خوب موضوع داره به سمت ارزشي بودن ميرود فعلا موضوع راميبرم به مدارس -------------------------------------------------------------------------
روز اول مهر/ساعت6/تالار عمومي اسلايترين:
تالار درسكوت مطلق فرورفته...اعضاي اسلايترين ازيك تابستان خسته كننده خلاصي يافته دراتاقهاي خودبه خواب عميقي فرورفته اند...باسيليسك جلوي شومينه درخودش حلقه شده وخواب هفت اژدها ميبيند-چون او باسيليك است وماراست وپادشاه مارها اژدهاست-مانتي دراتاق خودش خوابيده وخوابهاي شيرين ميبيند:
-
همكلاسي جديد!!!
بجزصداي خرخر باسيليسك وصداي مانتي درخواب هيچ صداي ديگري بگوش نميرسد...درب يكي از اتاقهابازميشود ويكنفر خواب آلود درحالي كه موهايش بشدت بهم ريخته وارد تالار ميشود وبشدت خميازه ميكشد:
-
اوبصورت خواب آلود به سمت ساعت ميرود وبعد يكمي كجكي ساعت رانگاه ميكند ودرجا كپ ميكند:
-
امروز اول مهره...ساعت6صبحه...
امروز اول مهره!!!!!!
اوبشدت هول ميشود وميرود دوباره ميخوابد
---يك ساعت بعد:
حالا ساعت7صبح است وهمه همچنان خواب هستند تنهاكسي كه بيدارشده گل گوشتخواراست كه دارد مظلومانه به در اتاق بليزنگاه ميكند:
-نون بيدارنميشي؟
ولي هيچ صدايي شنيده نميشود...همه بشدت خوابند...بعدازنيم ساعت دوباره يكنفر از اتاق ميايد بيرون-همه تويك اتاق نخوابيده اند اين شكلي نگاه نكن
-
او رودولف است...اوبشدت خواب آلود است ولي وقتي قيافه اسنيپ را ميبيند خواب از سرش ميپرد:
-صبح بخير پروفسور...
-
-چرا اين شكلي نگاه ميكني؟
-رودولف پسرم ميدوني ساعت چنده؟
-صبح زوده...
-ميدوني امروز چندم ماه است؟
-
-امروز اول مهراست ساعت هم 7ونيم صبح است همه هم سركلاس هستند...
-
ديوونه ها...آدم كه اول مهرنميره مدرسه!!!
-
برو بگو زنت بياد تو هيچي نوفهمي!!!
-
رودولف بطور خواب آلود وارد خوابگاه ميشود ولي چندلحظه بعد ميپرد بيرون:
-الان چي گفتي؟
-گفتم امروز اول مهر است وساعت7ونيم است
-خاك برسرم امروز مانتي كلاس بندي ميشه!!!
رودولف بلافاصه به اتاق ميرود وبعد بشدت بيرون پرت ميشود:
-بي مسئوليت مگرقرارنبود منو زودتربيداركني؟
-
تمام تالار غرق جنب وجوش ميشود...همه دنبال لباس ودفتر كتاب خود ميگردند وبقيه سعي ميكنند مانتي رااز يقه جاگسن جداكنند:
-مانتي بيخيال
-مانتي بيدارشده...مانتي صبحانه ميخواد...
-الان ميريم پائين صبحانه ميخوريم مانتي بيخيال
-
بابچه من كاري داشتيد؟
-داشتيم تشويقش ميكرديم
!!!!
-
منو كمك!!!!
بقيه بشدت دنبال هم ميدوند وهركس سعي دارد گم شدن جورابش راگردن ديگري بيندازد:
-ساكتيوس
همه ساكت ميشوند،لرد ميرود بالاي ميز وبراي روز اول مدرسه سخنراني ميكند:
همه: :grin:
آني موني:
-فرزندانم...امروز اول مهراست والان همه شمابايد سركلاس باشيد ولي چون خوابمان برد نيستيد وخوب من به عنوان لردجامعه بايدبراي شما سخنراني كنم...مدرسه چيزخوبيست ودرآن شمايادميگيرد چطور بايد ازخود دفاع كنيد ويادميگيريد...
اون كيه داره آدامس ميخوره؟
-آني مونيه
-
چرا خالي ميبندي؟؟؟؟
-داشتم ميگفتم...شما درمدرسه بايد برترين باشيد چون اسلايتريني هستيد و...اين چي بود از بغل گوش من ردشد؟
همه:اسنيپ بود پرت شد بيرون
-
...داشتم ميفرمودم...مدرسه اصولا...رودولف ميكشمت داري چيكارميكني؟
-
-
رودولف اين چيه دستت؟
-
بلاتريكس رنكي كه به رودولف داده شده ورودولف داشت باهاش بازي ميكرد راميگيرد ورودولف همراه اسنيپ ميرود طبقه اول البته از طريق پنجره!!!
-
كس ديگه اي كارنداره؟من ميخوام حرف بزنم...
-السلام عليكم ورحمة الله وبركاته!!!
همه بشدت از تالار فرار ميكنند:
-مگه نفهمم كي بود...
-------------------------------------------------------------------------
راهروي اصلي مدرسه درسكوت فرورفته چون همه سركلاس هستند...تعدادي روح دارند براي خودشان در راهرو حال ميكنند وفيلچ دارد آمار ارواح رادرمياورد...زمين شروع به لرزيدن ميكند وفيلچ يقه بدعنق راميگيرد:
-بوق براي چي زمين را ميلرزاني؟
-
بجان دماغت كارمن نيست!!!
زمين همچنان دارد ميلرزد:
-بس كن ديگه
-عجب بوقيه اين بابا كارمن نيست
زمين ديگر عملا دارد عين دريا موج ميزند:
-شپلخيوس
-
نخورد!!!
حالا تابلوها درحال فروافتادن هستند وملت داخل تابلو بشدت دارند فرار ميكنند درحالي كه فيلچ سعي دارد طلسمي راكه ميخواسته روي بدعنق اجراكند ولي اشتباهي روي خودش اجرا شده منتفي كند...ناگهان درب منتهي به تالار اسلي بازميشود ويك لشگر ميريزند بيرون وبه سمت كلاسها حمله ميكنند...بعدازعبور ملت اسلايترين روي زمين يك عدد آدم عين لواشك پهن شده درحالي كه بليزدارد مانتي رابزور از وي جداميكند:
-مانتي لواشك دوست داره
-مانتي جان اين لواشكش غيربهداشتيه!!!
-نون توچقدر واردي!!!
-
مگه دستم بهت نرسه رودولف بااين پست زدنت!!!
ادامه بدهيد