا حدی جلو می‌رم که هدفم روی ترازو از چیزی که قراره براش قربانی کنم سنگین‌تر باشه.

2- اگر من راهی را به تو نشان دهم که تو را از این چیزی که اکنون هستی، حتی قدرتمندتر کند، آیا آماده‌ای برایش هر چیزی را فدا کنی؟ حتی اگر به این معنا باشد که آنچه را که امروز به آن باور داری، به دور بیندازی؟ اگر تو را به عمق اقیانوس تاریکی فرو اندازم، آیا خواهی توانست به سطح بازگردی و از آن سیاه‌تر و قوی‌تر بیرون آیی؟ یا در آن غرق خواهی شد و هرگز فرصت دوباره‌ای نخواهی یافت؟

وقتی یک بار از ته دریا زنده برگردی بیرون دفعه‌های بعد دیگه برات تازگی نداره، از اقیانوس هم برمی‌گردی. تقلا برای نفس کشیدن برای کسایی که قبلا تجربش کردن چیز جدیدی نیست. اما موضوع اینه که بیرون از اعماق آب واقعا هوایی هست؟ دنبال رسیدن به چه چیزی هستیم؟ و آیا واقعا به چیزی که میخواستیم خواهیم رسید یا فقط داریم برای رسیدن به سراب تلاش می‌کنیم؟

3- قدرت، اسکارلت، چیزی نیست که بتوان با حفظ مرزها و اصول به دست آورد. برای بهترین بودن، باید آماده باشی که هر چیزی را که از آن محافظت می‌کنی، رها کنی. تو یک مرگخوار هستی و با توان درونی ات، قدرت خواندن ذهن دیگران را داری. اما آیا این تنها کافی‌ست؟ آیا قدرتی که اکنون داری، تو را به آن جایگاهی که سزاوارش هستی می‌رساند، یا نیاز داری که فراتر از آن بروی و نیاز داری که خطوط جدیدی را در دنیای جادو و تاریکی ترسیم کنی؟

من معتقدم که زمان ایستادن و تلاش‌نکردن هیچ‌وقت نمی‌رسه، چون همیشه چیزهایی هست که نیاز به بهتر شدن دارن. از من بپرسین، درجا زدن از مرگ هم بدتره چون حداقل موقع مرگ می‌تونیم بگیم که دیگه کاری از دستمون برنمیاد، اما اگه زنده باشیم و کاری نکنیم از مرده‌ها هم پایین‌تریم. درمورد قدرت هم همینطوره، هیچ سطحی وجود نداره که بعد از رسیدن به اون بتونیم راحت سرجامون بشینیم و بگیم که به قدرت کافی رسیدیم.

4-وقتی قدرت بیشتری به دست آوردی، آیا آماده‌ای که در خدمت تاریکی باشی، همان‌طور که سرنوشتت تو را به آنجا رسانده؟ آیا می‌توانی آینده‌ای را تصور کنی که در آن دنیا در تاریکی مطلق فرو رفته و من بر آن حکم می‌رانم، و تو در کنارم؟ دنیایی که نور و ضعف دیگر جایی در آن ندارند، و تنها تاریکی است که بر همه چیز سایه انداخته.

دنیایی که تاریکی بر اون حکم‌فرما باشه قطعا من رو هم در بین طرفدارانش خواهد داشت. در حال حاضر فقط پوسته‌ای از روشنایی وجود داره اما ضعف، واقعا میشه دنیایی بدون ضعف داشت؟ تا وقتی که بشر باشه ضعف هم با اون هست.

5- آیا این مسیر را می‌پذیری؟ آیا آمادگی داری که هر آنچه که برایت مهم است، قربانی کنی تا از تاریکی عبور کنی و به چیزی فراتر از آنچه امروز هستی، تبدیل شوی؟

پیشرفت همیشه نیازمند فداکاری بوده و هست. وقتی چیزی رو به دست میاری که به اندازه ارزشش چیز دیگه‌ای رو فدا کرده باشی. ترازوی اولویت‌ های آدم‌ها چیزیه که اهمیت داره. باید دونست چیزی که قراره برای هدفت قربانی کنی ارزشش رو داره یا نه.

پرسش های کوین کارتر

1. تو آینه نفاق انگیز چی می بینی؟


خودم به همراه کوهی از گالیون با پس زمینه‌ی جسد چند نفر از دوستان و آشنایان!

2. بوگارتت (لولوخورخورت) چیه؟

زمان ما هاگوارتز انقدر پیشرفته نبود. کلا یه دونه بوگارت آوردن سر کلاس و نوبت به من نرسید ولی اگه یه روز بوگارت ببینم احتمالا خودم هستم که نقاط ضعفم و رازام لو رفته و به خاک سفید نشستم.

3. از چه راه هایی برای تشخیص دروغ استفاده می کنی؟ نکنه واقعا دروغگوها دماغشون دراز میشه؟ 

خیلی جالب می‌شد مگه نه؟ ولی در این صورت اولین نفر خودم لو می‌رفتم پس مرلین رو شکر که اینطور نیست. مردم وقتی دروغ می‌گن به طور ناخودآگاه به حقیقت اون موضوع فکر می‌کنن، منم می‌بینم که افکارشون با حرفاشون تداخل داره و با لبخندی شیطانی بهشون زل می‌زنم.

4. به چه چیزایی علاقه داری و از چه چیزایی بدت میاد؟

گالیون، کتاب‌ها، تاریکی، حیوونا و به طرز عجیبی بستنی حالم رو خوب می‌کنن. (اون آخری رو تحت تاثیر معجون راستی گفتم) از شکست هم به شدت بدم میاد می‌خواد کوییدیچ باشه یا دوئل، تحمل شکست خوردن از بقیه رو ندارم و شکست هم نمی‌خورم! 

5. چی شد که به مرگخواران پیوستی؟

عقاید و اهداف مشترکی با مرگخوارا داشتم و از حق نگذریم، تحت جذبه علامت شوم و لرد سیاه هم قرار گرفتم بعد به خودم اومدم و دیدم که مرگخوار شدم رفت. پیشگویی ایزابل هم بود.

6. روزی که داشتی گروهبندی می شدی چه حسی داشتی؟ کلاه چیا بهت گفت؟

تمام خانواده‌ی من ریونکلاوی هستن. در این مورد با سیریوس بلک احساس هم‌دردی می‌کنم. اولش اصلا برام هیجان‌انگیز نبود چون اون روز با اطمینان کامل رفتم نشستم رو صندلی که برم ریونکلاو، اما کلاه گروهبندی نظرش با من یکی نبود و به طرز غیرمنتظره رفتم سر میز اسلیترین. حالا می‌دونم که انتخاب کاملا درستی بوده.

7. نقطه ضعفت و نقطه قوتت چیه؟

نقطه ضعفم اینه که نقطه ضعفم رو بپرسن.
 نقطه قوتم اینه که اگر من رو تو دریا بندازن احتمالا آبشش درمیارم و به زندگی ادامه می‌دم، فرد انعطاف‌پذیری هستم و به راحتی با اوضاع کنار میام.

8. اتاقت تو خونه ریدل رو برامون توصیف کن.


اولش به زور جلوی پاتو می‌بینی چون حتی تو روز هم نور زیادی نداره. تو نگاه اول اتاق شلوغی به نظر میاد، اما بعد چند دقیقه متوجه می‌شی که نظم خاص خودش رو داره. دور تا دور اتاق رو کتاب های مختلف گرفته و وسطش یه میز و صندلی با چند تا کاغذ پوستی عجیب می‌بینی که روی نوشته‌های همشون با دقت سیاه شده، انگار یادداشت هایی هستن که قراره هیچوقت خونده نشن.

9. وقتی ماموریتی نداری و بیکاری معمولا کجاها میری و چیکارا می کنی؟


بیشتر وقت‌ها بی‌هدف قدم می‌زنم یا کتاب می‌خونم، بعضی اوقات هم می‌خوابم یا به آزار و اذیت مردم می‌پردازم چون دنیا کوتاه‌تر از اونه که خودمون رو آزار بدیم، بقیه رو اذیت کن! خوش می‌گذره.

10. آیا خاطره ای داری که عذابت بده؟ مثلا وقتی دیوانه سازا بهت نزدیک میشن حس کنی صداهایی می شنوی که آزار دهنده ست؟

کی خاطره عذاب‌آور نداره؟ از اونایی که هروقت به یادشون میاری موهات سیخ می‌شن و حس ناخوشایندی کل وجودت رو در بر می‌گیره. ما همیشه اونارو پشت ذهنمون داریم، دیوانه سازا فقط میارنش جلوی چشامون.

پرسش های سیگنس بلک

1ـ دوست داری با چه کسایی برای ایفای نقش همکاری داشته باشی تو سایت؟


با ادمای مختلف! همکاری با دیگران شخصیتت رو جا می‌ندازه، حالا با هرکسی که می‌خواد باشه.

2ـ بنظرت زندگی قبلی‌ت چجوری بوده؟

اگه با توجه به زندگی فعلیم بخوام بگم، احتمالا نصف کهکشان راه شیری رو قتل عام و با روش های دردناکی نابودشون کردم و بعد توسط ارواح اون‌ها نفرین شدم و این زندگی کارمای اونه.

3ـ اگر قرار باشه همه خاطراتت رو فراموش کنی به جز یکی، کدوم لحظه رو انتخاب می‌کنی؟

اگه قراره تموم خاطره‌هایی که دارم فراموش بشن، ترجیح می‌دم هیچی ازش باقی نمونه و کاملا از اول شروع کنم.

4ـ کتاب یا فیلم؟

خیلی سخت شد! به شدت طرفدار هر دوشون هستم ولی چون کتاب دست تخیلات آدم رو بیشتر باز می‌گذاره انتخابم کتابه.

5ـ از فیکشن یا داستانای فرعی هری پاتر چیزی خوندی؟ کدومارو می‌پسندی؟

هری پاتر؟ یعنی ما فقط داستانیم؟ (آره، بعد از تموم کردن کتابای اصلی فیکشن زیاد خوندم اما زیاد خوشم نیومد.)

6ـ فرض کن توی دوئل با دشمنت باختی و حالا اون می‌خواد تو رو بکشه، ازت می‌پرسه آخرین حرفت چیه؟

باختم؟ من باختم؟ امکان نداره! این همه تمرین نکردم که بخوام به کسی ببازم. من وارد دوئلی که نتونم ببرم نمی‌شم! اگه تو دنیای خواب و خیال این اتفاق افتاد احتمالا با خنده می‌گم فردا تو میری مدرسه یا سرکار ولی من نه. هه هه!

7ـ معنی اسم و فامیلی‌ت چیه؟

اسکارلت یعنی سرخ و اگه خیلی عقب بریم ریشه در فارسی باستان داره. از اونجایی که اصیل‌زادگی خاندان ما در سطح متفاوتی از دنیای جادوگری قرار داره، اطلاعاتی درباره فامیلیم بین نوشته های ماگلا پیدا نکردم، باید جدم رو احضار کنم تا از خودش بپرسم.

8ـ از کدوم ایموجی سایت بیشتر خوشت میاد؟

از () بیشتر از بقیه خوشم میاد چون خودمم زیاد به مردم زل‌می‌زنم و از طریق همین زل‌زدن هم افکارشونو می‌خونم. با زل‌زدن می‌شه آدما رو معذب، عصبانی، خوشحال، راضی، افسرده و بی‌‌دفاع کرد! زل خوبه.

9ـ سبک مورد علاقه‌ت برای آهنگا؟

فانک رو بیشتر از بقیه دوست دارم اما زیاد سبک مشخصی ندارم. بین آهنگای من می‌شه خارجی و داخلی و کلی چیزای دیگه پیدا کرد، معمولا هر چی خوشم بیاد گوش می‌دم.

10ـ چه چیزی هدیه بگیری خیلی خوشحال میشی؟

کتاب، گالیون و چیزای دست ساز خوشحالم می‌کنه و باید اعتراف کنم از خوراکی هم خوشم میاد.
تصویر تغییر اندازه داده شده
پاسخ به: خورندگان معجون راستی
ارسال شده در: دوشنبه 9 مهر 1403 20:04
تاریخ عضویت: 1403/04/15
تولد نقش: 1403/03/15
آخرین ورود: یکشنبه 31 فروردین 1404 21:54
پست‌ها: 193
آفلاین
سلام
قرار نبود ۳۱ شهریور جواب های اسکارلت اینجا گذاشته بشه؟
تصویر تغییر اندازه داده شدهتصویر تغییر اندازه داده شده



F-E-A-R has two meanings
"Forget Everything And Run"
or "Face Everything And Rise"
The choice is yours.



پاسخ به: خورندگان معجون راستی
ارسال شده در: دوشنبه 26 شهریور 1403 16:56
تاریخ عضویت: 1403/06/09
تولد نقش: 1403/06/10
آخرین ورود: جمعه 12 بهمن 1403 20:56
پست‌ها: 143
آفلاین
خب سلام.

اسکارلت لیشام

1ـ دوست داری با چه کسایی برای ایفای نقش همکاری داشته باشی تو سایت؟

2ـ بنظرت زندگی قبلی‌ت چجوری بوده؟

3ـ اگر قرار باشه همه خاطراتت رو فراموش کنی به جز یکی، کدوم لحظه رو انتخاب می‌کنی؟

4ـ کتاب یا فیلم؟

5ـ از فیکشن یا داستانای فرعی هری پاتر چیزی خوندی؟ کدومارو می‌پسندی؟

6ـ فرض کن توی دوئل با دشمنت باختی و حالا اون می‌خواد تو رو بکشه، ازت می‌پرسه آخرین حرفت چیه؟

7ـ معنی اسم و فامیلی‌ت چیه؟

8ـ از کدوم ایموجی سایت بیشتر خوشت میاد؟

9ـ سبک مورد علاقه‌ت برای آهنگا؟

10ـ چه چیزی هدیه بگیری خیلی خوشحال میشی؟
پاسخ به: خورندگان معجون راستی
ارسال شده در: یکشنبه 25 شهریور 1403 16:07
تاریخ عضویت: 1402/04/14
تولد نقش: 1402/04/15
آخرین ورود: یکشنبه 2 دی 1403 19:57
از: تو قلب کسایی که دوستم دارن!
پست‌ها: 208
آفلاین
سلام!

1. تو آینه نفاق انگیز چی می بینی؟

2. بوگارتت (لولوخورخورت) چیه؟

3. از چه راه هایی برای تشخیص دروغ استفاده می کنی؟ نکنه واقعا دروغگوها دماغشون دراز میشه؟

4. به چه چیزایی علاقه داری و از چه چیزایی بدت میاد؟

5. چی شد که به مرگخواران پیوستی؟

6. روزی که داشتی گروهبندی می شدی چه حسی داشتی؟ کلاه چیا بهت گفت؟

7. نقطه ضعفت و نقطه قوتت چیه؟

8. اتاقت تو خونه ریدل رو برامون توصیف کن.

9. وقتی ماموریتی نداری و بیکاری معمولا کجاها میری و چیکارا می کنی؟

10. آیا خاطره ای داری که عذابت بده؟ مثلا وقتی دیوانه سازا بهت نزدیک میشن حس کنی صداهایی می شنوی که آزار دهنده ست؟
پاسخ به: خورندگان معجون راستی
ارسال شده در: شنبه 24 شهریور 1403 16:57
تاریخ عضویت: 1384/09/08
تولد نقش: 1396/06/22
آخرین ورود: امروز ساعت 21:13
از: هاگوارتز
پست‌ها: 682
مدیر مدرسه هاگوارتز، معجون‌ساز
آفلاین
اسکارلت لیشام،


می‌دانم که مسیر تاریکی را انتخاب کرده‌ای. مسیری که تنها برای افراد خاصی هموار می‌شود، کسانی که از جنس قدرت هستند و عطشی سیری‌ناپذیر برای تسلط و چیرگی دارند. اما قدرت واقعی نیازمند قربانی کردن است، و این سؤالی است که اکنون از تو دارم. چقدر حاضری جلو بروی؟ تا چه حد آماده‌ای که خطوطی را که شاید دیگران ترس از عبورشان دارند، پشت سر بگذاری؟

اگر من راهی را به تو نشان دهم که تو را از این چیزی که اکنون هستی، حتی قدرتمندتر کند، آیا آماده‌ای برایش هر چیزی را فدا کنی؟ حتی اگر به این معنا باشد که آنچه را که امروز به آن باور داری، به دور بیندازی؟ اگر تو را به عمق اقیانوس تاریکی فرو اندازم، آیا خواهی توانست به سطح بازگردی و از آن سیاه‌تر و قوی‌تر بیرون آیی؟ یا در آن غرق خواهی شد و هرگز فرصت دوباره‌ای نخواهی یافت؟

قدرت، اسکارلت، چیزی نیست که بتوان با حفظ مرزها و اصول به دست آورد. برای بهترین بودن، باید آماده باشی که هر چیزی را که از آن محافظت می‌کنی، رها کنی. تو یک مرگخوار هستی و با توان درونی ات، قدرت خواندن ذهن دیگران را داری. اما آیا این تنها کافی‌ست؟ آیا قدرتی که اکنون داری، تو را به آن جایگاهی که سزاوارش هستی می‌رساند، یا نیاز داری که فراتر از آن بروی و نیاز داری که خطوط جدیدی را در دنیای جادو و تاریکی ترسیم کنی؟

سؤال دوم من از تو این است: وقتی قدرت بیشتری به دست آوردی، آیا آماده‌ای که در خدمت تاریکی باشی، همان‌طور که سرنوشتت تو را به آنجا رسانده؟ آیا می‌توانی آینده‌ای را تصور کنی که در آن دنیا در تاریکی مطلق فرو رفته و من بر آن حکم می‌رانم، و تو در کنارم؟ دنیایی که نور و ضعف دیگر جایی در آن ندارند، و تنها تاریکی است که بر همه چیز سایه انداخته.

پس از تو می‌پرسم: آیا این مسیر را می‌پذیری؟ آیا آمادگی داری که هر آنچه که برایت مهم است، قربانی کنی تا از تاریکی عبور کنی و به چیزی فراتر از آنچه امروز هستی، تبدیل شوی؟