سالازار به طرف فلور رفت و شیشه ی پر نوشیدنی غیر مجازی که در دست داشت و گرفت با قیافه ای شیطانی بهش گفت :
-بسته دیگه به اندازه کافی خوردی ، الان به سطحی رسیدی که با من راز و نیاز کنی .
-
روز بعد ...
-روز بعد چیه باو ؟ مهمونی یک شب برگذار میشه ، مراسم عروسی ملکه انگلیس که نیست !
سالازار که راضی به نظر میرسید ، کم کم خودش رو به فلور نزدیک کرد تا بتونه راز و نیازی باهاش بکنه . کمی اونطرف تر پرسی با پسر مورد نظرش بسیار احساس نزدیکی میکرد . در حال رقص که بوده ، کمی سرش رو به پسرک نزدیک کرد و در گوشش چیزی گفت . پسرک که انگار از پیشنهاد بی شرمانه پرسی خوشش اومده بود ، دستی پرسی رو گرفت و به طرف یکی از اتاق خواب ها رفتن .
لرد روی صندلی راحتیش نشسته بود و در حالی که دامبلدور مدام قربون صدقش میرفت به بقیه مهمون ها نگاه میکرد و منتظر بود که محفلی بعدی به مرلینگاه پناه ببره تا بتونه نقشش رو شروع کنه . با وجود بلند بودن صدای آهنگ ، همچنان صدای جیرجیرک های خانه ریدل به گوش میرسید و به همراه صدای سوزش چوب های شومینه اعصاب لرد رو با سرعت بیشتری خورد میکردن . لرد که کم کم داشت عصبی میشد از جاش بلند شد و طرف الفیاس دوج رفت . دامبلدور اصلا حواسش نبود که لرد دیگه بغلش ننشسته و به حرفاش ادامه داد .
-هی الفیاس ، مرلینگاه خانه ریدل رو دیدی ؟ موزائیک های سفید قشنگی روش نصب کردم که خیلی عالی شده . خیلی از مرگخوارام از اونجا به عنوان اتاق مطالعه هم استفاده میکنن .
-جدی میگی لرد ؟ حتما باید یه سری بزنم بهش پس . اتفاقا الان داشتم فک میکردم که باید به مرلینگاه پناه ببرم .
لودوبگمن که مکالمه لرد و الفیاس رو میشنید ، به سرعت از جاش بلند شد و دستی به شونه الفیاس زد و گفت :
-اول نوبت منه ، خیلی وقته اینجا نشستم که برم مرلینگاه ! بعد من تو برو !
-باشه عزیزم تو برو بعد تو من میرم .
الفیاس برگشت و به سمت ساحره ای که باهاش میرقصید رفت و به رقصش ادامه داد . لرد تو فکرش هزار بار لودو رو کریشیو کرده بود به خاطر اینکه نذاشت برنامش پیش بره . لودو به خوشحالی به طرف مرلینگاه رفت و در رو بست .
کمی اونورتر ایگور همچنان درگیر راضی کردن ساحره ها بود که شلوارش با آب خیس شده بود و چیز خاصی نیست اما کسی حرفش رو باور نمیکرد . با ناراحتی به طرف لرد رفت تا شاید اون بتونه راهی رو بهش نشون بده .
-لرد کبیر ، به نظرتون چیکار کنم با این شلوار ؟ طلسمی میشناسید مشکل من رو برطرف کنه ؟
با همین حرف ، ایده جدیدی به ذهن لرد رسید . با کمک ایگور میتونست تمام محفلی ها رو به دستشوئی بفرسته . فقط باید ایگور رو مسوول پخش نوشیدنی میکرد . به این ترتیب همه مجبور میشدن که حداقل یه بار به مرلینگاه برن .
-آره ایگور ولی قبلش باید یه کاری برام بکنی . اگر این کار رو بکنی ، نه تنها کاری میکنم که لباست تمیز بشه بلکه کاری میکنم تمام ساحره ها بهت جذب بشن .
- باشه هر چیزی باشه ارباب !