تف تشتمون با آستروث دیاراشون
پست اول- نــــــــــــــه! خواهش میکنم! هری نه! جیمز! هری رو بردار فرار کن! من مشغولشون میکنم!
- پیری! ننه ی کله زخمی یکی دیگه س! عااااااااااااا!
دامبلدور بدون توجه به ورونیکا، تلاش میکرد خود را از دستان او خلاص کند. همه انتظار نداشتند که اولین بازی خانگی "تیمارستانی ها " درست از آب دربیاید. هیچکس به تماشاگران بازی که فقط غریق نجاتان، کیسه کشان و باقی مسئولان حمام بودند، اعتراض نکرد. دامبلدور به سمت شیر حمام شیرجه رفت و گفت:
- سیوروس! به هری بگو باید بمیره! این پسره تسترال شده نمیخواد بمیره! گند زده به سناریوی رولینگ!
در این بین که وینکی مسلسل خود را در بینی یکی از کیسه کشان فرو برد و هاگرید از فرط گشنگی در حال نوش جان کردن صابون های نه چندان تمیز ورزشگاه بود، دراکو به راحتی گل دیگری به ثمر رساند و دست هایش را به پدر و مادرش کوبید. کیسه کش نگون بخت درحال دست و پا زدن زیر دست وینکی بود که دکتر سلاخی با یک بُرِش، بینی او را برید.
- وینکی درک نکرد که چرا بازی در وسط جنگ هاگوارتز برگزار شد. کوییدیچ جا و مکان داشت! وینکی نتونست هم لوپین آبکش کرد و هم گل زد. وینکی اعتراض داشت!
مورگانا نگاهی به اعضای تیم تف تشت نگاهی انداخت و نیشخندی زد، یاد " خاطره ای لذت بخش " افتاد.
فلش بک - قبل از مسابقه- گفته بودم از بازی تو حموم مختلط تفکیکی لذت میبرم؟
رودولف پاهایش را روی میز انداخت و لبخندی زد که برق دندان هایش کهکشان هارا شکافت و هم تیمی هایش مجبور شدند عینک جوشکاری بر چشم بگذارند. مورگانا به سمت تخته " بلک بورد " برگشت و اسم تیم را در بالای تخته نوشت. پیغمبره روی خود را
با سیسیلیُم ترکیب کرد به سوی اعضای تیم برگرداند و گفت:
- خب بازی اولمون با تُفی هاست و...
- ببخشید بانو!
بلاتریکس وارد اتاق شد و لبخندی نه چندان دلنشین نثار رودولف کرد. رودولف آب دهنش در گلویش پرید، سرفه کنان پاهایش را از روی میز برداشت، رنگ چهره اش به زرد تغییر کرد و چشمانش باریک شدند. پرنتیس از این فرصت استفاده کرد و کارتی که بر روی آن عبارت " made in china " نوشته شده بود را به سینه پدرش چسباند تا رودولف چینی (!) وارد بازار شود و در صدر پرفروش ترین اجناس قرار بگیرد.
- خب، راه هایی که برای پیروزی دارید رو بیان کنین.
- نارسیسا؟
- ساکت شو لوسی دارم اتک وار میزنم.
-
لوسیوس نابود شد، مهر و محبت از دل او رخت بربست. او از عالم و آدم بیزار بود، میخواست حاکم دنیا شود و مردم را وادار کند او را ببینند و به او احترام بگذارند اما ندای درونی " تو حتی نمیتونی زنت رو وادار به کاری کنی، بدبخت! " تمام آرزو های او را بر باد داد. مورگانا که دید آبی از اعضای تیمش گرم نمیشود، به فکر افتاد، او یک پیغمبره بود، تنها چیزی که لازم داشت، یک نفرین و یک عذاب الهی از سوی شورای عالم بالا بود.
چند ساعت بعد - در محضر شورای آسمانی عالم بالامورگانا به 4 فردی که در تاریکی، پشت میز نشسته بودند نگاه کرد. سرش را به نشانه ی احترام پایین آورد و منتظر سخن گفتن یکی از اعضا شد. ناگهان از صدای خروپفی متوجه شد هر 4 عضو در خواب عمیق هستند. " اهم " ـی کرد اما هیچکدام به هوش نیامدند. مورگانا به نزدیک ترین فرد نزدیک شد و گفت:
- ببخشید؟
- نــه! من دستور انقراض نسل دیپلودوکوس ها رو ندادم! ولم کنین!
اوه! تویی مورگانا؟
- دیپلودوکوس؟
- اممم... بیخیال بیا بقیه رو بیدار کنیم.
فرد مورد نظر لگدی در صورت هر عضو شورا زد تا پس از چند دقیقه، اعضای شورا ژولیده و با لباس خواب و چشمان پف کرده، منتظر درخواست مورگانا بودند. مورگانا درحالی که جلوی میز قدم میزد گفت:
- خب، یه 7 نفر مرتد هستند به اسم تف تشتی ها که ضد شورای بزرگ هستن، ازتون اجازه میخوام یک نفرین بر اون ها نازل کنم که درس عبرتی براشون باشه.
- این نفرین که برای شخص تو منفعت نداره، هوم؟
- مطمئن باشید شورای بزرگ.
- با درخواست شما موافقت شد!
پایان فلش بک- بله، تیم تف تشت شصت و هشت هزار و پونصد و نود و یک بر صفر عقبه و معلوم نیست داره چیکار میکنه.
اعضای تیم تف تشت که به دلیل نفرین شورای آسمانی، به جای ورزشگاه، خود را میان جنگ هاگوارتز میدیدند، کوشیدند یکدیگر را از نجات دهند. این حرکت آن ها موجب آسیب دیدگی نیمی از تماشاگران شد، برخی تماشاگران آوادا، برخی اکسپلیارموس، و تعداد کثیری آبکش شده بودند.
در این لحظه شیرینی ناپلونی در حال رفتن به سوی دروازه ی آستروث بود که از نگاه هاگرید، نجینی به شیرینی حمله کرد، هاگرید نعره ای زد و خودش را بر روی شیرینی ناپلونی پرتاب کرد اما چون دهانش را نبسته بود...
- هاگرید؟!
- قاتل!
از شیرینی ناپلونی تنها چندین ذره مانده بود که به ریش های هاگرید چسبیده بود. اعضای تیم تف تشت رو کمر غول پریدند و با شعار " تف کن بیرون! تف کن بیرون! " وی را به بالا آوردن هم تیمیشان تشویق میکردند. بالاخره بعد از دقایقی ماده ای چسبنده و حال به هم زن از دهان هاگرید بیرون آمد. تماشاگری از محل شلیک وینکی دور شد و فریاد زد:
- یعنی چی؟ پس ناظر فدراسیون کوییدیچ داره چیکار میکنه؟ امنیت جانی ما تمشاگرا تضمین نشده!
- اصلا مهم نیست.
-
ناظر فدراسیون دستش را زیر چانه اش گذاشت و با ولع به بازی نگاه میکرد.
فلش بک اگین - دفتر رئیس فدراسیون کوییدیچ- این نامه ی اربابه؟
مرلین که پشت میز نشسته بود بار دیگر به نامه ای که ظاهرا از سوی ولدمورت به دستش رسید، نگاه کرد. نگاه مشکوکی به رودولف و لوسیوس مالفوی انداخت. رودولف به مجسمه ی نیم تنه ی مرلین نگاه کرد و در این فکر بود اگر یکی از این مجسمه ها بسازد چه اندازه به جذابیت نداشته ی او افزوده میشد. لوسیوس با اطمینان خاطر گفت:
- بله! از شخص اربابه.
- آخه ارباب میونه ای با کوییدیچ نداشت، چه برسه که بگه براتون پارتی بازی کنم.
لوسیوس نگاهی به اطراف انداخت تا مطمئن شود کسی به جز رودولف، خودش و مرلین کسی در آن اطراف نیست. به میز رئیس فدراسیون نزدیک شد و کیسه ای حاوی هزار گالیون را روی میز وی گذاشت. مرلین کیسه را در دستش سبک و سنگین کرد و آن را در جیبش گذاشت.
- مطمئن باشید ناظر فدراسیون و داور با تیم شما خواهند بود.
پایان فلش بکبعد از آنکه آواداکدورای ورونیکا، تنها پنجره ی سالم حمام را شکست، اخبار اعلام کرد که خسارت های موجود در ورزشگاه تف تشت، از میزان خرابی های زلزله ی بم، گردباد آمریکا، سونامی ژاپن و غیره روی هم بیش تر بوده است. ناگهان اعضای تیم آستروث به سمت زمین پرواز کردند و وارد اتاقکی شدند و داور هم روی زمین نشست. ورونیکا و هاگرید نگاهی بین یکدیگر رد و بدل کردند. ورونیکا پرسید:
- هاگرید؟
- هوم؟
- اینایی که به هاگ حمله کردن کجا رفتن؟
- غلط نکنم رفتن برج راونکلاو رو خراب کنن.
- از بس گل زدن خسته شدن، برای همین وقت استراحت گرفتن.
هردو به گورکن خیس نگاه کردند، ظاهرا علیرضا برای آنالیز تیم های گروه دو به دیدن این مسابقه آمده بود. اعضای تیم تف تشت هم به ناچار به سمت استخر کودکان که ظاهرا رختکن بود حرکت کردند. بازی کردن با وجود یک نفرین آسمانی، اصلا کار آسانی نبود!