هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۲۳:۴۶ شنبه ۱ مهر ۱۳۸۵

رودولف لسترنجس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۲۴ سه شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۴۰ یکشنبه ۶ مرداد ۱۳۸۷
از یک مکان مخوف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 349
آفلاین
خوب موضوع داره به سمت ارزشي بودن ميرود فعلا موضوع راميبرم به مدارس
-------------------------------------------------------------------------
روز اول مهر/ساعت6/تالار عمومي اسلايترين:
تالار درسكوت مطلق فرورفته...اعضاي اسلايترين ازيك تابستان خسته كننده خلاصي يافته دراتاقهاي خودبه خواب عميقي فرورفته اند...باسيليسك جلوي شومينه درخودش حلقه شده وخواب هفت اژدها ميبيند-چون او باسيليك است وماراست وپادشاه مارها اژدهاست-مانتي دراتاق خودش خوابيده وخوابهاي شيرين ميبيند:
- همكلاسي جديد!!!
بجزصداي خرخر باسيليسك وصداي مانتي درخواب هيچ صداي ديگري بگوش نميرسد...درب يكي از اتاقهابازميشود ويكنفر خواب آلود درحالي كه موهايش بشدت بهم ريخته وارد تالار ميشود وبشدت خميازه ميكشد:
-
اوبصورت خواب آلود به سمت ساعت ميرود وبعد يكمي كجكي ساعت رانگاه ميكند ودرجا كپ ميكند:
- امروز اول مهره...ساعت6صبحه...امروز اول مهره!!!!!!
اوبشدت هول ميشود وميرود دوباره ميخوابد
---يك ساعت بعد:
حالا ساعت7صبح است وهمه همچنان خواب هستند تنهاكسي كه بيدارشده گل گوشتخواراست كه دارد مظلومانه به در اتاق بليزنگاه ميكند:
-نون بيدارنميشي؟
ولي هيچ صدايي شنيده نميشود...همه بشدت خوابند...بعدازنيم ساعت دوباره يكنفر از اتاق ميايد بيرون-همه تويك اتاق نخوابيده اند اين شكلي نگاه نكن -
او رودولف است...اوبشدت خواب آلود است ولي وقتي قيافه اسنيپ را ميبيند خواب از سرش ميپرد:
-صبح بخير پروفسور...
-
-چرا اين شكلي نگاه ميكني؟
-رودولف پسرم ميدوني ساعت چنده؟
-صبح زوده...
-ميدوني امروز چندم ماه است؟
-
-امروز اول مهراست ساعت هم 7ونيم صبح است همه هم سركلاس هستند...
-ديوونه ها...آدم كه اول مهرنميره مدرسه!!!
- برو بگو زنت بياد تو هيچي نوفهمي!!!
-
رودولف بطور خواب آلود وارد خوابگاه ميشود ولي چندلحظه بعد ميپرد بيرون:
-الان چي گفتي؟
-گفتم امروز اول مهر است وساعت7ونيم است
-خاك برسرم امروز مانتي كلاس بندي ميشه!!!
رودولف بلافاصه به اتاق ميرود وبعد بشدت بيرون پرت ميشود:
-بي مسئوليت مگرقرارنبود منو زودتربيداركني؟
-
تمام تالار غرق جنب وجوش ميشود...همه دنبال لباس ودفتر كتاب خود ميگردند وبقيه سعي ميكنند مانتي رااز يقه جاگسن جداكنند:
-مانتي بيخيال
-مانتي بيدارشده...مانتي صبحانه ميخواد...
-الان ميريم پائين صبحانه ميخوريم مانتي بيخيال
- بابچه من كاري داشتيد؟
-داشتيم تشويقش ميكرديم !!!!
- منو كمك!!!!
بقيه بشدت دنبال هم ميدوند وهركس سعي دارد گم شدن جورابش راگردن ديگري بيندازد:
-ساكتيوس
همه ساكت ميشوند،لرد ميرود بالاي ميز وبراي روز اول مدرسه سخنراني ميكند:
همه: :grin:
آني موني:
-فرزندانم...امروز اول مهراست والان همه شمابايد سركلاس باشيد ولي چون خوابمان برد نيستيد وخوب من به عنوان لردجامعه بايدبراي شما سخنراني كنم...مدرسه چيزخوبيست ودرآن شمايادميگيرد چطور بايد ازخود دفاع كنيد ويادميگيريد... اون كيه داره آدامس ميخوره؟
-آني مونيه
- چرا خالي ميبندي؟؟؟؟
-داشتم ميگفتم...شما درمدرسه بايد برترين باشيد چون اسلايتريني هستيد و...اين چي بود از بغل گوش من ردشد؟
همه:اسنيپ بود پرت شد بيرون
- ...داشتم ميفرمودم...مدرسه اصولا...رودولف ميكشمت داري چيكارميكني؟
-
- رودولف اين چيه دستت؟
-
بلاتريكس رنكي كه به رودولف داده شده ورودولف داشت باهاش بازي ميكرد راميگيرد ورودولف همراه اسنيپ ميرود طبقه اول البته از طريق پنجره!!!
- كس ديگه اي كارنداره؟من ميخوام حرف بزنم...
-السلام عليكم ورحمة الله وبركاته!!!
همه بشدت از تالار فرار ميكنند:
-مگه نفهمم كي بود...
-------------------------------------------------------------------------
راهروي اصلي مدرسه درسكوت فرورفته چون همه سركلاس هستند...تعدادي روح دارند براي خودشان در راهرو حال ميكنند وفيلچ دارد آمار ارواح رادرمياورد...زمين شروع به لرزيدن ميكند وفيلچ يقه بدعنق راميگيرد:
-بوق براي چي زمين را ميلرزاني؟
- بجان دماغت كارمن نيست!!!
زمين همچنان دارد ميلرزد:
-بس كن ديگه
-عجب بوقيه اين بابا كارمن نيست
زمين ديگر عملا دارد عين دريا موج ميزند:
-شپلخيوس
- نخورد!!!
حالا تابلوها درحال فروافتادن هستند وملت داخل تابلو بشدت دارند فرار ميكنند درحالي كه فيلچ سعي دارد طلسمي راكه ميخواسته روي بدعنق اجراكند ولي اشتباهي روي خودش اجرا شده منتفي كند...ناگهان درب منتهي به تالار اسلي بازميشود ويك لشگر ميريزند بيرون وبه سمت كلاسها حمله ميكنند...بعدازعبور ملت اسلايترين روي زمين يك عدد آدم عين لواشك پهن شده درحالي كه بليزدارد مانتي رابزور از وي جداميكند:
-مانتي لواشك دوست داره
-مانتي جان اين لواشكش غيربهداشتيه!!!
-نون توچقدر واردي!!!
- مگه دستم بهت نرسه رودولف بااين پست زدنت!!!



ادامه بدهيد


بزودی در این مکان یک امضایی بگذاریم که ملت کف کنند!!!


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۷:۴۵ جمعه ۳۱ شهریور ۱۳۸۵

جاگسن اون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۳۹ چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۲:۳۸ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۸
از سوسک می ترسم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 303
آفلاین
گویل عزیز دیدم هر کاری کنم تو این تاپیکها نمی تونم ارزشی ننویسم . در نتیجه ارزشی می نویسم.
--------------------------------------------------------------------
بلیز : خوب پروفسور دامبلدور رفتن هواخوری.
مینروا : باشه الان میرم دنبالش.
همین که مینروا بیرون میره .ایگور: ولدی و سالی بیاین بیرون خطر رفع شد .
سالی و ولدی از پشت دومبل میان بیرون .
ولدی : چطوره این دامبلدوراز پنجره بندازیمش بیرون .
ملت : ایول ولدی
در همین حین ملت دومبل رو از پنجره می اندازن بیرون و دومبل درست می افته روی فلیت ویک و اسپروات که در حال قدم زدن بودن.
بلیز و بلا : خوب ولدی و سالی شما که الان تو تالار سایت نیستید برید بیرون از داستان.
ولدی و سالی : نخیر ما می خواهیم تو داستان باشیم .
بلیز : اینجا انجمن منه پس من میگم کی بمونه و کی بره .
ولدی : اینجا هم سایت منه و من میگم کی شناسش بسته شه و کی نشه.
بلیز که می فهمه نیروی مدیریت زوره بر نیروی ناظریت پس می گذاره که ولدی و سالی هم تو داستان باشند.
دراکو که تازه فهمیده بود یکی تکالیفش رو دزدیده : جاگسن خودم می کشمت .
جاگسن : چرا من رو .
دراکو : تو بودی که گفتی علامت شوم بالای جنگل ممنوعه درست شده و از همه بدتر تو خودت اون رو درست کرده بودی.
جاگسن که تازه متوجه موضوع میشه می خواهد که از جواب تفره بره که یواش یواش داد و هوار بچه های اسلی یکی پس از دیگری به هوا میره.
ملت : جاگسن می کشیمت .
جاگسن :


من یه شبح و�


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۰:۳۳ پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۵

نجینیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۶ جمعه ۱۴ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۵:۲۵ شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۶
از venus
گروه:
کاربران عضو
پیام: 125
آفلاین
بابا دومبول بیا پایین دیگه بسه

باسی در حرکتی جهشی ارزشی دومبولو میگیره و پایین میکشه

دامبول:


جاگسن:بیا این پیتزا رو بوخور ارزون میکنم تو پاچت

دامبولک:





ایگور:ملت داره یکی میاد دومبولو یه کاری بکنین

رابستن:در حرکتی نمایشی و انتحاری یه تسترالو میکنهتو روده ی دومبول

دومبول:

رابستن:جاگسن بجنب

جاگسن:این سوزنم روش بگیر

دومبول:در آستانه ی به هوا رفتن

ایگور:بیا این رومیزیم روت باشه

منیروا وارد میشود:ا سلام بچه ها اینجا چه خبره

یه صدا هایی میومد این چیه تو هوا چی کار دارین میکنین.به من گفتن دامبل اینجاست

ایش ایش باسی رو اینجا جلو چشم نذارین

دومبول:وووویییییییییییییییییییژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژژ


ملت:

ها چی بگیم

ایگور:این اختراع جدید ماست

منیروا:اسم اختراع چیه

جاگسن:دیمبیل پرنده

منیروا:چه جلب.حالا چی کار میکنه

دومبول:غیییییییییییییییییییییییییییییژژژژژژژژژژژژژژژژژژ

رابستن:فضا رو ضد عفونی میکنه
خود رابستن از جوابش ارور میده

منیروا:

خب دامبل کجاست؟


همیشه یه گیری وجود داره

Module Hammer System v. 4.0.0.118
Module Aftabeh System v. 3.0.2.512


مدیر سازمان معجون سازان قرن


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۷:۲۸ چهارشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۸۵

جاگسن اون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۳۹ چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۲:۳۸ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۸
از سوسک می ترسم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 303
آفلاین
در همین حین جاگسن که بچه ها رو برده بود هوا خوری از راه می رسه .
جاگسن : اه دویمبل اینجاست . کوچولوها حمله .
همه می ریزن رو سر دومبل به همراه باسی . از اون طرف ملت اسلی هم داشتن وردهای کروشیو و ایدمپنتا رو به سمت دومبل می فرستادن . در همین حین (تیکه کلام جدید من ) یکی از بچه ها میگه اکسپلیا رموس . چوب از دست دومبل در میاد و بچه ها این آقای محترم رو به داخل تالار راهنمایی می کنن تا از ایشون پذیرایی کنند .
ایگور : آقای دومبل حالا هری رو از دست ما نجات میدی .
جاگسن : بچه ها پذیرایی رو شروع کنید .
پذیرایی شروع میشه
همه بچه ها میرن تو خوابگاه هاشون و از اونجا میان با دستهای پر از خوراکی .
دومبل : چی ؟
ولدی : زود باشید بچه ها از آقای دامبلدور پذیرایی کنید .
15 بعد
صحنه : دومبل در حال ترکیدن .
جاگسن : جناب دامبلدور یه قاچ دیگه پیتزا بخورید و پیتزا رو به زور می کنه تو دهن دومبل .
ایگور : فکر کنم آماده ترکیدن باشه .
جاگسن : نه بابا هنوز مونده .
1 ساعت بعد
رابستن : یه ساندویچ دیگه سوسیس هم بفرمایید .
رابستن سوسیس رو به زور می کنه تو دهن دومبل.
رابستن : فوق اشباه شده آماده ترکیدنه .
در همین لحظه رودولف میره تو خوابگاهش و با یه سوزن میاد تو تالار.
دومبل که نمی تونه حرف بنه : ممم این ممملنل نبم.
بلا : هیچی الان خودتون می فهمید
در همین لحظه رودولف سوزن رو میده به بلا و بلا هم می کنه تو شکم دومبل.
دومبل در سالن به گردش در میاد (عین بادکنک )
-----------------------------------------------------------------------
بچه ها ادامه شکنجه رو بدید


من یه شبح و�


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۰:۰۹ سه شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۵

نجینیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۶ جمعه ۱۴ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۵:۲۵ شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۶
از venus
گروه:
کاربران عضو
پیام: 125
آفلاین
ولدی:بچه ها استراحت تموم شد

هی بلیز بورو به دامبل بگو مشکلی پیش اومده بگو یکی مرده بعد بیارش اینجا کارشو بسازیم

بلیز:همه ی این کارهایی رو که گفتی باید با هم انجام بدم

ولدی:

ولدی:آره بدو

بلیز:دوان دوان میرود و دوباره باسیلیسک را آسفالت میکند

باسی:
لرد:هی باسی بورو پشت در تا دامبل اومد گازش بیگیر

باسی:

ایوان:من چی کار کنم؟

لرد:بدو برو بیرون هر کی خواست بیاد تو نذار تا ما کارمونو بکنیم

ایوان:

ولدی:هی جاگسن اون بیا پشت من وایسا تا گفتم حمله میخوام انتحار طلبانه برای ملت و اسلیترین گام ور داری

اصلا فکر کن که یاسلی داره میاد تو

پنج ساعت گذشت

ملت:

ولدی:هی سالازار برو ببین چرا نیومدن

سالازار بیرون از تالار:

ایوان:نه بلیز نمیشه نمیشه بری تو

بلیز:

ایوان:نه این کارا چیه آقای دامبول من از شما معذرت میخوام ولی دستور اکید دارم کسی رو راه ندم

سالازار درون تالار:ولدی جون بیا بریم.اینجا من آدم نمیبینم

در تالار باز میشود به صورت انفجاری

باسی:خخخخخخخششش خورچ

هیکل بلیز در دهان باسی

کرشیو آواداکدوادرا اکسپلیارموس...............امپندیتیا


همیشه یه گیری وجود داره

Module Hammer System v. 4.0.0.118
Module Aftabeh System v. 3.0.2.512


مدیر سازمان معجون سازان قرن


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۰:۵۸ دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۵

جاگسن اون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۳۹ چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۲:۳۸ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۸
از سوسک می ترسم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 303
آفلاین
سالی : حالا که ولدی هم ایکس خورد ما هم بریم بزنیم تو رگ . بچه ها اسلی به سمت مشمای اکس حمله می کنند . هر کی 1 دونه می خوره به غیر از بلیز .
بلیز : به به چه قدر خوشمزست یکی دیگه هم بخوریم . بلیز هم بعد از اینکه 10 تا قرص خورد می خواست جان به جان آفرین تسلیم شه که من در پستم تسلیمش نمی کنم .
ولدی : ایوان برو ضبط رو روشن کن .
ایوان هم میره و ضبط رو روشن می کنه .
ملت :
1 ساعت بعد
سالی : بچه ها حالا چرخ و فلکی
ملت :
در همین حین دامبل میاد تو تالار تا خبری از بچه های اسلی بگیره .
دامبل وقتی بچه های اسلی رو می بینه به این شکل درمیاد :
دامبل : من به عنوان یه مدیر شناسه های همتون رو به عنوان ضایه بازی می بندم .
ولدی : منم مدیرم و میگم شناسه هاشون نباید بسته شه
------------------------------
ادامه بدید...


من یه شبح و�


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۹:۵۸ دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۵

نجینیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۶ جمعه ۱۴ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۵:۲۵ شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۶
از venus
گروه:
کاربران عضو
پیام: 125
آفلاین
ولدی:ایوان...بابیی بیا اینو بوخور

ایوان:خوشمزست

ولدی:آره این قرصارو از داروخونه سر کوچه خریدم

ایوان:بدهههههه
لرد در حالی که قرص را به دهان ایوان نزدیک میکند سالازار به ین عمل زیبا مینگرد(ما که بابا مامان نداشتیم به ما برسن)

یک دفعه بلا جیغی بسیار دلنشین سر میدهد

درون مغز ایوان:جز..جز....پخ....پوف.....بووووووووووووووووم

ایوان در حالی از درون گوشش مخلوط بخار و جرقه بیرون میزد و لرد از این همه وقایع دست به پاچه شده بود.در حالی دستش درون دهان ایوان بود برگشت و به بلا نگاه کرد

ایوان در یک حرکت تنتحار طلبانه:منو میخوای بکشی دامبل !بگیر

بگیر این قرصم بوخور تا نچایی.

لرد:

ایوان:

بلیز:ها..چی شده...ها
سالازار:من نمیدونم از دست اینا چی کار کنم
تو کدوم گوری بودی؟

بلیز:من...چیزه ...ولش یه نظر دارم میخوای خود کشی کن

سالازار:
راستی بلیز مطمئنی کلاه تو رو تو هافل پاف ننداخت

بلیز:چطور؟

سالازار:آخه اینطور که شنیدم آیکیو ی تو اکه با هری جمع بشه منفی میشه

ولدی:لای لای لالل لا لا لا...من رپ میزنم چون شرتم سفیده....شباد همش به میخونه میرم من به سراغ می و چیمونه میرم من....دنیا دیگه مثل تو نداره...

بلیز.سالازار.:


همیشه یه گیری وجود داره

Module Hammer System v. 4.0.0.118
Module Aftabeh System v. 3.0.2.512


مدیر سازمان معجون سازان قرن


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۸:۱۰ دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۵

جاگسن اون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۳۹ چهارشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۲:۳۸ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۸
از سوسک می ترسم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 303
آفلاین
جاگسن : بلا من مانی تو هم با خودم می برم جنگل هوا خوری .
ابتدا جاگسن از جلوی جمع رد میشه . بعد دو تا مانتیکور . سپس 5 تا توله گرگ و آخر همه یه بچه اژدهای پوزه کوتاه سوئدی.
اژدها یه آتیش پرت می کنه سمت جاگسن
جاگسن : قربون اون آتیشت برم .
در همین حین بلا داشت نصیحتهاش رو با مانتی خودش و رودی می کرد .
بلا : میری پیش عمو جاگسن شلوغ نکنی ها . تو جنگل خیلی از جمع در نشی ها چون ممکنه یه دیوی سانتوری چیزی بکشی .
مانتی : باشه مامان.
بلا مانتی رو یه بوس می کنه و می فرستدش پیش بقیه بچه ها .
سالی : خوب به نظر من باید یه کم ایوان رو شکنجه کنیم تا حالش جا بیاد .
ولدی : به نظر من یه قرص دیگه بهش بدیم شاید معکوس عمل کرد و حالش خوب شد.


من یه شبح و�


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۹:۰۳ یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۵

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
بعد از اندک زمانی که سالازار دست از گیم نت و کانتر برداشته بود(تقریباً یک هفته به طور مداوم!)همه در تالار عمومی به کار خود مشغول بودند.بلیز و لرد نقشه یک جلسه،کانتر دیگر را میریختند و جاگسن هم مشغول غذا دادن به مانتیکورش بود!
ایوان هم در حالی که به سبک کلانترهای فیلم های وسترن پاهایش را روی هم انداخته بود کفش هایش را واکس میزد.
لرد با عصبانیت چهار پایه ای به سمت ایوان پرت کرد و گفت:اینقدر سوت نزن الاغ!مگه نمیبینی دارم فکر میکنم؟
ایوان که چهار پایه صاف وسط مغزش فرود آمده بود همان طور که روی زمین ولو شده بود گفت:معذرت میخوام ارباب،یه لحظه فکر کردم اینجا غرب وحشیه و منم وسط شهر تنهام!
ملت: این حالش خوبه؟
رودی به طرف ایوان آمد و در حالی که برجستگی باقی مانده روی سرش را که حاصل نوازش!لرد بود بررسی میکرد گفت:فکر کنم با ضربه ای که لرد بهش زد مغزش تکون خورده!
سالازار کبیر هم خودش را جلو کشید و گفت:نه بابا،از این قرص ها خورده،اسمش چی بود؟آهان..ایگرگ!!!
آنی مونی که سعی میکرد جلوی خنده اش رو بگیره گفت:ایگرگ نه...ایکس.
لرد یکی هم توی سر آنی زد و گفت:با جد من درست صحبت کن.
بعد به ایوان نگاه کرد و گفت:حالا ببینین چه مرگش شده.اگه حالش بده بریم چالش کنیم خلاص بشیم!!
ایوان: ای بابا این حرف ها چیه؟من فقط داشتم فکر میکردم.
بلا با تاسف سرش رو تکون میده و میگه:فکر کنم آسیب جدی بوده،شاید اصلاً حافظه اش رو از دست داده!
ایوان که سعی میکرد از دست چند نفری که او را گرفته بودند خلاص شود با ناراحتی گفت:ای باباشما ها چتون شده؟من فقط رفته بودم توی فکر و خیال.آدم نمیتونه یه کم فکر کنه؟!
بلا که از این حرف ایوان خوشش نیومده بود گفت:زرشک...یعنی این همه آدم اشتباه میکنن و تو راست میگی؟
ایوان:...
آآآآآآآآآآآآآآآآآآخخخخخخخخخخخخخ!
بلیز با یک حرکت چرخشی سر ایوان رو کوبید به دیوار و گفت:ای بابا...روی حرف ما حرف نزن!
ایوان از روی زمین بلند شد.همان طور که تلو تلو میخورد آرام زیر لب گفت:چه هوای خوبیه...یادم باشه بگم بچه ها برای فیلم برداری بیان اینجا.
لرد با دلسوزی نزدیک ایوان شد و گفت:آخی...پسر بیچاره،چی داری برای خودت چرت و پرت میگی؟!!
ایوان تا لرد رو دید پرید و در حالی که دست های لرد رو به گرمی میفشرد با خوشحالی گفت:آه مارلون براندو عزیز.تو هم که اینجایی!!!!پس آل پاچینو کجا است!!
ملت اسلی:
رودی:بیجاره فکر میکنه فرانسیس فورد کاپولا است!!
کماکان ملت اسلی:کی؟؟



Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۸:۳۵ یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۵

ایدی مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۱ چهارشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۰۲ سه شنبه ۵ تیر ۱۳۸۶
از قصر باشکوه مالفوی...!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 166
آفلاین
پیامهای مهم اجتماعی....میان برنامه!

----------------------------------

همه بچه ها آماده شدند تا از سالن عمومی ،راه خوابگاه را در پیش بگیرند که چند صدای کشدار در سالن پیچید:

-"اخه مامان واسه چی؟ما همگی گروه مالفویها رو درست کرده بودیم."

-"همین که گفتم، آیدی همراه من میاد فرانسه و بر میگرده به بوباتون."

صداها قطع شد و چند علامت سوال بین بچه ها ایجاد کرد.پس از چند لحظه سکوت،دو سایه لاغر اندام و کشیده،روی دیوار سالن عمومی پهن شد و قدمهای موقری پا به سالن گذاشتند.
آیدی با ارامش موهایش را که نسبت به اولین ورودش به این سالن بلندتر شده بود،پیچ و تاب داد و نگاه عمیقی به تمام تالار انداخت.گویی میخواست خاطراتش را ببلعد.سپس از دراکو فاصله گرفت و بی صدا پله ها را بسمت خوابگاه دختران بالا رفتند.
دراکو با قیافه ای آشفته و ناراحت روی یکی از صندلیها لم داد.بچه ها متحیرانه به این حرکات زل زده بودند و با نگاههای پرسشگرانه سعی در کشف این راز داشتند.
بلیز اهسته جلو امد و ملایم پرسید:

-"دراک جان...مشکلی پیش او..."

دراکو با فریاد حرف او را قطع کرد:

-"نه...مشکل چیه؟بقیه مالفویها دارن میرن و تالار رو تنها میذارن...به این میگید مشکل؟"

همه سر تکان دادند و اماده رفتن به خوابگاههای خود شدند که دوباره قدمهای ظریفی پله ها را لمس کردند.
آیدی مالفوی با لباس آبی رنگ،کلاه مخصوص فیروزه ای و شنلی که دوشهایش را پوشانده بود،درست مانند اولین روزی که قدم به تالار گذاشت،جلوی بچه ها ایستاد و به چمدانش که به کمک چوبدستی جلوی در گذاشته بود ،با حسرت خیره شد.
نفس عمیقی کشید و با لحن ظریف و کشدارش گفت:

-"خب...میتونم بگم خیلی اذیتتون کردم،بعضی اوقات باعث بهم ریختن گروه شدم و گاهی ...نمیدونم.ولی میدونم از اینکه با شما بودم احساس رضایت میکنم.کوئیدیچ،برنده شدن گروهمون و حتی حفره شرارت خیلی جذاب بود ولی هر شروعی به یه بن بستی میرسه که اسمش پایانه،مثل اینکه همراهی من با تالار اسلی هم به این بن بست خورد.امیدوارم خاطراتمون رو فراموش نکنید.خدا حافظ"

سپس کلاهش را به نشانه احترام برداشت و نیم خیز شد و به همان ارامشی که اماده بود،از تالار خارج شد.
همه متحیر شده بودند ولی عده ای از غرورش گلایه میکردند.غافل از اینکه صدای هق هق او در صدای مادرش که سعی میکرد او را دلداری دهد و صدای عبور ماشین پرنده اشان گم شد و ..........

خداحافظ
با احترام
A.M
--------------------------
با اینکه اصلا ربطی به موضوع تالار نداشت،اما وظیفه ایفای نقشم ایجاد میکرد تا رولم رو تموم کنم.پس امیدوارم پستم پاک نشه.


"صبحدم مرغ چمن با گل نو خاسته گفت...ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت"


[b][color=006600]"گل بخندید که از ر







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.