هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۰:۴۴ پنجشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
برنامه تعبیر روز
با شرکت پرفسور هدویگ ، دارنده ی دکترای ارزشی نویسی از دانشگاه جادوگران!!!

دوربین داخل استودیو رو نشون داد.
سالنی بزرگ که با یک میز و دو تا صندلی و چند شمع که روی میز قرار داشتند مزین شده بود.
گزارشگر برنامه با لبخندی ملیح -هر چند کریه- به دوربین نگریست و شروع به حرف زدن کرد:
_با سلام خدمت بینندگان عزیز و پروانه ای برنامه!امروز در خدمت پرفسور هدیوگ کبیر(نام گاری در راستای نام گذاری ولدی می باشد!) شاعر بزرگ دارای دکترای ارزشی نویسی در شاخه ی شعر سرایی(!) هستیم.از پرفسور می خوام که صحبتاشونو شروع کنن.
پرفسور هدویگ کبیر:
_به نام حضرت دوست که هر آنچه داریم از اوست ، او که آفریننده ی پوست و موست ، کسی که خالق هر چه زیباروست!!!
بنده هم خدمت بینندگان عزیز و ارزشی این برنامه عرض ادب و ارادت دارم و امیدوارم که لحظاتی که در خدمتشان هستیم -هر چند کوتاه- مملو از ارزشیت و معنویت باشد!
بنده در راستای کل کلهای فراوان در چت باکس که موضوع محوری آن سیاه و سفید بود بیتی سروده ام که تقدیم به بینندگان عزیز می کنم.البته قبل از خواندن این بیت بنده موضع خودم را اعلام کنم.
نه سیاه ، نه سفید ، فقط و فقط تیم ملی!!!
خوب میرسیم به بیت امروز.
این بیت در باب سوپر آنلاین بودن عده ای از اعضا سروده شده که در زیر آن را می خوانیم:
از صبح سحر تا به خود نیمه شب تار من هستم و دامبلدور و ولدی و سالازار
میرسیم ب تعبیر این بیت:
همونطور که بنده گفتم این شعر در باب سوپر آنلاین بودن عده ای از اعضا سروده شده و لی کنایه ها و استعاره های بسیار ظریفی در آن به کار رفته که عمرا کسی غیر خودم فهمیده باشه!!!
.در زیر به آنها اشاره می کنیم:
از صبح سحر تا به خود نیمه شب تار:این مصراع اشاره به اختلاف زیاد میان سیاهی و سپیدی دارد و اینکه همه ی رنگها که استعاره از اعضا هستن بین این دو رنگ قرار دارن!!!
دامبلدور:این کلمه استعاره از جبهه ی سفیدی هستش.
ولدی:این کلمه استعاره از جبهه ی سیاه می باشد.
سالازار:همونطور که همه میدونید این کلمه استعاره از جبهه ی خاکستری هستش!
خوب می دونم که این سوال براتون پیش اومده که اون کلمه ی "من" اون وسط چی کار می کنه.
این مهمترین نکته ی شعر منه که اون رو براتون فاش می کنم.
در بیت زیر من استعاره از جبهه ی ارزشی ها یعنی جبهه ی قرمز یواش می باشد!!!!!!!!!
گزارشگر:خوب وقت برنامه تموم شد.با تشکر از پرفسور هدویگ و صحبتاشون که منو کاملا ارزشی کردن برنامه رو به پایان می رسونیم.تا برناه ی بعد بمونید تو کف!




Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۳:۱۴ سه شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۵

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
آرم جادوگر تی وی اینبار به رنگ سبز و با علامت چشمک زنی در وسط آن در صفحه نمایشگر تلویزیون قرار میگیره.
مجری برنامه بیل ویزلی در سمت راست صفحه نشسته و در حال مرتب کردن موهای بلند و قرمز رنگشه.سینش رو صاف میکنه و..
بیل:اهم اهم...سلام خدمت تمامی جادوگران و فشفشه هایی که دارن این برنامه رو نگاه میکنن.همونطور که حتما همه مطلع شدید همونی که نباید اسمش رو برد به میان ما بازگشته و سعی داره بهترین مرگخوارها رو برای نبردی بزرگ جمع آوری کن تا بتونه یکباره دیگه قدرتش رو به همگان نشون بده.
ما تو این برنامه تصمیم گرفتیم با یکی از کسانی که فرم درخواست لرد رو پر کردند مصاحبه ای داشته باشیم و دلیل اینکارشون رو بدونیم.سلام جناب پروفسور کوییرل.قبل از هر چیز من یه سوال از شما داشتم.بنظرتون این درسته که مدیریت مدرسه هاگوارتز جزو یکی از مرگخوارن بشه؟پس امنیت شاگردان چی میشه؟
کوییرل:هووم بله به چیز خوبی اشاره کردید.امنیت اصولا چیزه خوبیه.قبل از اینکه من جواب شما رو بدم یه سوال دارم.پس من امنیت من این وسط چی میشه؟من باید برم بین اون همه دانش آموز که اکثرا محفلی هستن تازه ارتش الف دال هم که تو هاگوارتزه.اگه منم سفید میشدم که البته از بدم تولد اگه اینقدر حموم آفتاب نمیگرفتم الان سفید بودم، پس دیگه کی می رفت مرگخوار میشد.اون تام بیچاره آخه گناه داره تنهایی که نمیتونه از عهده این همه سفید بر بیاد.اون رهبر محفل هم که خودش به اندازه یه ارتش، سفیده.بابا یکی نیست بگه آخه پشمک تو اصلا دلت میاد تام کوچولو رو اذیت کنی.این پسر بچه یتیمه گناه داره.منم فقط بخاطر رضای مرلین رفتم خادمش شدم وگرنه که میدونید من از همون بدو تولد سفید بو....
بیل:بله متوجه شدیم.خب حالا جواب سوال من رو میشه بدید؟امنیت شاگردان چی میشه؟آیا فکر میکنید والدین حالا که مدیرت مدرسه یه مرگخوار شده باز بچه ها رو به اونجا میفرستن؟
کوییرل:میخوان بفرستن میخوان نفرستن.اگه بفرستن بعدها که لرد به قدرت برسه کلی افتخار میکنن که مدیر مدرسشون خادم لرد سیاه بوده اگه نفرستن هم میتونن تدریس خصوصی بهشون بکنن که باز مجبورن اساتیدی مثل سوروس، هرپو ، گتافیکس، لردبلرویچ و ... رو استخدام کنن که بازم همه اینا مرگخوارن.پس مجبورن که اونها رو به هاگوارتز بفرستن
بیل:بله درسته حالا سوال بعدی.بازم حاضرید لرد رو در بدن خودتون جای بدید و با خودتون وار مدرسه بکنید؟
کوییرل:هر جا که من هستم لردم هست هر جا که لرد هست منم هستم.ما هر دو، دو نفریم در یک بدن یا دو روحیم در یک بدن یا یه همچین چیزایی
بیل:نظرتون رو در مورد مرگخوارهایه دیگه که به این ارتش بیوستن بگید چند درصد احتمال میدید که اونها تایید بشن.
کوییرل:به نظر من لرد سیاه نباید اصلا شخص دیگه ای رو وارد ارتش کنه.ما خودمون دونفرم تنهایی از پس اون محفلیها برمیایم.من مدرسه رو تسخیر کردم همچنین ارتش الف دال رو.اعضای محفلم که نصفشون هنوز جوجه هستن بقیم پیره مردن این وسط چند تا جون میمونه که اونام جاسوس لرد سیاه هستن.
بیل:اشتباه میکنید من خودم عضو محفل هستم و نه جوجم نه پیرمرد.پشمکم نیستم .ببین موهامم تازه قرمزه رنگ گروهم همچنین رنگ تیم محبوبم و ...
کوییرل:آها تو رو یادم نبود...آواداکداورا
بیل:ماااااااااااا!!!
کوییرل:...میگم آواداکدارورا...اه...آواداکداورا...این چوبدستیه انگار خرابه .این السامور باز چوبدستی غیر استاندارد جادوگری به من انداخته
بیل:اوه خب مرلین رو شکر.به عنوان آخرین حرف چیزی ندارید که به جادوگرانی که دارن تصویر شما رو نگاه میکنن بگید.
کوییرل:جادوگران به ما بپیوندید ...برای شما برنامه ویژه ای داریم... کانون فرهنگی مرگخواران





Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۹:۰۹ یکشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۵

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
_ شنوندگان عزیز، بینندگان عزیز...توجه فرمایید....
دوربین زوم اوت میکنه و چهره ی آنیتا رو که رو بروی دفتر حذب واستاده رو نشون میده. آنیتا با همون لحن حماسی میگه:
_ شنودنگان عزیز...بینندگان عزیز توجه فرمایید.. کریچر... منبع پاچه خواری.. وبمستر شد!
یهو مردم از توی خونه ها میریزن بیرون و میگن:
_ ماااا..... چی گفتی؟!
آنیتا اخم میکنه و میگه:
_ ارزشی نکنین دیگه! گفتم یه بار! این کریچر شده وبمستر!
ملت یه نفس از روی بی خیالی نفسی می کشن و میگن:
_ اوه! فکر کردیم خبر مهمی بود! این که طبیعی بود!
یک علامت سوال خیلی بزرگ از کله ی آنیتا می زنه بیرون! به کارگردان که سدریک باشه، نگاهی می ندازه و بعد سریعا میره جلوی یک نفر از ملتی رو که داشتند می رفتند خونهاشون. و سریعا میگه:
_ ببخشید آقای محترم!
طرف برمیگرده، آنیتا میبینه حاجیه! سریعا سرشو می ندازه پایین و میگه:
_ اسلام علیکم ایها الحاجی!
حاجی نگاهی 5 از 5 به داخل دوربین می ندازه و میگه:
_ به به! خواهر آسلامی خودم! چطوری جیگ...ببخشید، امرتون؟!
آنیتا یه عینک دودی می زنه به چشماش و میگه:
_ یا حاجی، مسئله! چرا شما ها متعجب نشدین از این خبر داغ؟!
حاجی ریششو مرتب میکنه و آینشو می ذاره تو جیبش و میگه:
_ بله خواهر ارزشمند من! از همان ابتدا کاملا واضح و مبرهن بود که این کریچر، یا همون ججی، وبمستر میشه!
آنیتا کف میکنه و میگه:
_ پیشگویی هم که میکنید! خیلی شیطونید! حالا چطور فهمیدید؟!
_ بله! ما اینیم دیگه! ببینید، از همان ابتدا اگر شما مطلع بودید، این کریچر ناناز، دائم وسایلی برای خاراندن پاچه ی آتشفشان کبیر، اختراع میکرد! و خب مسلما، باید اینگونه شود دیگر! این که تابلو بود!
آنیتا آهی از روی تاسف میکشه و میگه:
_ هی زمونه!...خب! حالا چه پیامی برای حذب و مخصوصا ققی دارین؟!
حاجی یه نگاه جی اف کندی کش می ندازه توی دوربین(!) و میگه:
_ انرژیتو برای بال بالک زدن هدر نده! آخه برای نوک زدن لازمش داری! هوهاهاها!
بعد در یک حرکت آنتحاری، یکی از اون وسط میگه:
_ کو کو سرژ؟!
بعد همه از غم دوری سرژ شروع می کنن به گریه کردن، و حاجی متواری میشه!
و آنیتا که لبخند موزیانه ای بر روی لباشه، میگه:
_ این دیگه قدیمی شده! سرژ برگشته!
دوربین زوم میکنه روی افق و صدای آنیتا می یاد که میگه:
_ ای جادوگران و ای ساحران! حذب، حتما شما را از خز شدگی در خواهد آورد!
بعد یهو دوربین برمیگرده و میگیره روی یک کاغذ که امضای آنیتا بود! ( امضامو بخونین!)


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۹:۰۵ یکشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۵

سرژ تانکیان old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۹ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 526
آفلاین
مامان مامان حذب تيوي شروع شد
مامان:بچه حرف نزن من با بابات كار خصوصي دارم
و تخ درو ميبنده و وارد اتاق پدر ميشه
بچه: خاك تو سرشون...كار خصوصي رو ميشه بعدا انجام داد ولي حذب تيوي رو كه نميشه بعدا ديد...نه چرا اونم ميشه بعدا ديد
و ميره زير تلوزيون يك فيلم ميزاره تو ويدئو و ميزنه رو دكمه ضبط و ميپره ميره پشت در اتاق باباش تا از سوراخ در ببينه كار خصوصيه مادرش چيه!!


حذب تي وي:

سرژ با كت شلوار رنگ آش رشته...گوشه تصوير نوشته «فدات بشم فرشته»!! ققي كنار سرژ نشته !! ميگه :اين فرشته چه زشته!!

سرژ:سلام بينندگان هميشگي حذب تي وي...با برنامه ديگري از «سياست روز» در خدمت شما هستيم...همانطور كه مستهظ..مستهز...مصتهض...بيخيال...همانطور كه ميبينيد از كارشناس عالي قدر حذب كه دكتراي تحليل سياسي خود را از دانشگاه «كهي پلا» علي آباد كتول گرفته است است ديگه...همين...اها از ايشون دعوت كرديم بيان اينجا..موضوع بحث سياسي اين هفته ما اين است:همانطور كه ميدانيد كريچر وب مستر شده است!! سوال ما اين است كه چطور همچين موجودي وب مستر شده است؟! همانطور كه ميدانيد كريچر يك جن خانگي بد بخت است كه روزي بزور نيم ساعت آن ميشود و آن هم براي معرفي شخصيت ميرود ، چجور صلاحيتي و لياقتي در او ديده شده است؟و چرا افرادي مثل ققنوس ، سريك ديگوري ، دامبلدور و غيره كه فعاليت مشخصي در رول داشتند و با اطمينان ميشود گفت كه اگر آنها نبودند رول همينقدر هم زنده نبود!!چرا اينها همونقدر هم بودند ازشون گرفته شد؟مگر مدير انجمن ، مدير ايفاي نقش نيست؟ مدير ايفاي نقشي كه پست رول پلينگ نخواند ايا اصلا ميشود اسمش را مدير گزاشت؟حتي ميتوان آنها را از ايفاي نقش بر اساس قوانين ايفاي نقش كه اگر يك ماه پست در رول نزنند از رول اخراج ميشوند ، بيرون آورد!! اقاي ققنوس بفرماييد!!

آقاي ققنوس:اول من سوالي از شما ميپرسم...بقيه مديران زماني كه مدير شدند و يا وب مستر شدند ايا در رول پلينگ فعال بودند؟

سرژ:عملا هيچ كدام فعاليت مشخصي در رول پلينگ نداشته اند..!!

آقاي ققنوس:مسئله همين است!!اگر كمي دقت كنيد متوجه ميشويد هر كسي كه شبانه روز مايه گذاشت و فعاليت كرد ، براي بهبود رول هزار روش را امتحان كرد ، پول اكانت ميدادند ، پول تلفن و وقتشان را براي رول پلينگ، همشان الان هيچي و پوچي شدند و همانقدر هم بودند ديگر نيستند ، ولي افرادي كه در رول پلينگ عملا فعاليتي نداشتند و يا فقط آن بودندو يا حتي زمان آن لاين بودنشان هم به شدت كم بود به مديريت و وب مستري رسيدند!!حالا اينجا سوالي پيش ميايد...منطقشان چيست؟منطق ظاهري( نه واقعي) اين است كه اين عده كه براي رول همه جور تلاش كردند هيچي كم نزاشتند اگر مدير شوند حيف است ، از رول ميافتند!! ديگر پست نميزنند!! و اين منطق زيبايي است!! ولي جالب هست كه نميدانند انرژي پسته اي حق مسلم ماست!!

سرژ:اهم اهم..!!

ققي: بله...ميخواهم از آنها سوال كنم كه به نظر شما چيزي به نام انگيزه باقي ميماند؟ كدام گروه انگيزه بهترين براي بهبود رول دارند!!آن گروه كه هميشه در حال فعاليت در رول هستند يا گروهي كه گاهي رول ميخوانند و رول زدنشان كه معجزه هست!!؟ كدام يك؟ وقتي كه سرژ تانكيان ولدمورت بود ، تنها ناظر خانه ريدل و امپراطور ي بود و براي جنگي كه در انجمن محفل ققنوس راه انداخته بود براي اينكه از هرج و مرج جلوگيري كند و پستهاي اضافه را پاك كند مجبور بود هر بار وارد شناسه دامبلدور شود تا پستهارا پاك كند !! هيچ قدرت ديگري نداشت !! در هنگام مشكوك شدن به يك كاربر بايد از يك ناظر ديگر خواهش ميكرد كه آي پي فلان كاربر را بهم بده ببينم با فلان كاربر يكي هست آيا نه؟!! ولي ولدمورت هاي كه قدرت داشتند و دارند در جا هر كاري كه ميخواستند و ميخواهند كردند و ميكنند!!عده اي هستند كه اگر تنها تفريحشان همين سايت نبود ميزاشتند ميرفتند پشت سرشان هم نگاه نميكردند !! افرادي هستند مثل دامبلدور كه اگر در زمان اوج فعاليتشان مدير ميشدند سايت را دگرگون ميكردند چون انگيزه داشتند ، چون هر مسئوليتي كه گرفتند به درستي انجام دادند !! چون كه براي رول دل ميسوزانند و فقط عشق بازي با زوپس را ندارند و يا تصوير نميكنند اينجا محلي است براي اموزش زوپس!!وقتي خوابگاه مديران زده شد ، گروه فعال رول با اين كار فرياد براوردند كه اهاي مديران در رول شركت كنيد!! مگر مدير ايفاي نقش نيستيد؟ميديرت ايفاي نقش يعين رسيدگي به معرفي شخصيت و چسبوندن اسمايل به در ديوار سايت؟ چقدر سكوت؟!!ولي شركت در رول مديران محدود شد به دوتا پست در حذب و دوتا پست هم توي خوابگاه مديران و ديگر هيچ!!كلي هم پيش خودشان گفتند كه بعله ، ما چقدر رول پلينگ داريم ميكنيم!!پدر رول پلينگ را در اورديم از بس براي رول تلاش كرديم!!وقتي آدم اين جمله هارا در كنفرانسي ميشنود چه حسي بهش دست ميدهد:«جادوگران يعني چهارتا مدير جمع شدند و چهارتا كاربرخوب رو تشويق ميكنند تا از دستشون مثل قبلي ها در نره!!جينگليي ملينا!!»...اگر همين افراد بيان بخوان حتي وبلاگ اداره كنند باز به اين وضع ميكشد!!

سرژ:بله...حرف زياد هست ولي زمان برنامه رو به اتمام!! ميخواستم يك سوالي بپرسم...اگر به احتمال يك در صد ، به شما پيشنهاد مديريت دهند اياي قبول ميكنيد؟
ققي:ديگر نه انرژي باقي مانده نه انگيزه...نخير...اين ننگ رو نميپذيرم!!

كششتتت(به دليل خيلي سياسي بودن سانسور شد)

در همان خانه اول

بچه داره كار خصوصي مامان باباشو نگاه ميكنه..ناگهان خواهرش مياد كنار
خواهر:سلام داداشي..بيا اتاق من باهات كار خصوصي دارم
برادر و خواهر وارد اتاق خواهر ميشوند
برادر :كار خصوصيت ورزشيه؟
خواهر:نه..ميخواستم بگم كه من امروز تو مدرسه وقتي داشتم با يكي از بچه ها دعوا ميافتادم اشتباها از دستم در رفت و يك اوداكداورا خالي كردم تو مخش...بعدش معلم اومد اونم كشتم..براي اينكه شاهدي نباشه همه بچه هاي كلاس رو كشتم...و حالا چون به تو گفتم تورو هم ميكشم!! اوداكداورا!!



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۶:۱۲ پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۵

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1391
آفلاین
تعداد دیگر از مرگخوار ها در اطراف ساختمان ظاهر شدند
اینبار مرگخوار ها برای جنگ پیشقدم شده بودند و آمادگی کامل داشتند
ولی ارتش وزارت خونه کاملا غافل گیر شده بود .

جنگ در فضای باز بدون هیچ پناهگاهی چیزی نبود که هیچکدوم از طرفین دمبالش باشن

وقتی تعداد طلسم های شلیک شده افزایش پیدا کرد دیگه کسی نمتونست اونجا دوم بیاره بیشتر ارتشی ها عقب نشینی کردن تا پشت دیوار ساختمون های اطراف پناه بگیرن مرگخوار ها هم به داخل ساختمان تلویزیون برگشتن اونجا میتونستن از طریق پنجره ها مراقب اوضا باشن و البته در صورت نیاز هر دوگروه باز میتونستن برزین توی اون فضای باز ولی این کار منطقی به نظر نمیرسید

در هر حال مرگخوار ها وظیفه ی مهمتری داشتن
اون ها باید از برنامه های خودشون رو از تلویزیون پخش میکردن

بلاتریکس دوباره به استدیو ی خبر رفت تا اعلامیه های جدید ارببش رو بخونه

ولی ارتشی ها باید مانع پخش خبر میشدن برای همین دوباره تصمیم گرفتن به ساختمون حمله کنن

نقشه ی جالبی برای این کار کشیده بودن اون ها به سه گروه تقصیم شدن گروهی از پشت دیوار ها به سمت ساختمون جادور میفرستاد تا حواس مرگخوار ها رو پرت کنه گروه دیگه ای وظیفه داشت توی اون محوطه باز با مرگخوار ها درگیر بشه و گروه سوم باید وارد ساختمون میشد

ارتشی ها به ساختمون حمله کردن گروه های دوم و سوم به محوطه ی باز رسیدن گروئهی از مرگخوار ها از ساختمون خارج شدن تا جلوی ارتشی ها رو بگیرن بقیه ی مرگخوار ها توی طبقات ساختمون موضع گرفته بودن و از اونجا مانع نزدیکی گروه نفوذی به رهبری آرتیگوس دامبل میشدن

جنگ به شدت ادامه داشت تعدای از هر دوگروه کشته و زخمی شده بودن
ولی رسیدن به در ساخمون غیر ممکن بود
برای همین آرتیگوس دوباره فرمان عقب نشینی داد اون ها به یه نقشه جدید احتیاج داشتن ولی نقشه ی مرگخوار ها به خوبی اجرا میشد
همه ی مردم داشتن به سخرانی بلاتریکس گوش میدادن



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۲:۵۴ پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
لحظاتی بعد تلویزیون همه ی جادوگرا به طرز عجیبی به کار افتاد.
تصویر سرد و بیروح بلاتریکس روی صفحه های نمایش همه ی تلویزیونها نمایان شد.
بلا شروع به صحبت کردن کرد:مردم دنیای جادوگری ، جادوگر TV و روزنامه ی پیام امروز به تسخیر لرد سیاه در آمده اند.به لرد سیاه بپیوندید باشد که رستگار شوید...
بلاتریکس لحظه ای از حرف زدن باز ایستاد.یکی از مرگخوار چیزی رو در گوش بلاتریکس گفت.بلاتریکس رو به مسئول شبکه کرد و گفت:"دیگه بسه.قطعش کن."
سپس با سرعت به سمت در خروجی به راه افتاد.


آرتیکوس به همراه ارتش وایت تورنادو با آرایش منظمی جلو در ورودی ایستاده بودند و منتظر عکس العمل سیاها بودن تا حمله رو شروع کنن.


بلا از پنجره نگاهی به بیرون انداخت و جمعیت زیادی با لباسهای یکپارچه و چوبدستی های آماده رو دید که گویی منتظر کوچکترین حرکتی بودن تا ساختمون رو رو سر مرگخوارا خراب کنن.
بلا رو به گری بک که در کنارش بود کرد و گفت:سریع با لرد سیاه تماس بگیر و درخواست نیروی کمکی کن.اینا خیلی زیادن.


بیرون از ساختمون آرتیکوس داشت دستورات لازم رو به افراد ارتشش می داد.
بالاخره نوبت به هدویگ رسید.آرتیکوس رو به اون کرد و گفت:
"فعلا همراه بقیه بجنگ.وقتش که رسید بهت می گم تا تعییر شکل بدی و از پشت غافلگیرشون کنی."
هدویگ:"چشم قربان.می تونم بپرسم چرا اعضای محفل با ما نیومدن؟"
آرتیکوس به سرعت جواب داد:"اونا رفتن تا به وضع پیام امروز رسیدگی کنن.مثل اینکه مرگخوارا همزمان به هر دو محل ..."
صدایی پاقی آرتیکوس رو از ادامه ی صحبت بازداشت.
آرتیکوس مرگخواری رو که دید که درست جلو در ورودی آپارات کرده بود.درست در کنار اون مرگخوار دیگه ای آپارات کرد و بعد از اون مرگخوار دیگه ای.تعدادشون همینطور بیشتر می شد.
ناگهان در ورودی ساختمون با شدت باز شد و بلاتریکس به همراه چند مرگخوار دیگه از اون خارج شدن.
بلاتریکس به سرعت چوبش رو به سمت آرتیکوس گرفت و طلسمی سبز رنگ رو به سمت اون فرستاد.اما آرتیکوس با چابکی جاخالی داد و چوبدستیشو به سمت بلاتریکس گرفت.
جنگ دوباره آغاز شده بود...




Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۱:۱۰ پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۵

لرد بلرویچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۳ یکشنبه ۲۰ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۴۴ پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۴۰۲
از bestwizards.com
گروه:
کاربران عضو
پیام: 403
آفلاین
لحظه ای بعد از رفتن لرد بزرگ همه جا سرد و تاریک باقی ماند بدون هر گونه اتفاقی,10 دقیقه بعد بالاتریکس متوجه نوری که از پنجره می دید شد,مردی با شنل سفید و بلند و با محاسنی بلند و سفید که به زانو هایش می رسید نزیک می شد,بالا تریکس تعدادی دیوانه ساز را به طرف آن شخص نا شناس فرستاد که همگی از او دور می شدن,مرد نزدی نزدی ونزدیکتر شد صدا های عجیبی از نزدیکی مرد می آمد صدایی شبیه به صدای ناله گرگی زخمی,بالا تریکس با وردی خود را از پنجره بیرون برد و بر روی چمن فرود آمد ,قیافه مرد برای او مشهود تر شد
بالا تریکس با تعجب,و با پوز خندی:آه خدای من آرتیکوس هه هه هه انتظار دیدن تو را در این جا نداشتم
آرتیکوس دامبلدور :من در برخی از مواقع به جای این که افرادم را برای مبارزه با تو بی ارزش بفرستم خودم برای بهم ریختن نقشه های پوچ تو و آن اربابت پیش می آیم
بالا تریکس با قیافه ای خشمگین که لاغری سورتش را دو چندان می کرد جواب داد:ای معجود پست تو چگونه اسم سرور من را به زبانه کثیفت می آوری لعنتلرد بر تو باد
در همین هین بود که وردی را به سمت آرتیکوس پرتاب کرد و آرتیکوس هم به کمی خوش شانسی توانست جان سالم به در ببرد
آرتیکوس که ترسیده بود از رو ی زمین بلند شود و با ایجاد یک سپر مدافع که ورد های بالا تریکس را خنثی کند گفت:من من ....آدم با هم مزاکره کنیم ولی جوابم را گرفتم به افرادم می گم که جادو گر تی وی را از شما بگیرند
و در هنگام رفتن با خشم گفت:جنگ بزرگی در راه است نابود خواهی شد
بالا تریکس هم با فرستادن چند ورد او را بدرقه می کرد,پس از رفتن آرتیکو بالاتریکس به سمت جادو گر تی وی بازگشت ,از شدت عصبانیت در هنگام بالا رفتن تعدادی از در ها را از جا کند,به اتاق پخش رفت و در آنجا بر روی میزی که نزدیک شمینه بود نشست سکوت همه جا را فرا گرفته بود تنها صدایی که می آمد ترق و تروق چوبهای داخل شومینه بود.او یکی از کارمندان را که هنوز داخل ساختمان مانده بود و در حال دویدن از در جلوی در اتاق پخش بود با وردی به داخل اتاق آورد او را کشا کشان بر رو ی میزی در کنار خود نشاند و با صدایی خسته و عصبانی,بدون آنکه در صورت مرد نگاه کند شروع به حرف زدن کرد و گفت: می خواهم برنامه را به روی آنتن ببری حرفهای زیادی برای گفتن دارم .........
---------------------------------------------------------------------------
این پست را ادامه دهید برای بهتر شدن جنگ


ویرایش شده توسط جرج ویزلی در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۱۴ ۱۱:۴۸:۵۰

هریپاتر را هنوز هم دوست میداریم


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۵:۲۲ پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۵

سالازار اسلیترینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۶ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۵۴ چهارشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۷
از تالار اسرار
گروه:
کاربران عضو
پیام: 272
آفلاین
ساعت دوازده شب! پشت صحنه جادوگر تی وی:

متصدی پخش برنامه ها با قیافه ای خواب آلوده نواری از آرشیو موسیقی بر میدارد و یکی دیگر از آن موسیقی های لایت همیشگی را که در این ساعت به درد میخورد روی آنت میفرستد!
سکوت سنگین نیمه شب بر همه جا حکم فرماست! صدای غیر از چرخش نوار بتاکم در دستگاه نمی آید ! چندین طبقه پایین تر نگهبان در حالی که چراغ قوه ای در دست دارد در حال سرکشی از اتاق هاست و وظیفه همیشگی اش را انجام میدهد! همه ی اتاقها خالی بود! لااقل اینطور به نظر میرسید که خالی است! نگهبان بر روی پاشن چرخی زد و خواست به طرف میزش که در جلوی درب ورودی بود برگردد! اما گوشش صدایی را از اتاق پخش شنید! قاعدتا کسی جز متصدی پخش در آنجا نبود!برای لحظه ای مردد ماند و سپس! راهش را به سمت اتاق پخش کج کرد!
در نیمه باز بود! به آرامی در را کامل باز کرد!
- خدای من!
این آخرین چیزی بود که قبل از غرق شدن در پرتوی سبز رنگ گفت!
بلاتریکس به سرعت چوب دستی اش را به سوی پنجره گرفت و نوری نقره ای رنگ را روانه آسمان کرد! هوا رو به سردی رفت! سرمای غیر طبیعی همه جا رو فرا گرفت! در پهنای آسما سیاه شب گوی دو شنل را باد بلند کرده و به این سمت می آورد! دیوانه سازها در محوطه پشتی جادوگر تیوی به زمین لغزیدند! بلاتریکس نگاهی کرد و سری تکان داد! دو دیوانه ساز به سمت در اصلی رفتند و در آنجا مشغول نگهبانی شدند! گری بک به همراه چند گرگینه ناشناس ظاهر شد گرگمردها و گری بک به قسمت های مختلف ساختمان رفتند و هر یک اداره قسمتی را بر عهده گرفتند! بلاتریکس بعد از اینکه از تثبت اوضاع با فرا خواندن 5 دیوانه ساز دیگر به عنوان محافظ خیالش راحت شد مقداری پودر در اتش ریخت! صورت مار مانند لرد تاریکی بر شعله های آتش ظاهر شد! بلاتریکس تعظیم کرد
- ارباب تکل ساختمان جادوگر تی وی تحت کنترل ماست! با توجه به جادوهای حفاظتی شما! هیچ غولی نمیتونه وارد این محدوده بشه! و همچنین کوچکترین حرکت اعضای مخفل و ارتش وایت تورنادو گزارش میشه! آمادگی نیرو ها بسیار بالاست! و نیرو های کمکی در فاصله کمی موضع گرفتند!
ولدمورت با نگاه سرد همیشگی که حتی شعله های آتش بخاری هم نمیتوانست آن را گرم جلوه دهد مختصر و مفید گفت
لرد تاریکی : خوبه! منتظر دستور بعدی باشید و آنجا را حفظ کنید!
با صدای پاق خفیف بلاتریکس سرش را بلند کرد! بلند شد و ایستاد با چوبدستی اش تعداد بیشتری دیوانه ساز ظاهر کرد! پس از آن بر روی صندلی نشست! و منتظر ماند!
-=-=-=-=-=-=-=-=-
توجه توجه ادامه جنگ تاپیک دژ مرگ (شکنجه گاه جادوگران سفید ) به این تاپیک رسیده است!
نکته اول : فقط طرفین سییاه و سفید یعنی طرفین جنگ با توافق کامل با یکدیگر میتوانند جنگ را پایان بدهند!
نکته دوم : هیچ شخصی در هیچ مقام اجازه اتمام جنگ ندارد! مگر در مسائل فنی سایت!
نکته سوم : ژانگولر بازی اضافی ممنوع فکر کردین ما بلد نیستیم؟
نکته چهارم و آخرین نکته : جادوگر تی وی تحت کنترل نیروهای سیاه درآمده ! (لطف از عقب و جلو زیر میز توش ظاهر نشید چون قرار نیست بتونید! ) جنگ در محوطه جلوی جادوگر تی وی برای رسیدن به در وروودی صورت میگیره! زین پس اسم اینجا ولدمورت تی وی میباشد!

با تشکر سلطان جادوی سیاه سالازار اسلیترین


نمایشنا


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۸:۱۲ یکشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۵

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
حقيقتي هزاران سال خفته!قسمت پاياني!!!
تصوير اين جمله با حروفي قرمز رنگ در صفحات هزاران تلويزيون جادوگري ظاهر شد و پس مدت كوتاهي زمينه پشت نوشته نيز از رنگ سفيد به نقاشي شير قدرتمندي با يالهايي طلايي رنگ و ماري سبز رنگ با خطوطي نقره اي در پشت بدنش،سعي در مغلوب كردن يكديگر بودند و در پشت سر هر يك از آنها جادوگري ايستاده و به آنها فرمان ميدادند.
در اين ميان تصوير مجري برنامه با صورتي مستطيلي شكل و تراشيده ظاهر شد.مجري برنامه در حالي اشك از چشماش در ميومده.. شروع به سخن گفتن كرد:

-سلام به شما بینندگان عزیز...امروز با آخرين برنامه از سري برنامه هاي((حقيقتي هزاران سال خفته)) در خدمتتون هستيم..آقاي كرام بفرماييد!!!

كرام در حالي كه رنگ صورتش از عصبانيت سياه شده بوده ميگه:سلام عرض ميكنم در خدمتتون هستم

مجري:خب صحبتهاتونو شروع كنيد!!!

تصوير آرتيكوس نقش ميبنده:
نقل قول:

کرام عزیز این دلیل نمیشه که مرلین قادر به انجام اینکار نبوده کس دیگری نتوانسته آن را انجام بده...
گفته شما مانند این است که یک شاگرد هاگوارتز به یکی دیگر بگوید چون من این کار رو نمیتوانم بکنم پس تو نیز نمیتوانی!!


كرام كه از خشم داره ميلرزه ميگه:تحريف شده شماييد!!شما مرلين كبير(رپ الف)((ريشش در پناه آسلام باد!)) رو با شاگرد هاگوارتز يكي ميدونيد؟مرليني كه قويترين جادوگر دنيا بوده!!پدر همه جادوگران رو؟

آرتيكوس باز به سخن در مياد:
نقل قول:

بعد کرام عزیز در معجون لرد سیاه به جز استخوان خون دشمن و گوشت خادم نیز بود.خون دشمن مطمئنا نباید با او میساخت ولی با فرآیندهای انجام شده در معجون این امکان پذیر شد که بتواند از آن استفاده کند.


كرام اينبار ديگه داره منفجر ميشه:خب كه چي؟به هر حا ذره اي از اصالتش بايد در داخل معجون ميبود!!خون دشمن براي اين بود كه ديگر از آسيبهايي كه قبلا توسط شخص كله زخمي خورده بود در امان بمونه!!!....من دليل اين سفسطه بازي ها رو نميدونم!!!

و بار ديگر آرتيكوس..
نقل قول:

یعنی واقعا پسر گودریک که به نظر شما میخواسته شرف خانواده را نگه دارد به طور علنی اجازه چیزی را میخواهد که چیزهایی را بر روی شمشیر حک کرده است را غیر واقعی نشان دهد؟
و بعد شما به نکته بعدی من جواب ندادید که فقط بنیانگذاران قادر به پنهان کردن ارثیه خود در کلاه هستند!طبق آن گفته چنین عملی از پسر گودریک غیر ممکن و غیر واقعی است.


كرام پوزخندي ميزنه و ميگه:اين ديگه مسخرست!!!پسر گودريك فكر ميكرده ميتونه مردمو گول بزنه ولي زما نثابت كرد كور خونده بوده!!!
اگه قرار بود كه بنيانگذاران هاگوارتز بتونن ارثيه خود را در كلاه پنهان كنن..پس چرا در كلاه ارثيه اي از هافلپاف و ريونكلا نيست؟مگه كلاه شعبده بازيه كه هي چيز دربيارن از توش!!!!؟انباري كه نبوده!!؟كلاه گروهبندي بوده!!

آرتيكوس بار ديگر به سخن مياد
نقل قول:

در آن زمان وزارت سحر و جادویی وجود نداشته است که چنین قانونی با محتوا رفتن به زمان بدون تغییر تاریخ وجود داشته است.در آن زمان کسی که سفر به زمان رو برای اولین بار ممکن کرده است آیا نمیتوانست به طور پنهانی نیز از آن استفاده کند؟چیزی که از قبل وجود نداشته است

كرام باز بلند ميشه يفه مجري رو ميگيره:آخه چرا اين افراد نا آگاهو دعوت ميكني بيان؟كه تشويش اذهان عمومي كنند؟همه ميدونن كه تغيير در زمان ربطي به وزارت سحر و جادو نداره...تغيير در زمان باعث بدبختي خود فرد ميشه و حتي اگه خودش خودشو ببينه ممكنه خودشو بكشه!!
اين موضوع براي خود پسر گودريك هم خطرناك بوده..به وزارت سحر و جادو چه ربطي داشته؟پسر كودريك ميدونسته كه نميتونه در تاريخ تغييري ايجاد بده..چون براي خودشم خطرناك بوده!!!!

يهو در باز ميشه و آرتيكوس مياد تو
آرتيكوس فرياد ميزنه:كي به من گفته بود نا آگاه؟
كرام يقه مجري رو ول ميكنه...مجري از ترس قايم ميشه!!!

هر دو تاشون چوبدستي رو ميكشن بيرون!!!
به هم تعظيم هم نميكنن..رو در رو..از خشم هر دو دارن منفجر ميشن!!!

به هم طلسم پرتاب ميكنن...طلسمها كمونه ميكنه و ميخوره تو دوربين!!
وبرفك!!!
-------------
درپايان فكر كنم ديگه اين موضوع تموم بشه بهتره..چون حوصله همه رو سر برديم!!!


کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱:۰۸ یکشنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۵

آرتیکوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۸ دوشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ پنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۷
از کاخ سفید پادشاهان در کوه های سفید سرزمین رویاها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 430
آفلاین
حقيقتي هزاران سال خفته!
تصوير اين جمله با حروفي قرمز رنگ در صفحات هزاران تلويزيون جادوگري ظاهر شد و پس مدت كوتاهي زمينه پشت نوشته نيز از رنگ سفيد به نقاشي شير قدرتمندي با يالهايي طلايي رنگ و ماري سبز رنگ با خطوطي نقره اي در پشت بدنش،سعي در مغلوب كردن يكديگر بودند و در پشت سر هر يك از آنها جادوگري ايستاده و به آنها فرمان ميدادند.
در اين ميان تصوير مجري برنامه با صورتي مستطيلي شكل و تراشيده که بر خلاف برنامه های قبل،لباس چروکیده ای بر تن داشت ظاهر شد.مجري برنامه با لبخندي شروع به سخن گفتن كرد:
-سلامی دیگر به شما بینندگان عزیز!بار دیگر با آرتیکوس دامبلدور هستیم تا دفاعیه خود را در مقابل گفته های آقای کرام ارائه دهند.امیدوارم مورد توجه شما قرار بگیرد...
آرتیکوس که از گوشهایش دودی به شکل کدهای شکسته شده گریفیندور بیرون می آمد گفت:
-بله...بریم تا جوابگو باشیم!

تصویر آشنای کرام بار دیگر بر روی صفحه تلویزیون ظاهر شد.
نقل قول:
كرام كتاب ((من مرلين،نميدونم چند سال دارم!!)) رو باز ميكنه....و اشاره به صحبتهاي مرلين در كتاب درباره اين موضوع ميكنه!!!
نقل قول :

مرلين:حقيقتش من..من كه همه به ريشم قسم ميخورن...نميتونم همچين تغيير شكلي انجام بدم...حالا سالازار چجوري اينكارو كرده؟من اعلام ميكنم كه همچين چيزي ممكن نيست..
اصلا سالازار همچين قدرتي نداشته كه تغيير شكلي بده كه خصوصيات خود فرد تغيير شكل دهنده رو نداشته باشه!! در عوض بياد خصوصياتي رو قرار بده كه ذره اي در ماجرا دخيل نبودند

كرام به صحبتاش ادامه ميده:ببينيد!!...حتي مرلين كه پلكهاي ويران كنندش!!..زبانزد خاص و عام بوده نميتونسته همچين طلسمي رو ايجاد كنه

آرتیکوس برای جواب به تندی گفت:
-کرام عزیز این دلیل نمیشه که مرلین قادر به انجام اینکار نبوده کس دیگری نتوانسته آن را انجام بده...
گفته شما مانند این است که یک شاگرد هاگوارتز به یکی دیگر بگوید چون من این کار رو نمیتوانم بکنم پس تو نیز نمیتوانی!!
بعد به نظر من در این کتاب تحریف شده است چون که طلسم شدن به قول شما گریفیندور به وسیله سالازار مخفی مانده بود و فقط هلگا شاهد دیدن آن بود که در دفترچه خاطراتش نوشت.ولی با خبر شدن مرلین از این ماجرا شک برانگیز و در پرده ابهام است.

بار دیگر تصور کرام که لبخندی شیرین زده بود ظاهر شد.
نقل قول:
گويا پر.فسور آرتيكوس جادو رو با شيمي مشنگها اشتباه گرفتند!!!...در شيمي هست كه خواص تركيبات، عوض ميشه ولي در جادو حداقل مقداري از اصالت حفظ ميشه

حتي در معجون بازگشت به بدن كه توسط لرد سياه عزيز ساخته شد..مقداري از استخوان پدر در اون قرار داده شد..چرا؟چون با اينكه لرد از پدرش متنفر بود بايد اصالت خود را حفظ ميكرد

آرتیکوس در حالی که گوشهایش به قرمزی میزد گفت:
-اول من معجون گفتم و نه شیمی ماگلها(بگذریم که آن رشته نیز از معجون سازی جادوگران بوجود آمده است!)
و بعد من در گفته های قبلم نیز گفته بودم که قسمتی از خصوصیات ریونکلا و گریفیندور در هیپوگریف دیده میشود و بقیه آنها به شکل غیر قابل انکاری با یکدیگر ترکیب و موجود جدیدی را خلق کرده است.
بعد کرام عزیز در معجون لرد سیاه به جز استخوان خون دشمن و گوشت خادم نیز بود.خون دشمن مطمئنا نباید با او میساخت ولی با فرآیندهای انجام شده در معجون این امکان پذیر شد که بتواند از آن استفاده کند.

باز تصویری دیگر از او...
نقل قول:
با عصبانيت يقه مجري رو ميگيره:بهش بگو جعلي خودتي!!!..كم مياري چرا توهين ميكني؟
درسته اون زمان هنوز ليبراليسم جادويي اتفاق نيفتاده بود..ولي حكومت اون زمان در كار هاگوارتز نظارت نداشت؟
آرتور شاه كبير كه خود جادوگري عظيم بود اونجا چه غلطي ميكرد!!

كرام يقه مجري رو ول ميكنه و يه ليوان آب ميخوره ، اروم ميشه:هاگورازت اون زمان زير نظر دولت اون زمان كار ميكرد و بايد مهر دولت وقت بر روي همه كارهاي هاگوارتز به چشم ميخورد

آرتیکوس که کله اش داشت بخار میکرد گفت:
-جعلی منم؟!یعنی این واقعیت را که در همه دوران ها جعلی شده است را میخواهید نادیده بگیرید؟!تاریخ پر از این اتفاق ها که چیزی جعل شده است.
سوالی میکنم!!یعنی واقعا پسر گودریک که به نظر شما میخواسته شرف خانواده را نگه دارد به طور علنی اجازه چیزی را میخواهد که چیزهایی را بر روی شمشیر حک کرده است را غیر واقعی نشان دهد؟
و بعد شما به نکته بعدی من جواب ندادید که فقط بنیانگذاران قادر به پنهان کردن ارثیه خود در کلاه هستند!طبق آن گفته چنین عملی از پسر گودریک غیر ممکن و غیر واقعی است.

و تصویری دیگر...
نقل قول:
فكر كردين اگه ميتونست اينكارو انجام نميدادن؟چرا وزارت سحر و جادو سعي نكرد دامبلدورو نجات بده؟چرا اون كله زخمي چنين كاري رو نكرد؟چون قادر به انجام چنين كاري نبودن!!!
انتقال زماني نبايد تغييري در اصل تاريخ ايجاد كنه،اي نچيزا در استفاده از زمان الزاميست..آرتيكوس عزيز نبايد بدون مدرك صحبت كنه

آرتیکوس به طور ناباورانه ای در جواب گفت:
-این دو به طور کامل با یکدیگر فرق میکرده است.در آن زمان وزارت سحر و جادویی وجود نداشته است که چنین قانونی با محتوا رفتن به زمان بدون تغییر تاریخ وجود داشته است.در آن زمان کسی که سفر به زمان رو برای اولین بار ممکن کرده است آیا نمیتوانست به طور پنهانی نیز از آن استفاده کند؟چیزی که از قبل وجود نداشته است؟!...کرام عزیز صحبتهای به نظر تاریخی شما با یکدیگر منافات دارد...صحبت من در همینجا به پایان رسید.
مجری برنامه بار دیگر گفت:
-از شما متشکرم پروفسور عزیز!بینندگان عزیز!با ما باشید تا برنامه بعد... این برفکها را نیز از دست ندید!!خداحافظ

برفک و برفک و ...


ویرایش شده توسط آرتیکوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۱۰ ۹:۱۰:۴۱

آرتيكوس الياس فرناندو الكساندرو دامبلدور

ملقب به سلامگنتئور(فنانشدني در همه دورانها)

[b][color=009900]آرتيكوس ..







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.