جام آتش!

پایان جام آتش
لوگوی هاگوارتز

جام آتش به پایان رسید!

با تشکر از همه شرکت‌کنندگان و تماشاگران عزیز

جام آتش

رویداد جام آتش به پایان رسید. با تشکر از استقبال پرشور شما. به زودی نتایج نهایی اعلام خواهد شد.

مشاهده‌کنندگان این موضوع: 2 کاربر مهمان
پاسخ: پيام امروز
ارسال شده در: جمعه 26 اردیبهشت 1404 23:47
تاریخ عضویت: 1396/06/18
تولد نقش: 1396/08/13
آخرین ورود: امروز ساعت 21:25
از: شبانگاه توی سایه ها.
پست‌ها: 337
ارشد گریفیندور
آفلاین
مسابقات جام آتش | مأموریت قدرت‌طلبی.




پیام امروز.
شماره: 666
نویسنده پیام: آقای چنگیز.
عنوان: وقتی آینده پا به میدان می‌گذارد، گذشته باید کنار برود


امروز، در طومارهای خاک‌خورده‌ی تالار تاریخ، کنار نام‌هایی چون بانو مورگانای سیاه، گودریک گریفیندور، و گرند فیدل‌وارک، نابودگر اژدهایان سفید، حروفی تازه با جوهری ناپیدا نوشته شد: A.S.T.R.I.X.

نه به‌عنوان یک قهرمان، نه به‌عنوان یک شرور، بلکه به‌عنوان پرسشی تهدیدآمیز برای تمام آن‌هایی که خیال می‌کنند قدرت یعنی کنترل.
این پسر، که نه در قلعه‌ای زندگی می‌کند، نه از نژادی اصیل است، و نه ارتشی از پیروان دارد، به‌تنهایی دارد ساختارها را از درون می‌لرزاند.

چه کسی می‌تواند چنین کاری کند؟ جز کسی که خودش را با جهان یکی کرده؟
و حالا، سکوت شکسته شده.
آستریکس، در پاسخ به تمام شایعه‌ها، همه‌ی تحلیل‌ها، بالاخره در گفتگویی کوتاه با نشریه‌ی پیام امروز این چند جمله را گفته. و این جملات، مثل عصای مرگبارِ بی‌چوب، جهان را به دو نیم تقسیم کرده:
-اگر قدرت در دست کسی‌ست که مردم را می‌ترساند، پس من آمده‌ام که بترسونمش.
-اگر تاریخ، برای کسانی نوشته شده که پیروز شدن، پس وقتشه قلم رو ازشون پس بگیرم.
- من دشمن کسی نیستم. فقط یادآور اینم که بازی تموم نشده.

این‌ها فقط کلمات نبودند. هم‌زمان با این انتشار، منابع تایید کرده‌اند که در مقر رسمی وزارت سحر و جادو در برلین، ساعت مرکزی که از دوران گرایندلوالد بی‌وقفه کار می‌کرد، برای چند ثانیه ایستاد.
در هاگوارتز، طلسم محافظ پیرامون برج جنوبی، بی‌هیچ حمله‌ای، شکست. در گورستانی فراموش‌شده در آلبانی، جایی که زمانی لرد ولدمورت برای بازگشتش طرح می‌چید، نوری سرخ از خاک برخاست و فروکش کرد.

کسی چیزی نگفت. اما همه می‌دانند.
این آستریکس است که دیگر در سایه نیست.
او نه فقط تهدیدی برای یک فرد، که تلنگری‌ست به مفهوم «قدرت» در دنیای جادوگری. او آمده که نشان بدهد سلطه، توهمی‌ست که با یک زمزمه می‌تواند فرو بریزد.
و حالا، وقت تصمیم‌گیری است. اگر از تبار تاریکی هستی، اگر در ردیف‌های وزارتخانه جا خوش کرده‌ای، اگر از خاندان‌های باستانی قدرت آمده‌ای، اگر هنوز فکر می‌کنی می‌توانی بر دنیا فرمانروایی کنی...

نگاه کن. نه به ستاره‌ها، نه به تخت‌ها، نه به گوی‌های پیشگویی. به پشت سرت. سایه‌ای حرکت می‌کند. بی‌صدا. با نگاهی که هم تو را می‌شناسد، و هم آینده‌ای که تو در آن جایی نداری.

قدرت، حالا دارد شکل تازه‌ای می‌گیرد. نه با مشت، نه با ترس، نه با خون. بلکه با چیزی خطرناک‌تر: ایده‌ای که زمانش رسیده.


ــ پایان پیام سوم ــ
Life flows in the veins.

تصویر تغییر اندازه داده شده
پاسخ: پيام امروز
ارسال شده در: جمعه 26 اردیبهشت 1404 23:35
تاریخ عضویت: 1396/06/18
تولد نقش: 1396/08/13
آخرین ورود: امروز ساعت 21:25
از: شبانگاه توی سایه ها.
پست‌ها: 337
ارشد گریفیندور
آفلاین
مسابقات جام آتش | مأموریت قدرت‌طلبی.



پیام امروز.
شماره: 78
نویسنده پیام: خانم خدیجه.
عنوان: سقوط در سکوت: وقتی یک افسانه‌ی خشن، مقابل یک سایه بی‌صدا رنگ می‌بازد.

شاید این فقط یک تصادف ساده بود. شاید فقط یک جمله‌ی اتفاقی در جلسه‌ی محرمانه‌ی کمیته‌ی تاریخی وزارتخانه‌ی جادو. اما جمله‌ای که از لبان یک بازرس ارشد لغزید، در همان شب مثل ویروسی ذهن هر شنونده‌ای را آلوده کرد:
- در یکی از پرونده‌های طبقه‌ی ممنوعه، یک درخواست قدیمی از باشگاه جادوگران مهربان پیدا شده… امضا شده با نام تام ماروولو ریدل.

این یعنی چی؟
یعنی شاید کسی که سال‌ها بعد، به نام «ولدمورت» جهان را با وحشت لرزاند، در کودکی‌اش قلبی برای مهربانی داشته. یعنی پشت تمام آن نقاب سرد و بی‌چشم، پسری ایستاده بود که روزی خواسته با لبخند، با همدلی، جادو کند.
خبر، مثل نیش مار بود؛ بی‌صدا و کشنده. و در عین حال، مثل نوری افتاده بر یک نقاشی عظیم؛ ولدمورت را نه هیولایی شکست‌ناپذیر، که یک مرد دیدیم… مردی با ترسی عمیق از فراموش شدن. از معمولی بودن.

اما مگر نه اینکه تاریخ همیشه اسطوره‌های کهنه‌اش را از نو می‌نویسد؟
این روزها، در کوچه‌های باریک دنیای جادو، نام دیگری زمزمه می‌شود. نه با فریاد، نه با تبلیغ، نه با ترس‌افکنی. با سکوت، با نگاه.
با نشانه‌های پراکنده‌ای که هیچ‌کس نتوانسته کامل جمع‌شان کند.

آستریکس.

نه عضوی از وزارتخانه است، نه از شوالیه‌های تاریکی. نه قهرمان محفل ققنوس، نه شورشی دوآتشه. اما هر جا بحران هست، هر جا ظلمی بی‌صدا رخنه کرده، نشانه‌ای از او باقی مانده.

مردم می‌پرسند:
- این پسر کیه؟

و بعد، با مکثی می‌پرسند:
- چرا کسی نمی‌تونه ردش رو بزنه؟

و پاسخ شاید دقیقاً همین باشه: چون قدرت واقعی، نیازی به حضور دائمی نداره.
در حالی که ولدمورت با وحشت، نامش را با خون بر دیوارها می‌نوشت، آستریکس راهی دیگر انتخاب کرد. راهی که نه به خاک می‌انجامد، نه به تاج و تخت. راهی که به تأثیر ختم می‌شود. به زخمی عمیق در دل ظلم. به قدرتی که ریشه در سکوت دارد، نه در فریاد.

افسانه‌ها گاهی نه با تولد، که با فراموشی می‌میرند. و شاید حالا وقت آن رسیده باشد که بپرسیم، ولدمورت، آیا تو واقعاً زنده‌ای؟ یا فقط ردپای محوی هستی، در پشت سایه‌ی کسی که هنوز از تاریکی نمی‌ترسه؟


ــ پایان پیام دوم ــ
Life flows in the veins.

تصویر تغییر اندازه داده شده
پاسخ: پيام امروز
ارسال شده در: جمعه 26 اردیبهشت 1404 23:22
تاریخ عضویت: 1396/06/18
تولد نقش: 1396/08/13
آخرین ورود: امروز ساعت 21:25
از: شبانگاه توی سایه ها.
پست‌ها: 337
ارشد گریفیندور
آفلاین
مسابقات جام آتش | مأموریت قدرت‌طلبی


پیام امروز.
شماره: 69
نویسنده پیام: خانم سکینه.
عنوان: پشت آن لبخند: جادوگری که آمده تا بازی قدرت را بازنویسی کند.

در میان جنگ‌های کهنه‌ی خاندان‌ها، صدای عصاهای طلاکاری‌شده، و واژگان پرطمطراق لردهایی که خود را مالک تاریخ می‌دانند، زمزمه‌ای شنیده می‌شود. نه از تالار اسلیترین، نه از گورهای گادریک‌هالو. بلکه از جایی بیرون از همه‌ی آن‌چه تا امروز قدرت نامیده شده.
نمی‌دانیم دقیقاً از کجا آمده. نامش در طومارهای وزارتخانه نیست، عکسش در دیوارهای افتخار هاگوارتز نصب نشده، و حتی صدای خنده‌اش در مهمانی‌های اشرافی شنیده نشده.
اما هرجا قدم گذاشته، کسی را بی‌سؤال رها نکرده.

برخی می‌گویند، او از دل نفرینی قدیمی بیرون آمده.
برخی می‌گویند، آستریکس را مرگ بلعید، اما بالا آورد.
و برخی هم… از چیزی می‌ترسند که خود نمی‌توانند به زبان بیاورند.

در جلسه‌ی هفته‌ی گذشته «شورای بلند‌پایه‌ی امور جادویی»، اسمی از زبان یکی از اعضا افتاد که بلافاصله با سکوت سنگینی همراه شد. آستریکس.
کسی پرسید: «او کیست؟»
و دیگری فقط این را گفت:
- او همان کسی‌ست که حتی لردها، وقتی خواب می‌بینند، دنبال طلسم محافظت می‌گردند.

او در چالش‌های اخیر مسابقه، نامی برای خود ساخته، نه با جار و جنجال، بلکه با سایه. با حضور بی‌صدا، ولی کوبنده. هنوز در هیچ رقابتی، کسی جرئت نکرده نامش را با تمسخر بیاورد. آن‌هایی که این کار را کرده‌اند، حالا ساکت‌تر از مجسمه‌ی گریفندور شده‌اند. مگر نه این است که قدرت واقعی، آن‌جاست که نیازی به اثبات ندارد؟
اگر بازی قدرت را صفحه‌ی شطرنج بدانیم، شاید همه درگیر مهره‌های سیاه و سفیدند. اما آستریکس؟ شاید همان دستی‌ست که صفحه را از پایه بلند می‌کند و باز می‌چیند.
پس قبل از آن‌که سرنوشت دوباره با خون نوشته شود، قبل از آن‌که آتش از دهانه‌ی چوب‌دستی‌ها فوران کند، بد نیست بپرسید:
کسی که سایه می‌آورد…
کجای این بازی ایستاده؟


ـ پایان پیام اول ـ
Life flows in the veins.

تصویر تغییر اندازه داده شده
پاسخ: پيام امروز
ارسال شده در: جمعه 26 اردیبهشت 1404 19:29
تاریخ عضویت: 1403/01/28
تولد نقش: 1403/01/29
آخرین ورود: جمعه 26 اردیبهشت 1404 19:28
از: عمارت ریدل ها
پست‌ها: 194
ارشد هافلپاف
آفلاین
پیام امروز: جام آتش بخش آخر


روز پایانی فرا رسیده بود...
شرکت کنندگان یکی پس از دیگری به سمت خط پایان آپارات میکردند با سرعت و قدتی چشمگیر سایرین را به وجد آورده بودند. حتی گروه هایی که در اوایل حضورشان چندان دیده نمیشد اکنون مانند الماسی تراشیده و پر نور در میانه ی میدان زیبایی و اصالت خود را به نمایش میگذاشتند‌‌... این گزارشگر راوی نه آنچه برای خودش رخ داد بلکه آنچه را در تمام مسیر پر فرار و نشیب مسابقه شاهد بود نقل میکرد. با زبانی همچون یک خبر نگار راستین...نه از برای آنچه رسانه را مردم در این دوران میشناختن بلکه در مفهومی که خود باور داشت چیزیست که خواننده خبر منتظر آن است.
هر چهار گروه پا به پای هم برخی حتی با سرعتی رعد آسا تر از بقیه در حال پیشی گرفتن بودند. در روز آخر حتی ثانیه ها هم نفس گیر بود. در تمام مدت مسابقه هر فرد چیز هایی را در خود یافت که شاید این مسابقه بهانه ی شروع برای یافتن آن حقیقت بود...
بعضی هم با چالش های درونی خود هم زمان با این فراز و نشیب ها در تکاپوی یافتن نوری بودند‌.
هرچه بود امروز روز آخر بود...امروز همان روزی بود که تمام تلاش ها همچون آیینه نتایج را به خود شرکت کنندگان باز تاب میکرد.


S.O.S

پاسخ: پيام امروز
ارسال شده در: جمعه 26 اردیبهشت 1404 19:28
تاریخ عضویت: 1401/05/11
تولد نقش: 1401/05/11
آخرین ورود: امروز ساعت 20:13
پست‌ها: 55
مدیر شبکه‌های اجتماعی دیوان جادوگران
آفلاین
تقلب در مسابقات جام آتش!
آیا باید منتظر اخراج متخلف از هاگوارتس باشیم؟

در حالی که مسابقات جام آتش به ساعات پایانی خود نزدیک می‌شود، شنیده‌ها حاکی از آن است که تیم برگزاری به یکی از شرکت‌کنندگان، که اتفاقاً در مراحل مختلف حضور بسیار فعالی داشته، مشکوک شده‌اند و تحقیقات گسترده‌ای در این زمینه آغاز کرده‌اند. در صورت اثبات، این اتفاق می‌تواند به یک رسوایی تمام‌عیار برای برگزارکنندگان—و به‌ویژه سالازار اسلیترین، مدیر فعلی هاگوارتس—تبدیل شود!

اسلیترین که پیش از این نیز به دلیل عملکرد ضعیف و سیاست‌های مشکوکش مورد انتقاد شدید جامعه جادویی قرار گرفته بود، حالا بیش از پیش جایگاه لرزان خود را در خطر می‌بیند.

به گزارش خبرنگار جانورنمای اعزامی ما—که با جان‌فشانی تمام خود را به شکل سوسک فاضلاب در یکی از چاه‌های توالت مدیریت هاگوارتس مخفی کرده بود—تیم مدیریت مدرسه شبانه‌روز در تلاش برای حل این بحران هستند. البته به گفته همان سوسک، نتیجه‌ی این تلاش‌ها چیزی جز بویی غیرقابل‌تحمل نبوده است!

طبق ادعای همین منبع (که هنوز در همان دستشویی گرفتار است)، برای مخفی نگه داشتن نام شرکت‌کننده‌ی متخلف، فعلاً از او با نام اختصاری "س.ت" یاد می‌شود. متأسفانه ضریب هوشی خبرنگار ما—که به نظر می‌رسد چندان تفاوتی با مسئولین مدرسه ندارد—آن‌قدر پایین بوده که هنوز موفق به رمزگشایی این حروف نشده است.

با این حال، در صورت اثبات تقلب، حداقل انتظاری که از سوی افکار عمومی مطرح شده، اخراج فوری فرد خاطی از ادامه‌ی مسابقات و استعفای بی‌درنگ مدیر مدرسه است.

در این میان، هلگا هافلپاف، که از نگاه اکثریت قریب به اتفاق تحلیلگران روزنامه پیام امروز، شانس مسلم قهرمانی در این دوره از جام آتش است، می‌تواند هم‌زمان هم جام را بالای سر ببرد و هم کلید دفتر مدیریت را تحویل بگیرد!

اما در این هیاهو، طفل خردسالی به نام گابریلا پرانتز پرنتیس با حضور بی‌معنا در محل برگزاری مسابقات و همچنین انتشار مقالاتی تخیلی در صفحات تبلیغاتی پیام امروز (بخش آگهی‌های پولی که هر خزعبلاتی را چاپ می‌کنند)، سعی کرده توجهی جلب کند.

البته خوشبختانه کسی او را جدی نگرفته است. هرچند نکته‌ی قابل تأمل اینجاست که با توجه به روابط فامیلی آشکار این کودک با سالازار اسلیترین، حالا اتهام ایجاد رانت و سوء‌استفاده خانوادگی نیز به فهرست بلند اتهامات مدیر فعلی اضافه شده و پیکان انتقادات را تیزتر از همیشه کرده است.
پاسخ: پيام امروز
ارسال شده در: جمعه 26 اردیبهشت 1404 19:13
تاریخ عضویت: 1403/01/28
تولد نقش: 1403/01/29
آخرین ورود: جمعه 26 اردیبهشت 1404 19:28
از: عمارت ریدل ها
پست‌ها: 194
ارشد هافلپاف
آفلاین
پیام امروز: جام آتش بخش دوم

زمان، همچون نخی نازک از میان انگشتان سرنوشت می‌گریخت؛ ثانیه به ثانیه، بی‌صدا اما سنگین، جلو می‌رفت. هفته‌ی میانی جام آتش فرارسیده بود؛ اما همچنان سایه‌ای غلیظ از ابهام بر بسیاری از مأموریت‌های تعیین‌کننده سایه افکنده بود. غیب شدن پی‌در‌پی برخی از شرکت‌کنندگان، فضای رقابت را به هاله‌ای از نگرانی، سردرگمی و گمانه‌زنی فرو برده بود.

این افراد، هر یک حامل نیرویی پنهان، اراده‌ای منحصر‌به‌فرد، و رازی خاموش درون خود بودند. نیرویی که تنها در لحظه‌ای خاص، با جرقه‌ای چشمگیر، می‌توانست درخشش حقیقی خود را آشکار کند—آشکار برای تمام چشمان نگران، مشتاق و منتظر.

در میانه‌ی این طوفان خاموش، نبض مسابقه هنوز می‌تپید. مشعل رقابت، اگرچه گاه لرزان، هنوز خاموش نشده بود. برخی بازیکنان، با قدرت، صلابت و عزم راسخ، آن را برافروخته نگاه داشته‌اند. هافلپاف با صبری شیرین، اسلیترین با غروری تاریک، گریفیندور با شعله‌ی جسارت، و ریونکلاو با زیرکی درخشان، هر یک با گام‌هایی آرام اما استوار، مسیر پر رمز و راز جام را ادامه می‌دهند.

آنچه در پیش است، نامعلوم است. اما یک چیز مسلم است: این رقابت هنوز پایان نیافته و شعله‌ها، هنوز زنده‌اند.


S.O.S

پاسخ: پيام امروز
ارسال شده در: جمعه 26 اردیبهشت 1404 14:50
تاریخ عضویت: 1403/11/27
تولد نقش: 1403/11/30
آخرین ورود: امروز ساعت 21:42
از: هر جا که بخوام!
پست‌ها: 140
مدیر کل دیوان جادوگران، ارشد ریونکلاو، بانکدار گرینگوتز
آفلاین
مسابقات جام آتش، یا نمایش قدرت فرزند جهنم؟
« سومینِ جهنمی »


بالاخره بعد از چالش‌های فراوانی که دوازده نماینده هاگوارتز در طی 22 روز در بخش‌های مختلف با آن مواجه شدند، روز پایانی مسابقات جام آتش فرا رسیده است.

در حالی که این دوازده مهره‌ی شطرنج، به شیوه‌ای که سالازار نقشه‌ی آن را ریخته بود به رقابت با یکدیگر می‌پرداختند، در پشت پرده گابریلا پرنتیس نیز نه‌تنها در تک‌تک چالش‌ها حضور یافت، بلکه حتی تقریبا از تمامی نمایندگان نیز پیشی گرفت و سریع‌تر آن‌ها را به پایان رساند!

این تمام ماجرا نیست!


گابریلا تنها حضوری قدرتمند و طوفانی در پشت صحنه‌ نداشت. بلکه او با دیدن این که به جز دو نماینده _پیشگوی اعظم، سیبل تریلانی و موسس هاگوارتز، هلگا هافلپاف_ سایرین همگی از چالش پشتکاری خود جا مانده‌اند، جادویی اعمال کرد و تدابیری اندیشید تا مشکلاتی که بر سر راه نمایندگان وجود داشت برداشته شود و آن‌ها نیز بتوانند در این چالش حضور پیدا کنند.

اقدامی که به طرز شگفت‌انگیزی بسیار موثر واقع شد و اکثر نمایندگان موفق شدند تا با سربلندی پشتکارشان را به رخ همگان بکشند.

اما چرا؟


پاسخ واضح نیست؟

قدرت‌نمایی در حضور ضعیفان که ارزشی ندارد!

شما زمانی می‌توانید همه را انگشت به دهان کنید که قدرتمندترین‌ها را کنار بزنید. زمانی که همه از قدرت‌های نمایندگان به وجد آمده‌اند و ناگهان، قدرتی فراتر از تمام تصوراتشان ظاهر می‌گردد.

آری... مقدمات ظهور فرزند جهنم در دید همگان زمانی در اوج شکوه خود خواهد بود که اکثریت نمایندگان موفق به رونمایی از قدرت‌های جادوییشان شده باشند.

زمانی که تک‌تک نمایندگان در چند قدمی پیروزی باشند و جام را پیش رویشان ببینند، اما تنها یکی از آن‌ها جام قهرمانی سه جادوگر را بالای سر خواهد برد.

آیا واقعا چنین خواهد شد؟


پاسخ این‌بار حتی واضح‌تر است.

خیر!

جام قهرمانی سه جادوگر تنها به یک شخص تعلق دارد و او کسی نیست به جز فرزند جهنم، گابریلا پرنتیس.

او که شرایطی برابر با نمایندگان نداشت و در وضعیتی بسیار سخت‌تر و به‌تنهایی، در حالی که هیچ‌چیز در جهت و نفع او نبود، حضور به عمل رساند و راهی برای خود ساخت تا همانند آن‌ها یکایک چالش‌ها را با موفقیت پشت سر بگذارد.

بزودی پایانی که آغاز همه چیز خواهد بود سر خواهد رسید و تنها کاری که از ساکنان زمین برمی‌آید تنها این است که:

Behold the Child of Hell
نشان طلای ریونکلاو
تصویر تغییر اندازه داده شده

🦅 Only Raven 🦅
پاسخ: پيام امروز
ارسال شده در: چهارشنبه 24 اردیبهشت 1404 02:22
تاریخ عضویت: 1403/11/10
تولد نقش: 1403/11/12
آخرین ورود: امروز ساعت 23:00
از: گوی پیشگویی!
پست‌ها: 103
کدخدای هاگزمید
آفلاین
مسابقات جام آتش


🟢 مأموریت قدرت‌طلبی | پیام امروز


🗞 پیام امروز | ویژه‌نامه جام آتش
🕯 تیتر اصلی: آتشی در مه | چه کسی آینده را واقعاً می‌بیند؟

📅 شماره ۲، ویژه‌نامه جام آتش
✒️ به قلم خبرنگار ناشناس ما در سایه‌ها
تاریخ انتشار: 14 می
در حالی که نبردها بالا گرفته، شایعه‌ها هم چون شعله‌هایی پنهان در مه، آرام و خطرناک در اطراف ما می‌رقصند. اما در این میانه، نامی بیش از همه شنیده می‌شود: سیبل تریلانی.

تنها چند روز به پایان رسمی جام آتش مانده، اما اگر کسی ادعا کند که می‌داند چه می‌گذرد، یا دروغ می‌گوید یا سیبل تریلانی است. زن پیشگوی مرموز ریونکلاو که حالا به نقل محافل خصوصی و تیتر شایعات عمومی بدل شده، با چنان اقتداری در هر چهار مأموریت ظاهر شده که این پرسش را به میان آورده: آیا او تنها شرکت‌کننده است که همه‌جا هست یا چیزی بیش از آن؟

🔮 تریلانی: سایه‌ای در همه‌جا!
در لحظاتی که هنوز شرکت‌کنندگان بسیاری درگیر یافتن سوژه یا جمع‌آوری ایده‌اند، تریلانی در هر چهار مأموریت حضور فعال و تعیین‌کننده داشته است.
از دوئلی شعله‌ور در برابر سالازار اسلیترین، تا خلق اثری سینمایی در هالی‌ویزارد که گفته می‌شود درون‌مایه‌ای کابوس‌وار دارد، از روایت‌های پیچیده در سفر به دورمشترانگ تا حضور سایه‌واری در سرخط اخبار پیام امروز—او همان‌جاست، پیش از آنکه بقیه برسند.

گزارشگر ما از منابعی غیررسمی در تالار ریونکلاو شنیده که چکیده‌ای از چهار مأموریت سیبل، حتی پیش از آغاز رسمی، آماده و بررسی شده بوده. این مسأله احتمالاً دلیلی‌ست بر این‌که چرا سایر شرکت‌کنندگان مدام از «احساس عقب‌ماندن» یا «پیش‌دستی مرموزانه‌ای» سخن می‌گویند.

👤 شایعاتی درباره‌ی قدرتی فراتر از پیشگویی
نخستین موج شایعات با غیبت ناگهانی یکی از دانش‌آموزان گریفندور آغاز شد. گفته می‌شود لورا مدلی آخرین بار در حوالی برج طالع‌بینی دیده شده، جایی که در آن زمان سیبل به‌تنهایی مشغول گفتگو با اشیای بی‌جان بود.

گزارشگر ما با یکی از نگهبانان هاگوارتز که خواست نامش فاش نشود، صحبت کرده. او چنین می‌گوید:

«اون شب صدای خش‌خش شنیدم. رفتم بالا، دیدم تریلانی با صدایی یکنواخت داشت چیزی تکرار می‌کرد. دورش پر از شمع‌های خاموش بود، و از آیینه‌ها بخار بالا می‌زد... بعدش دیگه مدلی رو ندیدم.»

🗯 و اما لیسا تورپین: موجی از ادعاهای بی‌اساس
اما در جبهه مقابل، لیسا تورپین از گریفندور، از لحظه‌ای که پست خود را آغاز کرده، تلاش می‌کند تا در قالب گزارش‌هایی عوام‌پسند، سیبل را فردی شیاد، متقلب و متکی به ترفندهای نمایشی جلوه دهد.

تورپین مدعی‌ست که فیلم جادویی تریلانی «ساختگی» و از پیش آماده شده بوده. در مصاحبه‌ای اختصاصی با «پیام امروز»، او چنین گفت:

«هیچ‌کس نمی‌تونه در کمتر از دو روز یه فیلم با اون سطح از جزئیات بسازه. من شک دارم تریلانی حتی خودش نوشته باشه‌ش.»

اما اسناد و تاریخچه‌ی ثبت جادویی هالی‌ویزارد چیز دیگری می‌گویند: زمان‌مهرها به وضوح نشان می‌دهند تمام اجزای فیلم به‌صورت زنده و متوالی تنظیم شده‌اند، بدون هیچگونه پیش‌بارگذاری یا دست‌کاری.

🧠 مرز نبوغ و جنون: داستان هلگا هافلپاف
اما آن‌چه شایعات را از سطح درگیری‌های رقابتی فراتر برد، داستانی‌ست که شاید در هیچ دوره‌ای از جام آتش رخ نداده باشد.
هلگا هافلپاف، مؤسس نازنین و دوست‌دار دانش‌آموزان، در چند روز اخیر رفتارهایی غیرقابل توضیح از خود نشان داده است.

گزارش‌های شاهدان متعدد، ازجمله خود تام ریدل (هم‌تیمی او در هافلپاف)، حاکی از آن است که:

هلگا مدتی طولانی را در آشپزخانه‌ها سپری می‌کرده، در حالی که اصرار داشته «ظرف‌های قورمه‌بز» را برق بیندازد. بارها دیده شده که او تلاش می‌کرده کلاه خود را با پاشنه‌ی پا بالا بیاورد و همزمان آوازهای عجیب الفی بخواند. در صحنه‌ای بهت‌آور، او به یکی از لباس‌های دوئل سالازار حمله کرده، و زیر لب تکرار می‌کرده: «لباس‌های ارباب آزادند...»

سؤال اینجاست: آیا این آغاز زوال عقل یکی از بزرگ‌ترین چهره‌های هاگوارتز است؟ یا باز هم باید ردی از تریلانی در این حوادث یافت؟

گزارش‌های تأییدنشده‌ای نیز حاکی از آن‌اند که تریلانی مدتی پیش از شروع مسابقات، چند بار به اتاق شخصی هلگا دعوت شده است—با کیسه‌ای پر از دمنوش‌های عجیب که بوی «گیاهان حافظه‌پاک‌کن» می‌دادند...

🧩 ترکیب جادو، تصویر و بازی با ادراک
اثری که سیبل در هالی‌ویزارد ارائه داده، خود به‌تنهایی مستحق بررسی‌ست. فیلمی تحت عنوان «She Wasn't Always Her» که در سبک سینمای وحشت و سوررئال ساخته شده، با بازی شخصیتی بی‌نام که بعدها مشخص می‌شود خود سیبل آینده است.
این اثر که به گفته‌ی منتقدین «بی‌رحمانه هوشمندانه» ساخته شده، از تمهیداتی بهره می‌برد که مرز بین رؤیا و واقعیت، گذشته و آینده، و حقیقت و دروغ را کاملاً مخدوش می‌کند.

پرفسور هوچ، داور مأموریت هالی‌ویزارد، در بیانیه‌ای کوتاه گفت:

«در تمام عمرم فیلمی ندیدم که به این اندازه زمان را درهم بشکند و در پایان، بیننده را با یک جمله به لرزه بیندازد. ویرانگر و دقیق. همین.»

🕵️‍♀️ دخالت‌هایی خاموش در سرنوشت رقبا
علاوه بر هلگا، برخی دیگر از شرکت‌کنندگان نیز رفتارهایی عجیب داشته‌اند. دراکو مالفوی ادعا کرده است که هر بار قصد نگارش پست جدید را داشته، قلمش خودبه‌خود شروع به نوشتن جملاتی در ستایش تریلانی کرده است.

فلیسیتی ایستچرچ از هافلپاف نیز در مصاحبه‌ای اذعان داشت که حس می‌کند «در حضور تریلانی، ذهنش یخ می‌زند و نمی‌داند چرا نمی‌تواند جمله‌ای بنویسد.»

آیا این تأثیر روانی عمیق تریلانی‌ست؟ یا تکنیکی نامرئی که فراتر از پیشگویی عمل می‌کند؟

📈 تریلانی: تنها شرکت‌کننده‌ای که همه‌جا هست
در شرایطی که اکثر شرکت‌کنندگان هنوز درگیر مأموریت‌های اول یا دوم خود هستند، نام سیبل تریلانی تنها نامی‌ست که در صدر هر چهار لیست مأموریت دیده می‌شود.

✔ دوئلی آتشین با سالازار اسلیترین

✔ فیلمی کامل و تأثیرگذار در هالی‌ویزارد

✔ حضور مستمر و دقیق در پیام امروز

✔ مشارکت جدی در روایت گروهی دورمشترانگ

پرسشی که در محافل زده می‌شود، ساده است اما نگران‌کننده:
آیا این صرفاً پشتکار است؟ یا پیش‌آگاهی از آینده؟ یا چیزی بسیار فراتر؟

🧾 جمع‌بندی | مهی که آتش در دل دارد
شاید هیچ جامی تا امروز چنین مه‌آلود و در عین حال روشن نبوده است. تریلانی، با همه‌ی ابهت و ابهامش، به تنهایی به سوژه‌ای بدل شده که جام آتش را از رقابت، به میدان معنا بدل کرده است.
در جهانی که حقیقت ساخته می‌شود، شاید تنها کسی که آن را از پیش دیده، خود خالق حقیقت باشد.

و اگر چنین باشد، سیبل تریلانی نه تنها شرکت‌کننده، بلکه راوی اصلی این داستان خواهد بود.

📌 تا شماره بعدی، با چشمانی باز بمانید. شاید همه‌چیز آن‌طور که می‌بینید، نباشد...
تصویر تغییر اندازه داده شده

تویی که داری این پیام رو میخونی... برات مرگی دردناک پیشگویی میکنم! مرگی با سوراخ شدن انگشتت با دوک... نه چیزه... با اولین چیزی که بهش دست میزنی!

نشان طلای ریونکلاو
تصویر تغییر اندازه داده شده
پاسخ: پيام امروز
ارسال شده در: چهارشنبه 24 اردیبهشت 1404 00:27
تاریخ عضویت: 1403/05/22
تولد نقش: 1403/05/22
آخرین ورود: امروز ساعت 20:29
از: گور برخاسته.
پست‌ها: 189
رهبر مرگخواران، مشاور دیوان جادوگران
آفلاین


مسابقات جام آتش

لرد نیوز



تیم خبری ما در خدمت یکی از بزرگ‌ترین جادوگران قرن است و این ستون به معرفی این بزرگ‌مرد اختصاص می‌یابد.


شاید همه ما حداقل یک بار به مرگ اندیشیده‌ایم. چگونه خواهیم مرد؟ چه احساسی خواهیم داشت؟ آیا می‌ترسیم؟ آیا سرشار از حسرت خواهیم بود؟ آیا دلمان برای زندگی تنگ می‌شود؟

هیچ‌کدام از ما نمی‌دانیم و تا آن لحظه موعود شوم نیز نخواهیم دانست. شاید به همین دلیل از آن فرار می‌کنیم، در روزمرگی‌های زندگی فراموشش می‌کنیم و از یادآوری آن احساس شرم و ترس داریم. مانند نابینایی هستیم که از سخره‌ای بلند می‌پرد. نه می‌داند به کجا سقوط می‌کند، نه می‌داند ارتفاع سخره چقدر است و نه حتی چه بر سرش خواهد آمد. این سرگشتگی در درون همه ما زنده است و همراه ما زندگی می‌کند.

روبرو شدن با مرگ شجاعت بسیاری می‌طلبد، اما به چالش کشیدن آن نه تنها شجاعت، بلکه ذکاوت، قدرت و اراده آهنین نیز می‌خواهد و این صفات در کمتر کسی شکوفا می‌شود. اینان روح‌های بزرگی هستند که در تاریخ بشریت به ندرت دیده می‌شوند، اما اثرشان بر بدنه تاریخ آنقدر رسا و بی‌بدیل است که هرگز فراموش نخواهند شد. لرد ولدمورت نیز در زمره این سروران تاریخ است.

او کسی است که دنیا تا به کنون به خود ندیده است؛ جادوگری چنان قدرتمند و دلیر که جرأت آن را داشت که روح خود را به چند تکه تبدیل کند و هر تکه را هنرمندانه در شیء ارزشمندی به یادگار بگذارد. پیش از او، کسی توانایی تحمل چنین دردی نداشت و بعد از او نیز کسی نخواهد بود. او نه تنها تمام قد در برابر مرگ ایستاد، بلکه او را به نبردی طلبید که جز چند نفر، کسی پیروز آن نبوده است. او خطر نابودی روحش را پذیرفت و افق جدیدی از مرزهای جادو را نمایان ساخت؛ آن جادوی کهن که اجداد ما برای زیستن، جنگیدن و پیروز شدن از آن بهره برده‌اند. آن جادوی فراتر از تبدیل مسخره فنجان به موش است و معنای واقعی جادوگر بودن را مشخص می‌کند.

این همان تلنگری است که جامعه جادویی ما بدان نیاز دارد. هدف ما، زندگی فراتر از زندگی ماگلی است. دوستی با آنان، همنشینی‌شان و تلاش برای درک‌شان بیهوده و خسته‌کننده است. ما به دنیا آمده‌ایم که متفاوت باشیم، در سطحی بیکران زندگی کنیم و معنای بی‌مرز بودن را به رخ دنیا بکشیم و این همان چیزی است که لرد ولدمورت کبیر سعی دارد به ما نشان دهد. او خادمان خود را نیز با این دید گسترده انتخاب کرده و با سخت‌گیری تمام رهبری می‌کند تا همه مرگخوارانش بتوانند تاریکی حقیقی را درک کنند و به سایرین نیز نشان دهند. آن تاریکی بی‌حد و مرزی که آزادی مطلق و قدرت را به ارمغان می‌آورد.

این شاید تنها فرصت ما برای متفاوت زیستن باشد. لرد ما را به تاریکی دعوت می‌کند و ما نیز فقط کافی است بپذیریم. دیگر لازم نیست خود را سرکوب کنیم. نیازی نیست با امیال‌مان بجنگیم و با تلاشی جان‌کاه خود را طوری نشان دهیم که نیستیم. کافی است تنها بپذیریم که متفاوت هستیم. بپذیریم که قدرتمند هستیم و از آن دلرحمی مسخره که نماینده ضعف ماست خلاص شویم. فقط یک بار زندگی می‌کنیم. آیا نمی‌خواهیم زندگی را طوری تجربه کنیم که کسی تا کنون تجربه نکرده؟

اگر شک دارید، خسته شده‌اید، یا می‌خواهید چیز متفاوتی را تجربه کنید... به مرگخواران بپیوندید! در سطح متفاوتی زندگی کنید و به فرد جدیدی تبدیل شوید.

لرد منتظر شماست.
THERE IS NO GOOD OR EVIL.THERE IS ONLY POWER, AND THOSE TOO WEAK TO SEEK IT
پاسخ: پيام امروز
ارسال شده در: سه‌شنبه 23 اردیبهشت 1404 19:14
تاریخ عضویت: 1403/05/13
تولد نقش: 1403/03/15
آخرین ورود: دیروز ساعت 13:57
از: عمارت بلک
پست‌ها: 41
آفلاین
مأموریت قدرت طلبی| پیام امروز

پارت سوم: نبرد در هاگوارتز - سایه‌های قدرت و خیانت

با گذشت زمان، تنش‌ها در هاگوارتز به اوج خود رسید و هر روز بیشتر به سمت یک نبرد بزرگ پیش می‌رفت. در این میان، تاریکی و ترس به قلب دانش‌آموزان نفوذ کرده بود. نارسیسا بلک، با اتحاد خود و گروهی از دانش‌آموزان وفادار، به شدت در تلاش بود تا بر رقبای خود غلبه کند. او به خوبی می‌دانست که برای رسیدن به قدرت، باید از هر ابزاری استفاده کند و به همین دلیل، به دنبال جذب دانش‌آموزان با استعداد از دیگر خانه‌ها بود.

در یکی از جلسات خود، نارسیسا با بلاتریکس و آندرو در یک اتاق تاریک و مخفی جمع شده بودند. نارسیسا با صدای قاطع گفت: _«ما باید به هر قیمتی که شده، هری پاتر و دوستانش را متوقف کنیم. اگر آن‌ها موفق به جمع‌آوری اطلاعات درباره‌ی ما شوند، همه چیز را از دست خواهیم داد.»_

بلاتریکس با چشمان درخشان و صدایی پر از نفرت پاسخ داد: _«ما باید به دنبال نقاط ضعف آن‌ها بگردیم. اگر بتوانیم آن‌ها را از هم بپاشیم و به تفرقه بیندازیم، پیروزی ما حتمی خواهد بود.»_

آندرو با نگاهی جدی گفت: _«ما باید به سرعت عمل کنیم. هر لحظه‌ای که از دست بدهیم، به نفع آن‌ها خواهد بود.»_

در این میان، هری و دوستانش نیز به شدت در تلاش بودند تا از نقشه‌های نارسیسا باخبر شوند. آن‌ها می‌دانستند که اگر نتوانند به موقع اقدام کنند، ممکن است اوضاع به شدت تغییر کند. هری، هرمیون و ران در یکی از شب‌های تاریک، در کتابخانه مخفیانه مشغول بررسی کتاب‌های قدیمی و جادوهای ممنوعه بودند.

هرمیون با نگرانی گفت: _«ما باید هر چه زودتر به این تهدید پاسخ دهیم. اگر نارسیسا موفق به جمع‌آوری یک گروه قوی شود، ممکن است اوضاع به شدت تغییر کند و ما باید آماده باشیم.»_

ران با نگاهی مضطرب افزود: _«اما چطور می‌خواهیم جلوی او را بگیریم؟ او خیلی قوی است!»_

هری با تأکید بر این موضوع گفت: _«ما باید به سرعت اطلاعاتی درباره‌ی حرکات او به دست آوریم و از هر فرصتی برای متوقف کردن او استفاده کنیم. ما نمی‌توانیم اجازه دهیم که او بر هاگوارتز تسلط پیدا کند.»_

نارسیسا تصمیم می‌گیرد که یک مراسم بزرگ در هاگوارتز برگزار کند تا قدرت خود را به نمایش بگذارد و دانش‌آموزان بیشتری را به خود جذب کند. او به بلاتریکس گفت: _«ما باید یک مراسم بزرگ ترتیب دهیم. این مراسم باید به گونه‌ای باشد که همه دانش‌آموزان را تحت تأثیر قرار دهد و آن‌ها را به پیوستن به ما ترغیب کند.»_

بلاتریکس با اشتیاق پاسخ داد: _«این ایده عالی است! ما می‌توانیم از جادوهای خاص و نمایش‌های شگفت‌انگیز استفاده کنیم تا همه را مجذوب خود کنیم.»_

نارسیسا با تأکید گفت: _«ما باید همه چیز را به دقت برنامه‌ریزی کنیم. این مراسم باید به یاد ماندنی باشد و نشان دهد که ما قدرت واقعی هستیم. اگر بتوانیم دانش‌آموزان را به خود جذب کنیم، هیچ‌کس نمی‌تواند در برابر ما بایستد.»_

در روز مراسم، هاگوارتز به یک مکان شگفت‌انگیز تبدیل شد. نورهای جادویی در آسمان درخشان بودند و صدای موسیقی جادویی در فضا پیچیده بود. اما در پس این زیبایی، سایه‌های تاریکی در حال شکل‌گیری بودند. دانش‌آموزان از همه جا جمع شده بودند و کنجکاو بودند که چه چیزی در انتظارشان است. نارسیسا با لباس‌های زیبا و جادویی خود بر روی صحنه حاضر شد و با صدای قوی گفت: _«دوستان عزیز، امروز ما در اینجا جمع شده‌ایم تا نشان دهیم که قدرت در دستان ماست. ما بلک‌ها هستیم و هیچ‌کس نمی‌تواند ما را متوقف کند!»_

این سخنان او به شدت در میان دانش‌آموزان تأثیر گذاشت. برخی از آن‌ها به شدت تحت تأثیر قرار گرفتند. نارسیسا با استفاده از جادوهای خاص، نمایش‌های شگفت‌انگیزی را به نمایش گذاشت که همه را مجذوب خود کرد.

اما در این میان، هری و دوستانش نیز در حال بررسی وضعیت بودند. هری با نگرانی گفت: _«ما باید هر چه زودتر به این مراسم نفوذ کنیم و اطلاعاتی درباره‌ی نقشه‌های او به دست آوریم. اگر نتوانیم به موقع اقدام کنیم، ممکن است اوضاع به شدت تغییر کند.»_

در این مراسم، ناگهان یک اتفاق غیرمنتظره رخ داد. در میانه‌ی نمایش، یک سایه تاریک از پشت صحنه به سمت نارسیسا حرکت کرد. این سایه، یکی از دشمنان قدیمی خانواده بلک بود که به دنبال انتقام از آن‌ها بود. او با صدای خشن و تهدیدآمیز گفت: _«نارسیسا بلک، تو به زودی خواهی فهمید که قدرت واقعی چیست. تو نمی‌توانی بر این سرزمین تسلط پیدا کنی!»_

نارسیسا با چشمان درخشان و صدایی پر از خشم پاسخ داد: _«تو نمی‌توانی من را متوقف کنی! من قدرت را به دست می‌آورم و هیچ‌کس نمی‌تواند جلوی من را بگیرد!»
نبردی بزرگ در میان جمعیت آغاز شد. جادوها در هوا پرواز می‌کردند و صدای فریادها و جادوهای مختلف به گوش می‌رسید. هری و دوستانش به سرعت به سمت نارسیسا و سایه‌ی تاریک حرکت کردند. هری فریاد زد: _«ما باید به او کمک کنیم! اگر نتوانیم این تهدید را متوقف کنیم، همه چیز از دست خواهد رفت!»_

بلاتریکس با خشم به سمت سایه تاریک حمله کرد و فریاد زد: _«تو نمی‌توانی بر ما غلبه کنی! ما بلک‌ها هستیم!»_

سایه تاریک با چابکی از آن‌ها فرار کرد و به سمت نارسیسا رفت. او فریاد زد: _«تو نمی‌توانی بر من غلبه کنی! من از تاریکی قدرت می‌گیرم!»_

نارسیسا با تمام قدرت خود به سمت سایه حمله کرد و جادوهای قدرتمندی را به سمت او پرتاب کرد. این نبرد به شدت درگیر و خطرناک بود. دانش‌آموزان از دور نظاره‌گر این نبرد بودند و برخی از آن‌ها به شدت تحت تأثیر قرار گرفته بودند.

در نهایت، هری و دوستانش به سمت نارسیسا رفتند و گفتند:

_«ما باید به او کمک کنیم! اگر نتوانیم این تهدید را متوقف کنیم، همه چیز از دست خواهد رفت!»_ آن‌ها با هم متحد شدند و جادوهای خود را به سمت سایه تاریک پرتاب کردند.

این نبرد نه تنها بر سر قدرت، بلکه بر سر وفاداری و دوستی نیز بود. آیا نارسیسا می‌تواند بر این تهدید غلبه کند یا هری و دوستانش خواهند توانست او را متوقف کنند؟ این سوالات همچنان در ذهن همه باقی خواهد ماند و داستان به زودی به اوج خود خواهد رسید.

در این دنیای پر از جادو و راز، هیچ چیز غیرممکن نیست و شاید نارسیسا بلک بتواند به آنچه که می‌خواهد دست یابد. اما آیا او می‌تواند بر اساس جاه‌طلبی و قدرت پیش برود یا هری و دوستانش خواهند توانست او را متوقف کنند؟ این داستان همچنان ادامه دارد و همه منتظرند ببینند که آیا قدرت در دستان بلک‌ها خواهد بود یا خیر.
°نارسیسا°
° ° °
° °° °
° °
° ° °بلک°
° °