پست دوم(طنز)
19 روز بعد.....
_بعد از اون طلسمی که ناخواسته گفتم هنوز این یکی نمی تونه دوباره بال دربیاره.توی پیام امروز هم که همش خبر از موفقیت دیگران.
مرد گفت:خانم!اجازه.ما دست شویی داریم.بریم.
زن سرش را برگرداند و مرد از دیدگان خارج شد.
دو نفر دیگر که یکی کودک بود و دیگری نوجوان هر دو هم خسته بودند.
زن بار دیگر گفت:علماممبلوس توتالوس بالذروس
کودک ذوق زده از این که دوباره بال درآورده بود انگشتش را در دهانش برد و گفت:ایسته کن
بسه.
مرد برگشت و سرجایش نشست.
مرد به لکنت افتاده بود و پس از کمی ریلکس شدن گفت:نه.این دفعه درست میشم.قول ودم شکوه خانوم.
زن چوب دستی را بار دیگر بلند کرد و گفت:نولبروس علمامبروس بالذروس!!!
پرها رنگ عوض می کردند و سخنگو شده بودند.زن با دست روی پیشانی اش زد و گفت:آخ نه!خدای من!
3 روز بعد.......
_مثل این که نمی شه.
مرد دوباره گفت:خانم.میشه ما بریم دست شویی؟
_برو دیگه.اجازه نمی خواد. برو.
مرد یواشکی رفت و آدامسش را بیرون انداخت و دوباره به محل آزمایش برگشت.
زن گفت:نولبروس علمامبروس بالذروس!!!
بال های مرد ناپدید شد.و به این ترتیب ورد در آوردن بال برای پرواز بدون جارو اختراع شد.(چون افغانی ها به آدامس علاقه دارند نمی تونند از این ورد استفاده کنند.)
سه نفر تحت آزمایش قرار گرفته همراه زن و دستیار او وارد شدند.در به بزرگی سر گراپ بود.
کریچر پشت میزی که 2 برابر قدش بود ایستاده بود و عینکی به ریزی بادام زده بود.
_چه کمکی می تونم بکنم خانم؟
زن 3 نفر را که پشتش بودند به جلو هل داد و گفت:برای ثبت وردم اومدم.به انسان بال میده(نوشابه ی انرژی زای ردبول
)
کریچر آن ها را به اتاقی راهنمایی کرد.اتاق از آدم پر شده بود.
مردی با کلاهی نوک تیز روی سرش،به آن ها لبخند سردی کرد و اشاره کرد تا بنشینند.سپس بدون نگاه کردن به آن ها گفت:نام ورد؟
_علماممبلوس توتالوس بالذروس
_کار؟
_به شما بال میده!
_برگشت داره؟
_بله البته.نولبروس علمامبروس بالذروس!!!
_لطفا آزمایش کنید.
کودک روی صندلی نشست و زن گفت:_علماممبلوس توتالوس بالذروس
_برگشت؟
_نولبروس علمامبروس بالذروس!!!
و به این ترتیب زن موفق به درست کردن ورد شد و جادوگر ها را از پرداخت بهایی زیاد برای خرید جادو منع کرد.