هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   4 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۳۴ سه شنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۰

رومیلدا وین old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۵ دوشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۱:۱۰ جمعه ۲۷ تیر ۱۳۹۳
از بیکران دور در روزگار نور در شهر بی عبور زیر درخت مهر
گروه:
کاربران عضو
پیام: 157
آفلاین
باران میبارید و هری هنوز بالای تپه ی بالای خونه ی رون نشسته بود وبه اشک ریختن ادامه میداد او یاده دابی و الستور افتاده بود و مبارزاتی که اونا به خاطره زنده نگه داشتنه هری کرده بودن دیگه نزدیکه شب بود با نگاه کردن به غروب به غصه خوردن پایان داد وبه آسمان نگاه کرد و تصمیم گرفت به محفله دوستانش ب پیوندد وبه جست و جوی شادی باشد وقتی پایین میرفت صدای دوستانش را شنید که همه با هم میگفتند
زززززززززنده باد هری پاتر پسره برگزیده


تایید شد!
فقط باید به جای کلمات:(یاده، داشتنه، نزدیکه و ...) مینوشتید:(یاد، داشتن، نزدک و...)


ویرایش شده توسط animagus.boof در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۱۱ ۱۵:۱۲:۵۱
ویرایش شده توسط animagus.boof در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۱۱ ۱۵:۱۴:۰۷
ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۱۱ ۱۸:۳۴:۱۳

چشمانت را

به مناظره دعوت می کنم


بدون نام
- مبارزه - - الستور - شب - خوردن - - جستجوگر
اون شب ،هری گوشه ای نشسته بود وبه آسمون نگاه میکرد.
اشکای اون یه دفعه به پایین جاری شد .جریان مرگ و خاکسپاری الستور اونو به یاد محفل انداخته بود.هری اشکاشو پاکردو با خودش گفت:اون مرده اما به عنوان یک مبارز واقعه ای برای محفل نه یه مگخوار برای ولدمورت.پس من استوار می ایستم .اون برای من و محفل مرد پس انتقامشو می گیرم.ناگهان رون روی شونه یاون زد وگفت بلند شو .فردا مسابقه است.خیر سرت جستجو گری.

بابد کلمات داده شده را بولد کنید یا با یک رنگ متمایز مشخص کنید.


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۹ ۲۱:۴۸:۲۲


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۳۷ دوشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۰

ویکتوریا ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۴ دوشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۸:۰۵ دوشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۰
از خواب سحرگهان بپرهيز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 22
آفلاین
الستور در جنگل قدم می زد . سرش را بالا برد و به آسمان تیره شب خیره شد . تنها کاری که دلش می خواست انجام دهد این بود که از محفل ، جایی که خاک سپاری بهترین دوستش انجام می شد ، دور شود . صدای گریه ی محفلی ها را می شنید . چشمان جست و جو گر او در گوشه کنار جنگل به دنبال چیزی برای خوردن می گشت . قصد داشت تمام شب را آن جا بماند . سایه ی بزرگی روی زمین افتاد . ناگهان ابری تیره و بزرگ آسمان را پوشاند . باران او را به مبارزه می طلبید . الستور خیلی سعی کرد اما نتوانست جلوی اشک های داغش را که بر روی گونه اش سرازیر شده بود را بگیرد . دستانش را روی چشمانش گذاشت و آرزو کرد به خوابی فرو رود که تا صبح جلوی غم و غصه اش را بگیرد .

تایید شد!

قشنگ نوشته بودید.


ویرایش شده توسط آنتونین دالاهوف در تاریخ ۱۳۹۰/۳/۹ ۱۸:۳۷:۴۶


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۰۱ دوشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۰

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
کلمات جدید:
باران - مبارزه - اشک - الستور - شب - خوردن - آسمان - محفل - خاکسپاری - جستجوگر


نقل قول:

پرفسور کوییرل نوشته:
يک داستان كوتاه و زيبا بنويسيد:
1) از 10 كلمه فوق حتما بايد حداقل 7 كلمه در داستان بكار برده شود.
2) از يك كلمه چندين بار و به شكلهاي گوناگون ميتونيد استفاده كنيد ولي يك كلمه به حساب مياد(حركت => حركتي-حركت كردم...)
3) كلمات تعيين شده بايد با رنگي غير از رنگ متن مشخص شود.
4) برداشتن و يا اضافه كردن پسوند به كلمات همچنين تغيير در نحوه گفتن آنها بلامانع است (چطور=> چطوري---دلم ميخواست=> دلت ميخواست)



Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۰:۰۵ شنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۰

هانیبال لکترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۸ دوشنبه ۱۷ دی ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۰:۵۲ چهارشنبه ۶ مهر ۱۳۹۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 29
آفلاین
سام علیکم داش مالفوی
داشی زدی تو کار سیاه و اسلی و ولدی یا!! نمی گی طرف سیاهی زده می شه
آی قربونت
..................................................
مرگ - نور- شوم-بلاتریکس- جادو--ترس- کهن- چوبدستی - آزکابات-نفرین-


نفرین شوم
خورشید یخ زده روی سطح بخار گرفته شیشه رستوران میلغزید وبا اخرین توان "نور" لرزانش را روی روزنامه پیام امروز می تاباند. هانیبال اهی از سر درماندگی کشید و نگاهی گذرا به تیتردرشت روزنامه انداخت:
زندانی سابق "ازکابان "بار دیگرقربانی گرفت
زیر تیتر عکسی از "بلاتریکس" با ان چشمان سیاه و"شومش" درحالی که "چوب دستی" بلندش را بین انگشتانش حرکت می داد؛قرار داشت و به هانیبال لبخند می زد.
مرد درمانده به نظر می رسید وقایع خیلی سریع و "ترس اور" در جریان بود از "نفرین های" "کهن" و مرگ اور توی هاگوارتز تا "جادوهای شوم "و مرگ خوارانی که برا این دو حکومت می کردند .هانیبال زمزمه کرد:
بازم گرفتاری توی دنیایی غریب.
از جا بلند شد کلاه لبه دار بزرگش را برسرگذاشت که محافظی برای پنهان کردن چشمان البالویی رنگش بود؛ پالتوی بلندش را از روی دسته صندلی برداشت و بیرون به مردی ملحق شد که عینک گردو موهای اشفته سیاهش جایی برای معرفی باقی نمی گذاشت.
افتاب که حالا دیگر توسط ابرهای سیاه محاصره شده بود اخرین شعاع خودرا تاباند و سپس تسلیم شدو به کام "مرگ" رفت و باران با قطره های درشتش روز را از بلاتکلیفی به در اورد و باریدن گرفت.
هری ارام گفت: خیلی وقته که نبودی؟سرزنشت نمی کنم اونطور که شنیدم تو به دنیاهای زیادی تعلق داری فقط چیزی که نمیدونم اینکه چرا ولدمورت انقدر جدی می خواد از شرت خلاص بشه؟
هانیبال لبخندی زد و جواب داد:چون من چیزی دارم که دشمن سیاهی اونه.
هری ناباورانه پرسید:چی؟
برای اولین بار هانیبال درچشمان هری خیره شد وچشمانش برق زد
":نور."
عزت زیاد مرسی داش ایوان


تایید شد خوش آمدید!!


ویرایش شده توسط هانیبال لکتر در تاریخ ۱۳۹۰/۲/۳۱ ۰:۱۲:۴۸
ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۹۰/۲/۳۱ ۱۱:۲۲:۳۲

دستمالی کثیف....چ�


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۲:۲۵ جمعه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۰

الستور مودیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۲ جمعه ۳۰ مهر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲:۴۷ شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۱
از ایران-خوزستان-دزفول
گروه:
کاربران عضو
پیام: 41
آفلاین
بلاتریکس به چشمان شوم ارباب جادو، لردولدمورت خیره شد.آری اربابش فهمیده بودکه اوخیانت کرده است.ترس درچشمان بلاتریکس موج می زد.سرانجام ولدمورت که طاقت خیانت ازهیچ کس مخصوصا بلاتریکس رانداشت،ابرچوبدستی کهن رابالابردونفرین مرگ رابرزبان جاری ساخت.نوری سبزپدیدارشدو بلاتریکس دیگرحرکتی نکرد.


خیلی کوتاه بود و میتونست بهتر از این هم باشه،کلمات بکار رفته رو هم باید رنگی میکردید که نکردید.ولی در کل بد نبود.
تایید شد خوش آمدید!!


ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۹۰/۲/۳۱ ۱۱:۰۸:۵۹
ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۹۰/۲/۳۱ ۱۱:۰۹:۵۸


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۲:۱۹ دوشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۰

الفیاس دوجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۹ شنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۱
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 47
آفلاین
"بلاتريكس" در حال فرار بود كه به خانه اي مخروبه رسيد
او فقط از دو چيز "مي ترسيد" :"مرگ" و زنداني شدن در "ازكابان" و حتم داشت كه ان شخص يكي از اين دو قصد را داشت
مثل اين كه گمش كرده بود
در آن خانه كتابي را ديد كه وسطش هم يك "چوب دستي" كهنه بود ان را برداشت و كتاب را باز كرد. بخش طلسم هاي "كهن":
"نفرين" سياهي
داشت آن را مي خواند
كه سنگيني نگاه "شومي" را احساس كرد
برگشت همان شخص بود
آلان وقت اجراي "جادو" بود
ورد را خواند "نوري"سفيد از ان بيرون امد آه نه "چوب دستي" شكسته بود و طلسم به سوي خود "بلاتريكس" برگشت و او را ....


خیلی بهتر از قبل بود.
تایید شد خوش آمدید!!


ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۹۰/۲/۲۷ ۱۰:۰۸:۴۰

از خانم رولينگ متشكرم كه همه ي مان را آفريد

---------


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۹:۴۲ دوشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۰

الفیاس دوجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۹ شنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۱
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 47
آفلاین
روز "عيد" بود در هاگوارتز "جشن" سال نو برپا شده بود
سال اولي ها با "كلاه"هاي زيبا در "جشن" حاضر شده بودند
"دامبلدور" پس از خوش آمدگويي به دانش اموزان و تبريك سال نو سخنراني طولاني اش را آغاز كرد و بعد از 2 دقيقه "سطل"هاي حاوي "كادو"را اقاي "پيوز" اورد ناگهان "سطل" ها تكان خوردند و مرگ خوار ها از آن ها بيرون پريدند
ترس همه را فرا گرفته بود هري و دوستانش سعي داشتند مقاومت كنند ,"چوب دستي" هايشان را بالا آوردند ولي مرگ خواران آن ها را به طرفي انداختند
و "ولدمورت" ناگهان ظاهر شد و "چوب دستي اش" را در هوا تكان داد ناگهان نور سبزي از ان بيرون امد نور به سمت هري مي رفت ولي "پيوز" خود را جلوي نور انداخت نور به سينه اش خورد و درجا مرد.
‏"ولدمورت" و يارانش انجا را ترك كردند
ولي اين "افتضاح" هيچ وقت از ياد نرفت


نسبت به پست قبل بهتر بود ولی بازم جای کار داره.اما اگه مشکلاتی که الان اشاره میکنم رو نداشت همین دفعه تایید میشدید.به نظر میرسه شما با کلمات اشتباهی کار رو انجام دادین.از بین کلمه هایی که مشخص کردید فقط چوبدستی درست بود.من کلمات جدید و قوانین پست زدن رو اینجا براتون قرار میدم.بر طبق این کلمات پست بزنید این سری و تایید میشید:

کلمات جدید:
مرگ - نور- شوم-بلاتریکس- جادو--ترس- کهن- چوبدستی - آزکابات-نفرین

يک داستان كوتاه و زيبا بنويسيد:
1) از 10 كلمه فوق حتما بايد حداقل 7 كلمه در داستان بكار برده شود.
2) از يك كلمه چندين بار و به شكلهاي گوناگون ميتونيد استفاده كنيد ولي يك كلمه به حساب مياد(حركت => حركتي-حركت كردم...)
3) كلمات تعيين شده بايد با رنگي غير از رنگ متن مشخص شود.
4) برداشتن و يا اضافه كردن پسوند به كلمات همچنين تغيير در نحوه گفتن آنها بلامانع است (چطور=> چطوري---دلم ميخواست=> دلت ميخواست)

تایید نشد.


ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۹۰/۲/۲۶ ۲۰:۵۵:۱۰

از خانم رولينگ متشكرم كه همه ي مان را آفريد

---------


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۷:۵۸ شنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۰

الفیاس دوجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۹ شنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ دوشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۱
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 47
آفلاین
روزي از روز هاي عيد ولدمورد تصميم داشت كه از بد بودن دست بردارد
به همين خاطر جشني بزرك راه انداخت
وهمه حتي دامبلدور را هم دعوت كرد
او لباس بابانوعل را به تن كرده بود با ان كلاه قرمزاش و سطلي مملو از كادو كه از ان به سال اولي ها كادو مي داد
ولي آقاي بيوز دامبلدور را از خطر او مطلع كرد
و دامبلدور جوب دستي اش را در هوا تكان داد و ولدمورد را به دلغكي تبديل كرد و او از اين افتضاح شرمسار شد و مجلس را ترك كرد


دوست عزیز متاسفانه پستتون کیفیت لازم رو نداشت و پر از غلط های املایی هم بود.لطفا یک بار دیگه با کلمات داده شده پست بزنید و این بار بیشتر دقت کنید و سعی کنید که کار بهتری ارائه بدید.علاوه بر این کلماتی که قرار هست در پستتون استفاده کنید رو هم رنگی یا پر رنگ کنید.برای این کار میتونید به پست های دیگه نگاه کنید. غلط های املایی و تایپی شما شامل اینها بود:
ولدمورد = ولدمورت / بابانوعل = بابانوئل / دلغک = دلقک

تایید نشد.


ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۹۰/۲/۲۶ ۸:۲۹:۰۲
ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۹۰/۲/۲۶ ۸:۲۹:۲۴
ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۹۰/۲/۲۶ ۸:۳۳:۴۰

از خانم رولينگ متشكرم كه همه ي مان را آفريد

---------


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۴۵ یکشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۰

salN


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۸ چهارشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۶:۵۴ پنجشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 4
آفلاین
بلاتریکس لسترنج همراه دیگر مرگ خواران ایستاده بود . این یک جنگ بود . جنگی میان مرگ خواران ، محفلی ها و هاگوارترزی ها نور های مختلفی در هاگوارتز نمایان بود مانند یگ آتش بازی مشنگی ! نور هایی متفاوت دارای جادو هایی متفاوت !! (چشم بسته غیب گفتم !!) بلاتریکس ترسیده بود و چوبدستی اش را محکم در دستش فشار می داد و نفرین های مختلفی را به طرف محفلی ها می فرستاد . ترس او از این بود که مرگ خواران شکست بخورند و او دوباره به آزکابان برگردد.

تایید شد!


ویرایش شده توسط لوسیوس مالفوی در تاریخ ۱۳۹۰/۲/۲۰ ۱۰:۵۵:۴۱







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.