مأموریت قدرت طلبی| پیام امروز
پارت سوم: نبرد در هاگوارتز - سایههای قدرت و خیانت
با گذشت زمان، تنشها در هاگوارتز به اوج خود رسید و هر روز بیشتر به سمت یک نبرد بزرگ پیش میرفت. در این میان، تاریکی و ترس به قلب دانشآموزان نفوذ کرده بود. نارسیسا بلک، با اتحاد خود و گروهی از دانشآموزان وفادار، به شدت در تلاش بود تا بر رقبای خود غلبه کند. او به خوبی میدانست که برای رسیدن به قدرت، باید از هر ابزاری استفاده کند و به همین دلیل، به دنبال جذب دانشآموزان با استعداد از دیگر خانهها بود.
در یکی از جلسات خود، نارسیسا با بلاتریکس و آندرو در یک اتاق تاریک و مخفی جمع شده بودند. نارسیسا با صدای قاطع گفت: _«ما باید به هر قیمتی که شده، هری پاتر و دوستانش را متوقف کنیم. اگر آنها موفق به جمعآوری اطلاعات دربارهی ما شوند، همه چیز را از دست خواهیم داد.»_
بلاتریکس با چشمان درخشان و صدایی پر از نفرت پاسخ داد: _«ما باید به دنبال نقاط ضعف آنها بگردیم. اگر بتوانیم آنها را از هم بپاشیم و به تفرقه بیندازیم، پیروزی ما حتمی خواهد بود.»_
آندرو با نگاهی جدی گفت: _«ما باید به سرعت عمل کنیم. هر لحظهای که از دست بدهیم، به نفع آنها خواهد بود.»_
در این میان، هری و دوستانش نیز به شدت در تلاش بودند تا از نقشههای نارسیسا باخبر شوند. آنها میدانستند که اگر نتوانند به موقع اقدام کنند، ممکن است اوضاع به شدت تغییر کند. هری، هرمیون و ران در یکی از شبهای تاریک، در کتابخانه مخفیانه مشغول بررسی کتابهای قدیمی و جادوهای ممنوعه بودند.
هرمیون با نگرانی گفت: _«ما باید هر چه زودتر به این تهدید پاسخ دهیم. اگر نارسیسا موفق به جمعآوری یک گروه قوی شود، ممکن است اوضاع به شدت تغییر کند و ما باید آماده باشیم.»_
ران با نگاهی مضطرب افزود: _«اما چطور میخواهیم جلوی او را بگیریم؟ او خیلی قوی است!»_
هری با تأکید بر این موضوع گفت: _«ما باید به سرعت اطلاعاتی دربارهی حرکات او به دست آوریم و از هر فرصتی برای متوقف کردن او استفاده کنیم. ما نمیتوانیم اجازه دهیم که او بر هاگوارتز تسلط پیدا کند.»_
نارسیسا تصمیم میگیرد که یک مراسم بزرگ در هاگوارتز برگزار کند تا قدرت خود را به نمایش بگذارد و دانشآموزان بیشتری را به خود جذب کند. او به بلاتریکس گفت: _«ما باید یک مراسم بزرگ ترتیب دهیم. این مراسم باید به گونهای باشد که همه دانشآموزان را تحت تأثیر قرار دهد و آنها را به پیوستن به ما ترغیب کند.»_
بلاتریکس با اشتیاق پاسخ داد: _«این ایده عالی است! ما میتوانیم از جادوهای خاص و نمایشهای شگفتانگیز استفاده کنیم تا همه را مجذوب خود کنیم.»_
نارسیسا با تأکید گفت: _«ما باید همه چیز را به دقت برنامهریزی کنیم. این مراسم باید به یاد ماندنی باشد و نشان دهد که ما قدرت واقعی هستیم. اگر بتوانیم دانشآموزان را به خود جذب کنیم، هیچکس نمیتواند در برابر ما بایستد.»_
در روز مراسم، هاگوارتز به یک مکان شگفتانگیز تبدیل شد. نورهای جادویی در آسمان درخشان بودند و صدای موسیقی جادویی در فضا پیچیده بود. اما در پس این زیبایی، سایههای تاریکی در حال شکلگیری بودند. دانشآموزان از همه جا جمع شده بودند و کنجکاو بودند که چه چیزی در انتظارشان است. نارسیسا با لباسهای زیبا و جادویی خود بر روی صحنه حاضر شد و با صدای قوی گفت: _«دوستان عزیز، امروز ما در اینجا جمع شدهایم تا نشان دهیم که قدرت در دستان ماست. ما بلکها هستیم و هیچکس نمیتواند ما را متوقف کند!»_
این سخنان او به شدت در میان دانشآموزان تأثیر گذاشت. برخی از آنها به شدت تحت تأثیر قرار گرفتند. نارسیسا با استفاده از جادوهای خاص، نمایشهای شگفتانگیزی را به نمایش گذاشت که همه را مجذوب خود کرد.
اما در این میان، هری و دوستانش نیز در حال بررسی وضعیت بودند. هری با نگرانی گفت: _«ما باید هر چه زودتر به این مراسم نفوذ کنیم و اطلاعاتی دربارهی نقشههای او به دست آوریم. اگر نتوانیم به موقع اقدام کنیم، ممکن است اوضاع به شدت تغییر کند.»_
در این مراسم، ناگهان یک اتفاق غیرمنتظره رخ داد. در میانهی نمایش، یک سایه تاریک از پشت صحنه به سمت نارسیسا حرکت کرد. این سایه، یکی از دشمنان قدیمی خانواده بلک بود که به دنبال انتقام از آنها بود. او با صدای خشن و تهدیدآمیز گفت: _«نارسیسا بلک، تو به زودی خواهی فهمید که قدرت واقعی چیست. تو نمیتوانی بر این سرزمین تسلط پیدا کنی!»_
نارسیسا با چشمان درخشان و صدایی پر از خشم پاسخ داد: _«تو نمیتوانی من را متوقف کنی! من قدرت را به دست میآورم و هیچکس نمیتواند جلوی من را بگیرد!»
نبردی بزرگ در میان جمعیت آغاز شد. جادوها در هوا پرواز میکردند و صدای فریادها و جادوهای مختلف به گوش میرسید. هری و دوستانش به سرعت به سمت نارسیسا و سایهی تاریک حرکت کردند. هری فریاد زد: _«ما باید به او کمک کنیم! اگر نتوانیم این تهدید را متوقف کنیم، همه چیز از دست خواهد رفت!»_
بلاتریکس با خشم به سمت سایه تاریک حمله کرد و فریاد زد: _«تو نمیتوانی بر ما غلبه کنی! ما بلکها هستیم!»_
سایه تاریک با چابکی از آنها فرار کرد و به سمت نارسیسا رفت. او فریاد زد: _«تو نمیتوانی بر من غلبه کنی! من از تاریکی قدرت میگیرم!»_
نارسیسا با تمام قدرت خود به سمت سایه حمله کرد و جادوهای قدرتمندی را به سمت او پرتاب کرد. این نبرد به شدت درگیر و خطرناک بود. دانشآموزان از دور نظارهگر این نبرد بودند و برخی از آنها به شدت تحت تأثیر قرار گرفته بودند.
در نهایت، هری و دوستانش به سمت نارسیسا رفتند و گفتند:
_«ما باید به او کمک کنیم! اگر نتوانیم این تهدید را متوقف کنیم، همه چیز از دست خواهد رفت!»_ آنها با هم متحد شدند و جادوهای خود را به سمت سایه تاریک پرتاب کردند.
این نبرد نه تنها بر سر قدرت، بلکه بر سر وفاداری و دوستی نیز بود. آیا نارسیسا میتواند بر این تهدید غلبه کند یا هری و دوستانش خواهند توانست او را متوقف کنند؟ این سوالات همچنان در ذهن همه باقی خواهد ماند و داستان به زودی به اوج خود خواهد رسید.
در این دنیای پر از جادو و راز، هیچ چیز غیرممکن نیست و شاید نارسیسا بلک بتواند به آنچه که میخواهد دست یابد. اما آیا او میتواند بر اساس جاهطلبی و قدرت پیش برود یا هری و دوستانش خواهند توانست او را متوقف کنند؟ این داستان همچنان ادامه دارد و همه منتظرند ببینند که آیا قدرت در دستان بلکها خواهد بود یا خیر.
°نارسیسا°
° ° °
° °° °
° °
° ° °بلک°
° °