امین آباد
خارجی
شبی بی ستاره
صدایی تاریکی شب را شکافت ، جیغی ، صدای برخوردی و بعد بال زدن پرنده ای در تاریکی شب ، موجودی کوچک و سفید رنگ به آسمان رفته بود ، او تنها بود ، او یک جغد بی کس و غمگین بود که از امین آباد بیرون رانده شده بود تنها به این جرم که یک جغد بود ...او یک جغد نبود و این را خودش می دانست ..او از ظلم همه کسانی که او را جغد می پنداشتند به ستوه آمده بود ..چیزی داشت به او نزدیک می شد ولی او غمگین بود ..تنهای تنها .او یک بوف کور نبود ولی یک بوف غمگین بود ..آن چیز انگار داشت نزدیک تر می شد ولی هدویگ همچنان بی توجه بود ...او به پیش صاحب قدیمش می رفت تا انجمن سری امین آباد رو لو دهد و سرور همه سیم سرورهای جهان شود ..به اتاقی که خوابگاه مدیران بود نزدیک تر شد ولی او نمی دانست که دورتادور خوابگاه مدیران حصار بسته شده است و سیستم امنیتی آن چیزی مثل موجودات silent hill در نوع پرنده اش است ..آخر اینجا که یک تپه نبود ، یک اتاق بود ولی هدویگ نمی دانست که یک اتاق حتی بدتر از یک تپه بود ..موسیقی مرگباری در فضا می پیچید ولی هدویگ قصه ما همچنان غمگین بود ..او نزدیک تر شد ..پنجره در روبرویش بود ولی ... او در بهشت بود ..توهمی دلپذیر ..چرا او به اینجا رسیده بود..هدویگ نمی دانست که عله مدتها پیش تلفن همراهی بین المللی خریده بود
امین آباد
داخلی
فردا صبح
آثار جشنی که به مناسبت ورود مادر مری دیشب برگزار شده بود هنوز به چشم می خورد ، سوسک در محوطه روی صندلی ای لم داده و دوران نقاهت پس از له شدگی توسط لیلی را سپری می کرد ، او نمی دانست که دیشب در یک نزاع سخت مامان لیلی هدویگ را به جرم اینکه مری را نوک زده و جیغ او را در آورده بود بیرون کرده و گفته بود مدتی این دور و اطراف آفتابی نشود ، سوسک ورق دیگری زد و به بخش ترحیم رسید ... در وسط صفحه با بزرگترین فونت ممکن آگهی بدون عکسی زده شده بود ، سوسک روی آگهی خم شد ..در همان حال باد آگهی ای را روی پای او انداخت ..اینبار عکسی آشنا بر روی آن به چشم می خورد
دقایقی بعد وقتی بدن بیهوش سوسک را برای دادن تنفس مصنوعی به اتاق عمل بردند ، آگهی چرخی دیگر زد و اینبار به دست استرجس رسید ..استرجس برای ثابت کردن سوادش به جسی آن را با بلندترین صدای ممکن که به گوش تمامی ساکنین امین آباد رسید خواند :
" بازگشت همه به سوی اوست
بدین وسیله درگذشت جانگداز و دردناک آن یار وفادار ، آن گیم بازترین ، آن بهترین تازه وارد را که در اوان جوانی پرپر زد ، آن تنها جغد جادوگران ، هدویگ را به اطلاع شما عزیزان می رسانیم .حضور شما در مجلس ختمش موجبات شادمانی روح نازنینش را فراهم می آورد.
از طرف جغدهای ساکن مرکز و حومه"
___________________________________
پی نوشت ها :
1- این پست به افتخار هدویگ زده شده ..یکجوری خودت رو از اون دنیا برگردون پسرم
![](https://www.jadoogaran.org/uploads/smil4b45f0db7e235.gif)
2- حق کپی رایت کلمه مادر فقط برای سه نفر محفوظ است که کسانی نیستند جز فرزندان واقعی من .عزیزان دل خواهر دیگه من مادر همه که نیستم . آن سه نفر عبارتند از : عله ماکسیما ، مهدی گرگینه و مریدانوس یکی یک دونه
3- خواهشا من رو در حد خونه مادربزرگه و مخمل و آقا خروسه نکنید ..جوونی یادش به خیر ، خاطرات نوستالژیکیه ولی دیگه نه در این حد