هنري در اين فكر بود كه چرا حاسوسش خبر نياورده كه يك جغد عقابمانند خاكستري بر روي شانههايش نشست. هنري نامهي به پاشو باز كرد.توي نامه نوشته بود:
"امروز بيا جاي هميشگي خبرهايي دارم"
هنري در حالي كه به تقلاهاي برتي و چو نگاه ميكرد به همه گفت: «من بايد برم جاسوسم پيغام داده» همه به سمت او برگشتند و روميلدا گفت:« خيلي خب ...خداحافظ»
******************************************************************************************
پس از چند ساعت هنري با عجله از در قلعه وارد شد.از حالت چهرهاش معلوم نبود شاد است يا ناراحت.در اين موقع مري و شواليه بهوش آمده بودند و همه با نگراني دور آن دو حلقه زده بودند وبه محض ورود هنري همه به سوي او برگشته بودند. هنري به تندي به سوي شواليه قدم برداشت به او كه رسيد خم شد و در گوشش گفت:"ببخشيد شواليه...بايد تنهايي باهاتون حرف بزنم"شواليه سرش را به آرامي به سوي هنري برگرداند و گفت:"بريم توي اون اتاق"
وقتي شواليه در را پشت سرش بست هنري به آرامي گفت:
_ قربان جاسوس من امروز به طور كامل يه تاپيك در گروه اسلايترين رو بررسي كرده به اسم فعاليتهاي محرمانه...يا يه همچين چيزي...خلاصه اين تاپيك تو اسفند و فروردين خيلي فعال بوده اما از اون موقع تا حالا ديگه فعال نبوده كه به نظر من يه دليل داراه كه در ادامه ميگم...اولين موضوعي كه در اين تاپيك مطرح شده سازماندهي براي تصرف مكانهاي سفيد مثل محفل ققنوسه كه قسمت هايي كه خيلي فعال نيست رو براي شروع تصرف كنند مثل اينكه در دو مورد هم موفق شدند و بعد از اون چون ليدرشون بلاتريسك رفته يه مدت تو كارشون وقفه افتاده بعد موضوع به جاسوسي از ما و جاسوساي ما كشيده شده و تازه وزير جادو گيليدوري لاكهارت و ويكتور كرام هم تو اينكار خيلي فعالند... اونجا چند پيام مهم زده شده كه من بهتون ارائه مي دم...
بعد هنري يه رول كاغذ پوستي به دست شواليه ميده و شواليه به دقت به اونا نگاه ميكنه ميگه:
_خب اون دليلت چي بود؟
_ اِ... خب در اين تاپيك چون بحث سر جاسوسي ميشه بلا كه برگشته ميگه فقط از طريق پيام در اين مورد باهاش تماس بگيرندو من فكر كنم به خاطر همين ديگه اين تاپيك فعال نيست..قربان...اما فعاليت ارتش جاسوسي اسلايترين ادامه داره.
_خب ديگه چيزي نيست؟
_ اِ...نه
شواليه ميخواست از در بيرون بره كه هنري به طور ناگهاني گفت:
_ راستي..ببخشيد يادم رفت بگم در واقع اولين فعاليتشون اذيت كردن اعضاي قدرتمند سفيد بوده كه با مرلين شروع كرده بودند گويا هم موفق شده بودند و به سراغ افراد ديگه مثل بيل و فرد ويزلي و پرفسور مك گونگال هم ميخواستند بروند اما نميتونند...دالاهوف در يه پست اشاره كرده كه كالين كريوي مزاحمشون ميشه.
_آهان...خب.
_ يه چيز ديگه...
_خب؟
_ببخشيد ميدونم اين جزء وظايف من نيست ويا اينكه من گفتم بايد قدرت گريفندور به همه نشون داده بشه ...اما بهتر نيست توي اين وضعيت صبر كنيم ببنيم وضعيت جنگ هافل با ريون چيميشه بعد اعلام جنگ بديم.اين طوري گروهها ضعيف ميشن و ما ميتوني يك شكست جانانه بهشون بديم و يا با يكيشون متحد بشيم واز تعداد دشمنان گريف كم كنيم...البته بازم ميگم اي جزء وظايف من نيست...ببخشيد.
شواليه نگاه مهربانانهاي به هنري ميكنه و ميگه:
_ قدرت عشقو هيچ وقت دستكم نگير.
بعد يه لبخند ميزنه و هر دو به سمت سالن ميروند.
******************************************************************************************
در سالن همه منتظر آمدن هنري و شواليه بودن به محض اينكه آن دو وارد سالن شدند نگاههاي كنجكاو همه به سويشان برگشت.شواليه به اتاقي در بالاي پلكان برجي رفت احتمالاً ميخواست به تنهايي متن گزارش هنري رو بخونه.
چو گفت:
_چي شد؟
_فعلاً نميتونم بگم اگه شواليه صلاح بدونه خودش بهتون ميگه...واقعاً متاسفم.
همه:
در اين لحظه سرژ دوباره بهش آمده بود هنري كه متوجه شده بود چوبدستي شو به سمت سرژ گرفت و در ذهنش گفت:
_ريو.
حالا تصاويري از چند لحظهي قبل را از خودشان را ميديد اما زاويه ديد سرژ و ناگهان حرفهايي در ذهنش شكل گرفتند گويا سرژ با خود اين حرفها را زده بود:
_ آخه چو چرا منو اينقدر دول ميدي بيانصاف. به قول حافظ:"گفتم دل رحيمت كي عزم صلح دارد".
هنري با خود گفت:
_آنريو
بعد دوباره سالن را ميديدهمه داشتند با تعجب به او نگاه ميكردند در حالي كه نوري خيره كننده از سر چوب دستيش به سرژ بر خورد كرد و او را دو مرتبه بيهوش كرد به سمت چو برگشت و گفت:
_ اگه يه روز برات يه مصراع از حافظ خوند جوابش ميشه "گفتا مگوي با كس تا ئقت آن در آيد"
همه به خصوص چو:
بعد يه لبخند زد و رفت روي يك مبل نشست.
(ادامه بديد)
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
خب من با اجازه از جيني و با عرض معضرت بدون توجه به نماشنامش اين پست رو زدم چون اون نميتونه با در هركاري بكنه وبياد تو براي همين فرض كردم كه اين نمايشنامه زده نشده بازم ميگم از جيني معذرت ميخوام اما جيني تو نميتوني همينطوري بيايي تو بايد شواليه اجازه بده ديدي من چقدر ضايع شدو تازه اونموقع شواليه هم نبود و من اين طوري شدم.