هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: حمام باستانی تاریخی شلمرود ( مختلط تفکیکی)
پیام زده شده در: ۰:۴۰ شنبه ۹ آبان ۱۳۹۴
#7

اسلیترین، مرگخواران

مرلین کبیر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۴۸ دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۲
آخرین ورود:
امروز ۷:۴۸:۲۴
از دین و ایمون خبری نیست
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
اسلیترین
مرگخوار
پیام: 714
آفلاین
هفته سوم جام جهانی کوییدیچ


تف تشت - تیم قرمز و طلایی گریفیندور

زمان: از ساعت 00:01 روز شنبه، 1394/8/9 تا ساعت 23:59 روز دوشنبه 1394/8/18

* قبل از شروع مسابقه قوانین را به دقت مطالعه کنید.


ویرایش شده توسط مرلین کبیر در تاریخ ۱۳۹۴/۸/۱۸ ۲۲:۲۷:۳۴



پاسخ به: حمام باستانی تاریخی شلمرود ( مختلط تفکیکی)
پیام زده شده در: ۲۲:۲۳ دوشنبه ۴ آبان ۱۳۹۴
#6

مرگخواران

وینکی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۳ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
دیروز ۲۰:۵۳:۳۳
از مسلسلستان!
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 548
آفلاین
تف آخر
اگه بزاقش کمه ببخشید به بزرگی خودتون!



بله! این وسط هاگیر و واگیر و بزن بکش که شاهدش بودید، زوپسیان ریش به دهان و عینک ریبن به چشم از در حمام مختلط وارد شدند و درحالیکه از قیافه هایشان فساد می ریخت و کیف های سامسونتشان را عین این وکیل خفن ها بالا گرفته بودند، چشم گرداندند و دنبال جایی گشتند که بنشینند و رفع خستگی کنند. اما خب، همین که خواستند ماتحت گرامی را بر زمین بزنند و دست و رو شسته و حمام کرده بیف استروگانف بخورند، ناگهان فهمیدند یک چیزی اشتباه است. و البته که اشتباه بود!
ورونیکا همیشه اسراری در شنل قرمزش پنهان دارد. شنلش یک پا انباری ست برای خودش و تویش هم هر چیزی -مخصوصا اره- پیدا می شود. آن بار اما جیپ ـی* را در در دستش گرفته بود و هوار کشان دنبال شمسی خانم می کرد و فریاد می زد:
-کارگاه جرفه و جَن (حرفه و فن جادویی!) دوست ماست دِ لامصب! من کلی ازش خاطره دارم. توش اره داره. نبینم دور و بر کارگاه جرفه و جَن هاگوارتز بپلکی ها!

آن طرف تر، شیرینی ناپلئونی که به خاطر فشار جامعه هر روز و هر روز بیشتر جاندار به نظر می رسید، بالاخره زد به سیم آخر و آنقدر به خودش فشار آورد که از چهار طرفش دست و پا زد بیرون! شیرینی ناپلئونیِ دست و پا دارِ تحت تاثیر طلسم مورگانا، از جایش برخزید و مویه کنان و فریاد کشان به صف تماشاگران کیسه کش حمله کرد و دست و پاهایش را کرد توی دماغ مردم تا درس عبرت بگیرند ودیگر جنگ راه نیندازند. البته کیسه کشان بدبخت نه جنگ راه انداخته بودند نه می دانستند جنگ با کدام غ نوشته می شود. ولی خب طلسم مورگانا است دیگر! مورگانا هم خیلی پیغمبره فول آپشن و اسپورت و خفنی است و همه از او حساب می برند. بله!

-پس تکون بده! هان؟ چی؟ روی ایریم؟ عه! ببخشید. برمیگردیم به بازی. همین تیم تفی ها که می بینید امسال واقعا نقل و انتقالات خفنی داشته. اما این به این معنی نیست که بقیه تیم ها نقل و انتقالات نداشتن، در حقیقت نکته جالبی که شاید باورتون نشه اینه که اونا هم نقل و انتقالاتی داشتن. خیلی عجیبه که بدونیم همه تیم ها یه جورایی نقل و انتقالات داشتن اونم در حالیکه تفی ها هم نقل و انتقالات داشتن.

این همه بگیر و ببند البته هنوز برای زوپسیان کافی نبود تا دهانشان باز بماند و باعث شود ریش درازشان به زمین بخورد! هرج و مرج واقعی آن طرف زمین بود که هنوز بوی کوییدیچ به مشام می رسید. طرف آستروثی ها!
رودولف به سختی جهت دهانش را به طرف مردانه ی زمین برگرداند و گفت:
-آعقا یعکیتون جوعن ماعدرش بیــ... بیاعد کمک!

رودولف شدیدا به یکی نیاز داشت که به کمکش برود. چون آنقدر در پرده ی تفکیکی حمام لولیده بود که آخرش، چهار پنج تا گره هیلکوپتری و ملوانی خورد و به طرز فجیعی چپه شد! با این اوضاع، آخرین چیزی که نیاز داشت تا وضعیتش را از چیزی که بود بدتر کند، قطعا همان موقع از راه رسید و صاف خورد میان دندان هایش!
صدای گزارشگر دوباره در حمام پیچید:
-واو! کوافل یه راست خورد تو دهن لسترنج! واقعا فکر کرده امروز روز خوبی برای تاب خوردن از در و دیواره؟

نارسیسا که هنوز در حال اتک وار زدن بود و چشمانش را لحظه ای از صفحه موبایلش بیرون نمی کشید، توپ را از دهان رودولف بیرون کشید و به سمت دیگری پرت کرد. این بار توپ صاف به سمت وینکی رفت. جن خانگی که خون و خونریزی های جنگ هاگوارتز برایش کافی نبود و همه چیز را طور دیگری می دید، مسلسلش را به سمت کوافل سرگردان گرفت و شروع به شلیک کرد.
-وینکی جن قهرمان بود. همه تونست دید که وینکی الان با چندتا تیر ساده تونست این موشک رو نابود کرد. وینکی جن خووب و قهرمان!

جن، به هوا پرید و به سبک رامبو شروع به شلیک کرد. ولی سرانجام هیچ تیری به کوافل خوش شانس اصابت نکرد و باعث شد سرخگون یک راست بخورد توی شکمش. با موقعیت وینکی و توهمات شدیدی که داشت، خودتان قضاوت کنید برخورد به یک موشک چه نتیجه ای برایتان دارد!

-واو! توی هیچ کدوم از بازی ها تا حالا شاهد همچین چیزی نبودم! کوافل به جن خونگی تفی ها خورد و... و... درست دیدم؟ ضربه کوافل جن رو نابود کرد؟

آن طرف تر، زوپسیان که شاهد همه ی ماجراها بودند، همان جایی که بودند نشستند و ریش هایشان را دور گردن انداختند تا ببینند چه ماستی بریزند روی سر این مردم! اما مردم غیور و شهیدپرور شلمرود که چند پست قبل تر شاهد بحران تخمه بودند دیگر نمیخواستند ذره ای از سرمایه های طبیعیشان را بدهند دست تفی ها و هر کس که با تفی ها در رابطه بود. پس این شد که به زوپسیان ماست ندادند و به جایش کیلو کیلو سنگ کردند توی کیسه و به جای ماست به زوپسی ها خوراندند! پس زوپسی ها به جای ماست، سنگ ریختند روی سر همان مردم و باعث شدند همه شان بمیرند وقصه ما به پایان برسد.

رییس فدراسیون کوییدیچ:
کاپیتان تفی ها:


زوپسی ها که بالاخره ماست گیر آورده بودند و ریختند روی سر این و آن، از جایشان بلند شدند و اهم اهم کنان توجه همه را به خود جلب کردند. بعدش هم چندتا ورد خواندند تا اثر طلسم مورگانا را از بین ببرند. درست است که مورگانا طلسم های خیلی خفنی بلد بود ولی این زوپسی ها بیشتر از مورگانا طلسم بلد بودند و وقتی ورد پیغمبره شان را از بین بردند خیلی خوشحال و خندان شدند و به ریش نداشته ی مورگانا هم خندیدند متاسفانه!
زوپسی شماره 1 با اخم های در هم گره خورده جلو رفت. رو کرد به مورگانا و گفت:
-اینجا چه خبر بود؟
-هیچی! داشتم ذکر خیر شما رو به جا می آوردیم.
-
-
-نـــــــــــــه! می دونستم نباید بذارم کارگاه جرفه و جن رو تصرف کنن. هاگوارتزو کوبیدن و به جاش حموم ما رو ساختن! من هاگوارتز میخوام. عاااااااااااااااا!

حال ورونیکا تازه داشت جا می آمد. و به طبعش بقیه ی تفی ها هم بالاخره داشتند متوجه ماجرا می شدند.
زوپسی شماره 1 ادامه داد:
-از اونجایی که شما از اختیاراتتون سوءاستفاده کردین مجبورم اعلام کنم تیم شما تمام و کمال ضبط و 10 نمره منفی توی گواهینامه تون ثبت میشه. این تیم تف مالی شده رو هم جمع کنین و برای چند جلسه روان درمانی بفرستینشون بورکینافاسو! برنده هم همون تیم تف مالی شده ی شلمروده.

باز هم از آنجایی که تفی ها موجودات دیوانه ای هستند، با شنیدن اسم بورکینافاسو از خوشحالی بال در آوردند و دست در دست و شانه به شانه هم رقص کردی کردند و بسیار شادمان شدند و رفتند بورکینافاسو! قصه ما هم به سر رسید و کلاغه هم به خانه اش رسید تا چشم زاغی را در بیاورد و به او نشان بدهد فقط خودش نیست که همیشه به خانه اش می رسد. بله!


*: jeep



Take Winky down to the Mosalsal City, where the grass is mosalsal and the mosalsals are MOSALSAL


پاسخ به: حمام باستانی تاریخی شلمرود ( مختلط تفکیکی)
پیام زده شده در: ۲۱:۵۳ دوشنبه ۴ آبان ۱۳۹۴
#5

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
پست اول و آخر آستروث!(همینه که هس...ما خفنیم،دلمون میخواد یه پست بزنیم!)


_شب بود...بیابان بد...زمستان بود...بوران بود...سرمای فراوان بود!عه؟!شما کی هستین؟!چیه؟!فکر کردین فضا سازیه؟!نخیرم...داشتم آواز میخوندم... تو حمومم آدم ارامش نداره؟!پست بازی چند خط پایین تره...بی تربیتا بدون در زدن وارد تاپیک شدن...نمیبینی نوشته حموم؟!




حمام باستانی تاریخی شملرود!

_ناموسا من هیچ ایده ای از اینکه چجوری قراره اینجا بازی کنیم ندارم!

لوسیوس مالفوی در حالی که با تعجب به اطراف خود نگاه میکرد،این جمله را بر زبان آورد...بقیه هم تیمی های او هم دستکمی از او نداشتند!
حمام تاریخی شلمرود در طی چندین قرن،اتفاقات زیادی در خود دیده بود...از حمام رفتن حسنی (همونی که بلا بود...تنبل تنبلا بود!)گرفته تا زار و نیاز های شبانه...از جلسات مهم سران مملکت که در آنجا برگزار میشد تا مخفی کردن سلاح های کشتار جمعی...اما این اولین بار بوده که این حمام شاهد برگزاری یک بازی کوییدیچ در خود خواهد بود!

تیم آستروف دیارا که کف نموده بود،در یک طرف حمام(به دلیل وجود رودولف،طبیعتا در طرف زنانه حمام!)و تیم تف تشت در آن سوی دیگر حمام جارو به دست ایستاده بودند...داور بازی هم در یک جایی در بین این دو طرف ایستاده بود...همه چی اماده بود تا بازی شروع شود...فقط و فقط چند مشکل جزئی وجود داشت...مشکل های کوچکی مثل اینکه به دلیل وجود سقف نه چندان بلند،بازیکنان نمیتوانستند پرواز کنند و یا مشکل بی اهمیت تری مثل اینکه نه حلقه ای در حمام وجود داشت،نه کوافلی،نه گوی زرینی و نه هیچ چیز دیگر...به جاش دوش بود،لنگ بود،دلاک بود،سفیداب بود،لیف بود،حته کیسه هم بود!

اما چنین مشکلاتی که مانع طبیعی در بازی محسوب میشد،مانع از این هم نمیشد که مرلین سوت بازی را به صدا در نیاورد...و سوت بازی به صدا در آمد!

سووووووووووووووووووووووووت!(صدای سوت بازی!)
جیرجیرجیرجیرجیرجیرجیرجیرجیرجیر

سوت بازی به صدا در آمد و تنها صدای پس از این سوت،صدای جیرجیرکی بود که در خزینه حمام گیر افتاده بود!

_ما الان چیکار کنیم؟!
این سوال طبیعتا سوالی موجه و خوبی بود که دراکو از نارسیسا پرسید...اما نارسیسا جوابی نداشت!
تیم تف تشت با لبخندی که به لب داشتند به آنها خیره شده بودند و کاری نمیکردند...آنها نیز کاری نمیکردند...چون در حمام کاری نمیتوانستند انجام دهند...به غیر از استحامام و...که البته کارگردان برای اینکه فیلمش در ارشاد گیر نکند و سانسور نشود،دستور موکد کرده بود تا کسی لخت نشود و استحمام نکند...کاربر ده ساله داریم تو سایت آقا!

سکوت همچان در این رول حمام پادشاهی میکرد...هیچکس هیچ کاری نمیکرد...همه به هم زل زده بودند...خب آخه حمام تاریخی شد جا برای بازی کردن؟!اصلا ما بازی نمیکنیم...به نشانه اعتراض زمین را ترک میکنیم!

--------------------------

شرمنده اخلاق کویدییچی همه...علی الخصوص بازکنای تیم تف تشت...یه عذرخواهی رسمی ازتون میکنم که نتونستیم به این بازی برسیم...متاسفانه مشکلات دنیایی مشنگی و این تکنولوژی نامرد که هر دفعه بهش احیاج داریم دستمون رو میذاره تو پوست گردو،باعث این شد ما نتونیم اون رولایی که اماده کرده بودیم رو بنویسیم و بفرسیتم...بازم معذرت میخوام،این رول رو هم فقط برای احترام گذاشتن به تیم حریف نوشتیم ولی بازم باعث نمیشه که ما شرمندشون نباشیم...بازم معذرت...بازی بعد جبران میکنیم،پنج تا رول مینویسیم!




پاسخ به: حمام باستانی تاریخی شلمرود ( مختلط تفکیکی)
پیام زده شده در: ۲۱:۵۲ دوشنبه ۴ آبان ۱۳۹۴
#4

روبيوس هاگريد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۵ جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۲۵:۳۴ جمعه ۱۷ آذر ۱۴۰۲
از شهری که کودک نداشت.
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 459
آفلاین
ای دوست بیا تفی کنیم در این تشت!
تف دوم



- گفته بودم چه قدر به ساحره های کیسه کش علاقه دارم؟
- یه ربع پیش گفتی.

رودولف در حالی که زیر پرده تفکیک کننده ی اختلاط ورزشگاه تخمه می شکست این سوال را از دراکو پرسیده بود. ولی دراکو از همان اولش هم بی تربیت بود و پدرش که به عبارتی لوسیوس مالفوی می شود،اگر به جای قربونت بشم و نمی دانم این جور چیز ها یک عدد نر و ماده ی پر ملات نثارش می کرد، دیگر ازهمان اول بی تربیت نمی شد و در پاسخ به رودولف مثل گلهای باغ میهن پیش دبستانی رفتار نمی کرد و انقدر ضد حال نمی زد.از آن ور رودولف هم به دلیل اینکه در سرما و گرما بدون لباس! پشت دکل دربانی خانه ریدل سوت می زد ، به جای اعصاب کلی قمه داشت. این شد که هیچ کس تا مدت ها نفهمید قاتل دراکو کیست و از مرگش مستند ها ساختند و مرگش را جوستراماموت پیشبینی کرده بود و گروهک جروریستی الارتفاع هم که مسلما دست داشت در مرگش و این ها...

در طرف دیگر تفی ها به استخر بچه ها یورش برده و هر آنچه نباید می کردند.

- گفتم درش بیار!
- نمی شه!
- توش چی قایم کردی؟سنگ حيات رو از هري، پسرم دزديدي اي دزد؟
- جان!؟
- رو کن آنچه نباید رو کنی!
- مامانم گفته آخه...
- عزیزم خجالت نکش... با وجود عشق...


غودا غودا قوقولی قو!!!

تفی ها که به سرپرستی آلبوس دامبلدور در حال بررسی وضعیت عقیدتی سیاسی اجتماعی یک پسربچه شش ساله بودند، با ضربه جودان سوکی پدر پسربچه به گوشه و کنار حمام پخش شدند ولی شیرینی ناپلئونی با تغییر چهره اش به شکل کیک یزدی پوست دار، همچنان در صحنه باقی مانده بود و در حالی که لبخند می زد (درسته که شیرینی ناپلئونی ها دهن ندارند، ولی دل که دارند! ) به الفاظ نه چندان مناسبی که پدر پسربچه خطاب به دامبلدور و سایر تفی ها و عشق و سوز سرمایی که از بیرون می آمد، گوش جان سپرده بود و روی آب از این نوشیدنی ها که توی فیلمها می خورند و رویش هم یک تکه پرتغال چسبیده و نی اش هم پیچ در پیچ است می خورد.
در این بین ورونیکا که به سختی روی زمین افتاده و سرش گیج می رفت در نزدیکی مرز محوطه تفکیک شده فرود آمده بود و "اره ی کاکل به سر وای وای..." را زیر لب زمزمه می کرد که ناگهان دستی بزرگ و زبر و زخیم ورونیکا را به آن سوی پرده کشید.

زن که موهای فرفری داشت و دندان هایش در زاویه ای غیرعادی از لثه هایش قرار داشتند رو به ورونیکا گفت:

- کِجا رِفتُه بِودَ دِختِرو؟ خُجالِت نیکُشیدُ؟! (شکلک مناسب یافت نشد!)
- عاااااااااااا! منو نكش!من همسايه مون پليسه... من ديشب شام ماكاراني خوردم...
-ووووویییی! جنی شُدَه! نِنِه قِمَر بَ دادِش برَس!

ننه قمر هم که موهای بلند طلایی اش را تاب می داد و لبخند می زد و تا همان لحظه یکی از گزینه های جدّی برای ملکه زیبایی سال دو هزار و خورده ای شدن داشت، با قدم هایی مانکن وار به سمت ورونیکا آمد و وسط راه هم یک نگاهی به رودولف که تا آن لحظه تقریبا نصفش وارد بخش ساحره های حمام شده بود انداخت که سبب انفجار او و مخزن تخمه های آفتاب گردان شد و باعث شد تا سال ها قحطی تخمه بزند به دل شلمرود. آن طرف ترش هم ورونیکا و هم ارّه و هم آن غریق نجات بالای نردبان و هم بچه های پشت بازارچه و حتی علی آقا دایی! با دهانی تا تهِ ته باز مانده و چشمانی چپ شده به ننه قمر خیره شدند. هزار احسنت و ایول به تکنولوژی شلمرود و ایول به اقدس خانم دست طلا که شمسی ساخته بود از آن قمر!

ننه قمر که در عمرش حتی یک کتاب هم نخوانده بود و اصلا نمی دانست هری پاتر را با کدام "ا" می نویسند و نفرین آسمانی مورگانا هم رویش اثر نداشت در مقابل ورنیکا ایستاد و با لبخندی "پیرمرد از راه به در کن" مشغول بررسی پک و پوز ورنیکا شده و سپس با متانت گفت:
- ها، ای مرده شورش رو وَ بُورن هیش موقَ عقل نُداشت! مُهَم نی سُیسُترُم! :pretty:

زن موفرفری که در نظرش ورونیکا چرک خالص می نمود، یک حرکت زد و خواست ورونیکا را درون تشت بزرگی از وایتکس و شامپو زجه ی کلمن که چشم را کور نمی کند بیاندازد که... البته استحظار دارید که از قدیم الایام گفته اند از یک شنل قرمزی همه چیزش را بگیرید به جز قرمزیتش را. البته شنلش را هم نگیرید ترجیحا! اصلا مگر مرض دارید هرکسی می بینید می ریزید سرش خفتش می کنید؟ بشین سر جایت رولت را بخوان.

اره بازی ای شده بود...
هاگريد كه به تازگي به ياد آورده بود ضربه ي جودان سوكي رويش اثر ندارد از جاي پا شد و شروع كرد به شتك كردن ملتي كه آن ها را مرگخوار بوقي مي خواند و صدا كردن گراوپ كه بيايد كمكش كند چون يك نفري سخت است. بنده ي مرلين انقدر نعره كشيد و انقدر شتك كرد كه گرسنه اش شد و دوباره بيهوش شد! خلاصه هركس يك گوشه ي آشوب را گرفته بود و خراب كاري مي كرد به نوبه ي خود كه ناگهان صداي شترقی از بیرون از پنجره ها به گوش رسید و پنج نفر با ریش های بلند و رداهای دراز در آستانه در ظاهر شدند، چه کسی فکرش را می کرد که زوپسیان برای گذراندن تعطیلات به حمام باستانی تاریخی و ایضا مختلط تفکیکیِ شلمرود بیایند؟!


تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



پاسخ به: حمام باستانی تاریخی شلمرود ( مختلط تفکیکی)
پیام زده شده در: ۱۵:۵۰ دوشنبه ۴ آبان ۱۳۹۴
#3

آلبوس دامبلدور old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۲ جمعه ۱۶ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۲:۴۶ چهارشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 178
آفلاین
تف تشتمون با آستروث دیاراشون


پست اول

- نــــــــــــــه! خواهش میکنم! هری نه! جیمز! هری رو بردار فرار کن! من مشغولشون میکنم!
- پیری! ننه ی کله زخمی یکی دیگه س! عااااااااااااا!

دامبلدور بدون توجه به ورونیکا، تلاش میکرد خود را از دستان او خلاص کند. همه انتظار نداشتند که اولین بازی خانگی "تیمارستانی ها " درست از آب دربیاید. هیچکس به تماشاگران بازی که فقط غریق نجاتان، کیسه کشان و باقی مسئولان حمام بودند، اعتراض نکرد. دامبلدور به سمت شیر حمام شیرجه رفت و گفت:
- سیوروس! به هری بگو باید بمیره! این پسره تسترال شده نمیخواد بمیره! گند زده به سناریوی رولینگ!

در این بین که وینکی مسلسل خود را در بینی یکی از کیسه کشان فرو برد و هاگرید از فرط گشنگی در حال نوش جان کردن صابون های نه چندان تمیز ورزشگاه بود، دراکو به راحتی گل دیگری به ثمر رساند و دست هایش را به پدر و مادرش کوبید. کیسه کش نگون بخت درحال دست و پا زدن زیر دست وینکی بود که دکتر سلاخی با یک بُرِش، بینی او را برید.

- وینکی درک نکرد که چرا بازی در وسط جنگ هاگوارتز برگزار شد. کوییدیچ جا و مکان داشت! وینکی نتونست هم لوپین آبکش کرد و هم گل زد. وینکی اعتراض داشت!

مورگانا نگاهی به اعضای تیم تف تشت نگاهی انداخت و نیشخندی زد، یاد " خاطره ای لذت بخش " افتاد.

فلش بک - قبل از مسابقه

- گفته بودم از بازی تو حموم مختلط تفکیکی لذت میبرم؟

رودولف پاهایش را روی میز انداخت و لبخندی زد که برق دندان هایش کهکشان هارا شکافت و هم تیمی هایش مجبور شدند عینک جوشکاری بر چشم بگذارند. مورگانا به سمت تخته " بلک بورد " برگشت و اسم تیم را در بالای تخته نوشت. پیغمبره روی خود را با سیسیلیُم ترکیب کرد به سوی اعضای تیم برگرداند و گفت:
- خب بازی اولمون با تُفی هاست و...
- ببخشید بانو!

بلاتریکس وارد اتاق شد و لبخندی نه چندان دلنشین نثار رودولف کرد. رودولف آب دهنش در گلویش پرید، سرفه کنان پاهایش را از روی میز برداشت، رنگ چهره اش به زرد تغییر کرد و چشمانش باریک شدند. پرنتیس از این فرصت استفاده کرد و کارتی که بر روی آن عبارت " made in china " نوشته شده بود را به سینه پدرش چسباند تا رودولف چینی (!) وارد بازار شود و در صدر پرفروش ترین اجناس قرار بگیرد.

- خب، راه هایی که برای پیروزی دارید رو بیان کنین.
- نارسیسا؟
- ساکت شو لوسی دارم اتک وار میزنم.
-

لوسیوس نابود شد، مهر و محبت از دل او رخت بربست. او از عالم و آدم بیزار بود، میخواست حاکم دنیا شود و مردم را وادار کند او را ببینند و به او احترام بگذارند اما ندای درونی " تو حتی نمیتونی زنت رو وادار به کاری کنی، بدبخت! " تمام آرزو های او را بر باد داد. مورگانا که دید آبی از اعضای تیمش گرم نمیشود، به فکر افتاد، او یک پیغمبره بود، تنها چیزی که لازم داشت، یک نفرین و یک عذاب الهی از سوی شورای عالم بالا بود.

چند ساعت بعد - در محضر شورای آسمانی عالم بالا

مورگانا به 4 فردی که در تاریکی، پشت میز نشسته بودند نگاه کرد. سرش را به نشانه ی احترام پایین آورد و منتظر سخن گفتن یکی از اعضا شد. ناگهان از صدای خروپفی متوجه شد هر 4 عضو در خواب عمیق هستند. " اهم " ـی کرد اما هیچکدام به هوش نیامدند. مورگانا به نزدیک ترین فرد نزدیک شد و گفت:
- ببخشید؟
- نــه! من دستور انقراض نسل دیپلودوکوس ها رو ندادم! ولم کنین! اوه! تویی مورگانا؟
- دیپلودوکوس؟
- اممم... بیخیال بیا بقیه رو بیدار کنیم.

فرد مورد نظر لگدی در صورت هر عضو شورا زد تا پس از چند دقیقه، اعضای شورا ژولیده و با لباس خواب و چشمان پف کرده، منتظر درخواست مورگانا بودند. مورگانا درحالی که جلوی میز قدم میزد گفت:
- خب، یه 7 نفر مرتد هستند به اسم تف تشتی ها که ضد شورای بزرگ هستن، ازتون اجازه میخوام یک نفرین بر اون ها نازل کنم که درس عبرتی براشون باشه.
- این نفرین که برای شخص تو منفعت نداره، هوم؟
- مطمئن باشید شورای بزرگ.
- با درخواست شما موافقت شد!

پایان فلش بک

- بله، تیم تف تشت شصت و هشت هزار و پونصد و نود و یک بر صفر عقبه و معلوم نیست داره چیکار میکنه.

اعضای تیم تف تشت که به دلیل نفرین شورای آسمانی، به جای ورزشگاه، خود را میان جنگ هاگوارتز میدیدند، کوشیدند یکدیگر را از نجات دهند. این حرکت آن ها موجب آسیب دیدگی نیمی از تماشاگران شد، برخی تماشاگران آوادا، برخی اکسپلیارموس، و تعداد کثیری آبکش شده بودند.

در این لحظه شیرینی ناپلونی در حال رفتن به سوی دروازه ی آستروث بود که از نگاه هاگرید، نجینی به شیرینی حمله کرد، هاگرید نعره ای زد و خودش را بر روی شیرینی ناپلونی پرتاب کرد اما چون دهانش را نبسته بود...

- هاگرید؟!
- قاتل!

از شیرینی ناپلونی تنها چندین ذره مانده بود که به ریش های هاگرید چسبیده بود. اعضای تیم تف تشت رو کمر غول پریدند و با شعار " تف کن بیرون! تف کن بیرون! " وی را به بالا آوردن هم تیمیشان تشویق میکردند. بالاخره بعد از دقایقی ماده ای چسبنده و حال به هم زن از دهان هاگرید بیرون آمد. تماشاگری از محل شلیک وینکی دور شد و فریاد زد:
- یعنی چی؟ پس ناظر فدراسیون کوییدیچ داره چیکار میکنه؟ امنیت جانی ما تمشاگرا تضمین نشده!
- اصلا مهم نیست.
-

ناظر فدراسیون دستش را زیر چانه اش گذاشت و با ولع به بازی نگاه میکرد.

فلش بک اگین - دفتر رئیس فدراسیون کوییدیچ

- این نامه ی اربابه؟

مرلین که پشت میز نشسته بود بار دیگر به نامه ای که ظاهرا از سوی ولدمورت به دستش رسید، نگاه کرد. نگاه مشکوکی به رودولف و لوسیوس مالفوی انداخت. رودولف به مجسمه ی نیم تنه ی مرلین نگاه کرد و در این فکر بود اگر یکی از این مجسمه ها بسازد چه اندازه به جذابیت نداشته ی او افزوده میشد. لوسیوس با اطمینان خاطر گفت:
- بله! از شخص اربابه.
- آخه ارباب میونه ای با کوییدیچ نداشت، چه برسه که بگه براتون پارتی بازی کنم.

لوسیوس نگاهی به اطراف انداخت تا مطمئن شود کسی به جز رودولف، خودش و مرلین کسی در آن اطراف نیست. به میز رئیس فدراسیون نزدیک شد و کیسه ای حاوی هزار گالیون را روی میز وی گذاشت. مرلین کیسه را در دستش سبک و سنگین کرد و آن را در جیبش گذاشت.
- مطمئن باشید ناظر فدراسیون و داور با تیم شما خواهند بود.

پایان فلش بک

بعد از آنکه آواداکدورای ورونیکا، تنها پنجره ی سالم حمام را شکست، اخبار اعلام کرد که خسارت های موجود در ورزشگاه تف تشت، از میزان خرابی های زلزله ی بم، گردباد آمریکا، سونامی ژاپن و غیره روی هم بیش تر بوده است. ناگهان اعضای تیم آستروث به سمت زمین پرواز کردند و وارد اتاقکی شدند و داور هم روی زمین نشست. ورونیکا و هاگرید نگاهی بین یکدیگر رد و بدل کردند. ورونیکا پرسید:
- هاگرید؟
- هوم؟
- اینایی که به هاگ حمله کردن کجا رفتن؟
- غلط نکنم رفتن برج راونکلاو رو خراب کنن.
- از بس گل زدن خسته شدن، برای همین وقت استراحت گرفتن.

هردو به گورکن خیس نگاه کردند، ظاهرا علیرضا برای آنالیز تیم های گروه دو به دیدن این مسابقه آمده بود. اعضای تیم تف تشت هم به ناچار به سمت استخر کودکان که ظاهرا رختکن بود حرکت کردند. بازی کردن با وجود یک نفرین آسمانی، اصلا کار آسانی نبود!


به یاد گیدیون و هری.

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!
برای گریفیندور ‏.


پاسخ به: حمام باستانی تاریخی شلمرود ( مختلط تفکیکی)
پیام زده شده در: ۹:۲۶ شنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۴
#2

اسلیترین، مرگخواران

مرلین کبیر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۴۸ دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۲
آخرین ورود:
امروز ۷:۴۸:۲۴
از دین و ایمون خبری نیست
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
اسلیترین
مرگخوار
پیام: 714
آفلاین
هفته دوم جام جهانی کوییدیچ


تف تشت – آستروث دیارا

زمان: از ساعت 00:01 روز شنبه 25/7/1394 تا ساعت 23:59 روز دوشنبه 4/8/1394

* قبل از شروع مسابقه قوانین را به دقت مطالعه کنید.


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۴/۷/۲۵ ۲۰:۵۵:۱۹



حمام باستانی تاریخی شلمرود ( مختلط تفکیکی)
پیام زده شده در: ۱۳:۳۲ جمعه ۳ مهر ۱۳۹۴
#1

اسلیترین، مرگخواران

مرلین کبیر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۴۸ دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۲
آخرین ورود:
امروز ۷:۴۸:۲۴
از دین و ایمون خبری نیست
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
اسلیترین
مرگخوار
پیام: 714
آفلاین
حمامی باستانی، تاریخی، به ثبت رسیده توسط موزه وزارتخانه سحر و جادو در ده شلمرود تانزانیا.
این حمام مختلف تفکیکی میباشد، با رعایت حجاب آسلامی وارد شوید.


ویرایش شده توسط فنریر گری‌بک در تاریخ ۱۳۹۸/۴/۳۰ ۱:۰۸:۱۰








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.