از نگاه بچه ها توی زندگی ولدی :
( البته قبل از اینکه اون به سمت جادو سیاه بره ) .
ولدی از کوچه ی تاریک دیاگون عبور میکرد . ساعت سه ی نیمه شب بود . میدانست که تنها مرکز کاشت مو در سر پیچ خیابان قرار دارد .
پیچ را دید و ایستاد و به تابلوی انجا خیره ماند .
مرکز کاشت موی پتی گرو
ولدی جلو تر رفت . در انجا را باز کرد و داخل شد .
پیتر : اوه سلام !
پیتر با دیدن ولدی در انجا تعجب کرد . او جوانی بود با موهای مشکی و صورتی بسیار زیبا و پر ابهت ( ابحت , عبهت , عبحت , عبحط , ....؟ ) . پیتر تعجب کرد که او به مرکز کاشت مو امده باشد . زیرا سر ریدل مانند جنگلی بود پر از درخت . ریدل به بالای سرش اشاره کرد و گفت :
_ مو بکار .
سرش را خم کرد . پیتر فریادی زد . وسط سر او درست فرق سرش کچل بود . موهای ریز ریزی در امده بودند ولی بیشتر مثل تیغ کاکتوس بودند تا مو .
_ بفرمایید بنشینید . من چندتا معجون دارم , همه رو امتحان میکنیم ! اثرش فوری است !
پیتر همچنان که حرف میزد خواص معجون ها را میگفت :
_بَبو! ( پست سر یک نوع جانور وحشی. یکی از بهترین روش های تکثیر و رشد مو...!
پیرنه ( گیاهی پنج برگ که قدرت جادویی زیادی دارد و فقط برای رویش مو به کار می رود.....
ولدی : کارتو بکن !
بیست دقیقه ی بعد تمام سر ولدی کچل شده بود .
ولدی :
این چه وضعشه ! *
* = اشباه چاپی بود شکلک غلط شد . این بود :
( به دلیلی کچلیش میگم ! )
پیتر : صبر کنید جناب .... الان یه چیز دیگه درست میکنم واسه اتون ....
او به سرعت به سمت ازمایشگاه خود رفت .
ولدی :
* * * *
پنج دقیقه بعد .
ولدی :
پیتر : سرورم .... هیچ چیز به شما نمیسازه .... چطوره که با استفاده از معجون ریشبزی ببافم استفاده کنیم ؟!
ولدی : فقط یک کاری کن این شاخ ها رو از رو سرم بردار !
پیتر دوباره به سمت ازمایشگاه رفت . بالاخره انرا دید .
پیتر : خودشه !
او دستش را دراز کرد و معجون ابی رنگ را برداشت . به سمت ولدی رفت و با قاشق شروع ه ریختن معجون روی سر کچل ولدی کرد .
صدای پاق خفیفی به گوش رسید و بعد ....
یک ریش بزی روی سر ولدی به صورت مارپیچی در امد .
پیتر : فقط یادتون نره که هر روز باید بهش اب بدید !
ولدی :
و در اخر , این بود که ولدمورت کچل گشت .
ولدمورت کچل .
[font=Tahoma][size=large][b][color=3300FF]نیروی جوان > تفکر جوان > ایده های نو > امید ساحره ها و ج�