هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: قهوه خانه ی سنتی پادی فوت
پیام زده شده در: ۲۳:۴۵ چهارشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۳



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۱ جمعه ۶ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲:۰۱ چهارشنبه ۲۳ دی ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 10
آفلاین
جناب پرنل فلامل
با عرض تاسف شما نمی توانید در قهوه خانه به کار مشغول شوید چون ما خیلی سرمان شلوغ است و جای خالی برای شما نداریم
اگه در آینده به کمک شما احتیاج داشتیم به شما اطلاع خواهیم داد.


اول اينكه بايد بگيد سر كار خانم پرنل فلامل
دوم:از وقتي نيكلاس مرده هيچ كس منو تحويل نمي گيره نا سلامتي ما يه زمونايي در ساختن سنگ جادو كمك كرده بوديم....


http://shahzadeye-dorage.blogsky.com
براي خواندن داستان من به ادرس بالا برويد
به خدا قشنگه


Re: قهوه خانه ی سنتی پادی فوت
پیام زده شده در: ۱۹:۵۷ چهارشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۸۳

پیتر پتیگرو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۴۹ شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۲:۳۹ دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸
از هرجا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 231
آفلاین
حمله گازانبری به قهوه خانه....
همه بروبچ نشستن و در حال بازی با کارتهای جادویی هستن که یه دفعه اینی جز می زنه .....
پیت: oh, shit
دیپ: اینی داشتیم...
هرمیون: واقعا که.....
دنیس: من واقعا از شما برادر اینی انتظار نداشتم ... باز پیتر سابقه داره....
اینی:
پیت: :bigkiss:
هرمیون + دیپ + دنیس:
در این هنگام ناتاشا وارد قهوه خونه می شه.....
دنیس: تعطیله خواهر.....
پیت: حاج خانوم نشنیدین... تعطیله....
هرمیون: خانوم....
ناتاشا: خفـــــــــــــــــــــه
دنیس: نورممد بپر.....
ناتاشا شلیک می کنه ....
دنیس: نورممد بتمرگ....
ناتاشا: هرچی دارین خالی کنین...
پیت: به خدا من حسابدارم ... باور کنین من حسابدارم ... به جون اربابم قسم می خورم من حسابدارم...
ناتاشا اسلحه رو به سمت پیت می گیره...
پیت: من کی گفتم حسابدارم... من حساب دار نیستم... باور کنین من حساب دار نیستم... به جون اربابم من حسابدار نیستم...
ناتاشا: بپر ... حال نداریم...
پیت به خودش می گه....
اینا همشون کپ کردن... من تجربه دارم باید از اطلاعاتی که اربابم به من داده کمک بگیرم....
پیت وردی زیر لب می گه و یک دفعه ناتاشا شروع می کنه به بندری رفتن......
هرمیون: بپر دنیس اسلحه اش رو بگیر.....
اینی به سمت ناتاشا حمله می کنه که یه دفعه اصغر کوپک وارد صحنه می شه....
همه:
اصغر:
پیت: کروش.....
هرمیون: این خلاف قانونه...
پیت: آوادا....
هرمیون: IQ وقتی اون خلافه اینم خلافه
پیت: بیشین بینیم با حال نداریم.... ایمپریوس......
ناتاشا به سرعت دور خودش می چرخه و روی زمین پخش می شه.....
اضغر کوکپ تا میاد در بره... برادر گراپی می افته رو سرش....
اصغر: سلام ... برادر ... آقا غلط کردیم.... دفعه آخرمون با ناموس مردم میامیم بیرون....
هاگرید: ایول گراپی .... یه دزد گرفتی.... اینم جایزه ات
گراپی: از ستاد دستور دادن که همه شما بازداشتین....
...... ادامه دارد....


در جنگ سرباز بی طرف وجود ندارد .....
دامبلدور نمرده ....


Re: قهوه خانه ی سنتی پادی فوت
پیام زده شده در: ۱:۰۷ سه شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۳

هگرید


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۹ چهارشنبه ۱۷ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۲۰:۴۵ جمعه ۱۹ آذر ۱۴۰۰
از دره غولها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 300
آفلاین
دنیس و پیتر و چند تای دیگه از بروبچز نشستن دارن گپ میزنن که ....
======================================
هاگرید : حاج آقا بفرمائید ! خوش اومدید ! بفرمائید تو برادر گراپی !
حاجی : نه شما اول بفرمائید ! شما در امر پیشگیری از منکرات خیلی از ما پیش هستید ! به خصوص که نصب به شما به قمشه میرسه !
هاگرید : خواهش میکنم ! شما عزیز مایی ! شما روی جفت تخم چشمای ما جا داری !
گراپی : هاگر ... شما دو تا چقدر تعارف کرد ... حوصله گراپی سر رفت !
هاگرید : باشه برادر گراپی پس شما اول بفرمائید تو !
گراپی در حالی که در قهوه خونه را از بیخ میکنه وارد میشه !( آخه طفلک عرضش از عرض در بیشتره ! )
دیپت که عوامل منکرا را دیده دستپاچه میشه : برادرا ! خوش اومدید ! خبر میدادی گاوی گوسفندی شتری چیزی جلو پاتون بکشیم !
هاگرید : لازم نکرده ! ما از منکرات اومدیم در اینجا را گل بگیریم !
حاجی : برادر هاگرید از حرفهای این مرد بودی رشوه میاد !
هاگرید : راست میگی حاجی ! برادر گراپی لطف کن این منکرات مجسم را مجازات کن !
گراپی : باشه ... هاگر ...
گراپی جفت پا بلند میشه یه راست میاد توی صورت دیپت !
دیپت : آخ صورتم ! آخ دندونام ! آخ چشمام !
هاگرید : هرکسی که مورد منکراتی داشته باشه حقش همینه !
حاجی : راست میگه برادر هاگرید ! فقط یه چیزی هاگرید ! این برادر گراپی مدتیه که دیگه از من حرف شنوی نداره ! نمیدونی چرا !؟
هاگرید : آخه میدونید گراپی تب قمشه ای گرفته !


آدمي از عالم خاکي نمي آيد به دست !
عالمي ديگر ببايد ساخت ! وز نو آدمي


Re: قهوه خانه ی سنتی پادی فوت
پیام زده شده در: ۱۹:۵۸ دوشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۳

دكتر فيلي باستر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۱ چهارشنبه ۱۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱:۵۰ دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 284
آفلاین
صبح ساعت 10:20 مکان قهوه خانه
میز گرد ::::
اینی:چی کار کردید
پیتر:من که سرویس رفت و آمد و عوامل مالی روبه راه کردم
دیپت:من گروه خواهران عجیب را خبر کردم
هرمی:غذا ها تکمیله
دنیس:من هم که خیلی وقته کارم رو تمام کردم
اینی:خوب من هم مهمنان را خبر کردم .
دنیس:پس چی مونده هچی
دیپت:چرا مسئله ی پرنل
دنیس: من که هنوز مخالفم
اینی:مخالفم بدجور
هرمی:من هم مخالفم
پیت:من هم م...موافقم
دیپت:من من نمی دونم فرقی نداره
اینی:در هر صورت فرقی نداره ما 3 نفریم پیت 1 تازه با دیپتم می شین 2 پس نمی توانه باشه
هرمی:حالا چه جوری بهش بگیم
اینی : بالاخره که می یاد
دیپت:این طوری خیلی بد
پیت:با نامه بهش بگیم
هرمی:خوبه
اینی:خوبه
دنیس:خوبه
دیپت:خوبه
پیت : من یه نامه براش می فرستم
پیت خارج می شه و میره به دفترش و پشت سرش به دفتر هایشون باز می گردند
پیت در دفتر در حال نوشتن نامه

جناب پرنل فلامل
با عرض تاسف شما نمی توانید در قهوه خانه به کار مشغول شوید چون ما خیلی سرمان شلوغ است و جای خالی برای شما نداریم
اگه در آینده به کمک شما احتیاج داشتیم به شما اطلاع خواهیم داد.


ادامه دارد .....



Re: قهوه خانه ی سنتی پادی فوت
پیام زده شده در: ۱۷:۵۸ دوشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۳

پیتر پتیگرو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۴۹ شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۲:۳۹ دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸
از هرجا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 231
آفلاین
پرنل وارد دفتر دنیس می شود...
پرنل: سلام... من قبلا رستوران داشتم می تونم به شما کمک کنم....
دنیس: جان؟
پرنل: سلام... من قبلا رستوران داشتم می تونم به شما کمک کنم....
دنیس: خب..... می گفتین....
پرنل: سلام... من قبلا رستوران داشتم می تونم به شما کمک کنم....
دنیس: آها گفتین قبلا هتل داشتین... به ما چه ربطی داره ....
پرنل:
دنیس: نورممد ، جاسم. ایشون رو ببرین منکرات جادویی به علت تخطی از بند nام قانون جادوگری...
پیت در این لحظه وارد می شود...
پیت: نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه....
دنیس:
پیت: من گرفتم چی می گه این....
دنیس:
پرنل: من قبلا..........................
پیت: این بنده خدا می گه من قبلا تو یه رستوران گارسن بودم... الان گارسون می خواین یا نه؟
دنیس: آخه IQ ما اینهمه جن واسه چی داریم؟
پیت: عزیز دل برادر ....
دنیس:
پرنل: لااقل یه دقیقه گوش کنین چی می گم... من قبلا رستواران داشتم... الان می تونم به شما کمک کنم...
دنیس: آهــــــــــــــــــــــــــــــا.... تازه گرفتم چی شد....
پیت:
دنیس: خب حالا چی کار می خوای بکنی...
پرنل: حالا هرچی اول استخدام کنین....
دنیس: بعدا به شما اطلاع داده می شود..... نورممد.....
نورممد پرنل را به بیرون می برد...
×××در مینی بوس در حال رفتن به خونه....×××
دنیس: این پرنل چی همی گفتنی می کرد؟
پیت: می گفت که می تونه تو کارا کمک کنه.
دنیس: این یعنی چی؟
اینی: بابا یعنی می تونه به ما تو موارد اسلامی کمک کنه...
دنیس: هوووووی.... مگه من اینجا چه کاره همی هستم....
دیپ: بابا هیچی گفته می تونه بیاد تو کارا به ما help کنه...
دنیس: این چه فرقی با حرف پیت داشت
دیپ: ها چی می گه؟
پیت: من حیص المجموع الان چی کار باید کرد؟
دنیس: من که مخالفم....
اینی: منم مخالفم...
دیپ: ممتنع هستم ... قند و نباتم... شکولاتم ... عسلم .... تافی نارگیلی هستم....
پیت: من موافقم :bigkiss:
همه:
پیت: پس تصویب می شه با 3 رای مخالف و 1 رای ممتنع و 1 رای موافق.... {بند 198752152 قانون اساسی جادوگری:
بر اساس موازین آسلامی اگر در رای گیری رای های موافق و مخالف برابر باشد حق با موافق است}
ادامه دارد....


در جنگ سرباز بی طرف وجود ندارد .....
دامبلدور نمرده ....


Re: قهوه خانه ی سنتی پادی فوت
پیام زده شده در: ۲۰:۲۹ یکشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۸۳

دكتر فيلي باستر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۱ چهارشنبه ۱۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱:۵۰ دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 284
آفلاین
پرنل فلامل:من هم يه وقتايي رستوران داشتم ميتونم كمكتون كنم
دیپت:رستورانم کجا بود اینجا قهوه خانه است سر در اینجا رو بخون
پرنل فلامل:خوب همون به هر حال
دیپت:ما که تو همینم گیر کردیم حالا تو برو طبقه ی بالا دفتر پیتر
پرنل فلامل به طبقه ی بالا می ره و در دفتر پیترو می زنه
پیتر:بفرمایید
پرنل:من هم يه وقتايي رستوران داشتم ميتونم كمكتون كنم
پیتر:خوب که چی
پرنل:می خواستم کمکتون کنم
پیتر:خوب امری باشه
پرنل: گفتم می خواهم کمکتون کنم
پیتر:آشپزی بلدی
پرنل:
پیتر:بگزریم شما برید 2 طبقه بالاتر دفتر خانم هرمیون گرنجر
پرنل:مرسی خدا حافظ
پرنل با عجله 1 طبقه را پشت سر می گزاره در طبقه بعدی به سراغ دری در آن سوی راه رو می رود در می زند
بفرمایید!!
پرنل: من هم يه وقتايي رستوران داشتم ميتونم كمكتون كنم
چند لحظه می گزرد و هنوز هرمی مشغول رسیدگی به دفاتری است که جلوی دستش است پس از چند دقیقه
هرمی:چی گفتید ؟؟
پرنل:من گفتم می تونم در رستوران به شما کمک کنم
هرمی:ما در حال خاضر افتتاح نشدیم
پرنل:چه ربطی داشت
هرمی:چی چه ربطی داشت مگه نمی گی غذا می خوای من می گم تعطیله
پرنل:من که اینو نگفتم
هرمی : برو به طبقه بالا با دنیس صحبت کن
پرنل از دفتر خارج می شود


ادامه دارد .... در برنامه ی بعد حتما برنامه ی مارا بینید



Re: قهوه خانه ی سنتی پادی فوت
پیام زده شده در: ۱۷:۲۹ پنجشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۸۳

دكتر فيلي باستر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۱ چهارشنبه ۱۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱:۵۰ دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 284
آفلاین
دیپت با خوشحالی و شادی وارد می شه و فریاد می زنه :: یافتم یافتم
اینی:چیو ؟؟
دیپت:چرا با کلنگ افتتاح نکنیم
دنیس:تو عقلتو از دست دادی مغز چیزی که قرار ساخته شه با کلنگ افتتاح می شه.
دیپت:آهان تازه فهمیدم
هرمی:غذای مخصوص افتتاحیی چی باشه
دیپت:هیپوگریف
دنیس:نه نه
اینی:فیله استیک چه طورید
دیپت:چندتا باشه بهتره
هرمی:من می گم غذای مخصوص
دیپت:من با اینی موافقم
پیتر:من هم موافقم
هرمی:خود کارو درست می کنم نمی خواد
دیپت:پیش غذا چی ؟؟
هرمی:دیگه نمی دونم دنیس تو بگو؟
دنیس:من من ...پپینر تو
پیتر:من نه اینی تو بگو
اینی:حالا من خودم ...چی نمی دونم راستش هرمیون کارخودته
دیپت:آره
هرمی:نه من چرا من باشه باشه
دیپت:گروه موزیک هم دعوت کنیم
اینی:خواهران عجیب چه طوره؟
هرمی:عالیی خوبه
دیپت:خوبه
دنیس:خوبه
پیتر:من هم موافقم
اینی:باشه پس خوبه
دیپت:من خبرشون می کنم
هرمی:من هم می رم به جن ها بگم چی درست کنند
دیپت:من هم می رم خواهران عجیب خبر کنم
اینی:خوبه سریعتر بدوید دیررره
پیتر:من تمام دعوت نامه هارو فرستادم
دنیس:من هم که اینجارو روبه راه کردم
اینی:خوبه دیگه چی مونده
....



بدون نام
ديييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييينگ !!!!!!

دنيس : خوب ... بينم همه چي تكميله تكميله ديگه ....
همه : اوكيه .... يا دنيس !!!
دنيس : هووووووووووووومك ! بينم كه گفتين همه چي تكميله ؟!
همه : ائكيه يا دنيس !!!!!!!!!!
دنيس : بابا جون چرا دمه در روبان نذاشتين ناسلامتي افتتاحيس !
همه : هااااااااااااااااااااااااانن !!!
دنيس : په چي !؟ خيلي خوب هوووووووووي !!!! نور ممد برو روبان رو بيار بايه كلنگ !!!
نور ممد : دينيس جان پس پرستيژ را چي كار كنيم !!! بابا جون ايفتتاحيه بايد قيچي باشه تاروبانو ببريم !!! كلنك ماله آغازه ساخته دينيس جان !!!!
دنيس :هووووووووووومك ! فك كردي خودم نميدونم .... ميخواد اكشالات منو بگيره !!!!! ( چي ميگه !؟ " مدل خشايار موستوفي " )
نور ممد :
دنيس :بابا من ميگم برو روبان و قيچي بيار لونوقت تو مياي چكش ميزني ..... بي جنبه !؟
نور ممد : اوكي دينيس جان !
دنيس : خيلي خوب يكي بياد ليسته مهمونا رو بخونه .....
هرمي : من بگم من بگم من بگم !!!!!!
دنيس : هوووووووووومك ! خوب آره بخون ديگه !!!!
هرمي : اوكي اولين نفر .....
دنيس : صبر كن ببينم ... چند نفري هستند !؟
هرمي : به تعداد زناي مودي !!!! يعني ميشه , 5873098 نفر !
دنيس :
دنيس : بابا جون ما اين همه دمو كجا بچپونيم !؟
ايني : من ميگم كه از طبقات خودمونم بزنيم و بذاريم توي جشن !
دنيس : بيشين بينيم با حال نداريم !!!! طبقات خودمون !!! اصلا من مخا لفم آقا جمعين بكنينشون .....10 نفر ! چطوره !؟
همه :
هرمي : هووووووووووووومك !!! ببينم 4 طبقه رستوران زدي كه 10 نفرو دعوت كني !؟
دنيس :هاااااااااااااان !؟ راس ميگيا ..... خيلي خوب پس مهماشو بخون هرميون ...
هرمي : اوكي
دنيس : اوكي به جمالت زود بخون ....
هرمي : گيلدي , بلا , دال دالي , پاتر , پرانگز , مينروا , مملي , حاجي , كالين , مودي , تانكس , گودي , چو , هاگريد تپل , آبجي ليلي , كريچ , ونوس , ريموس , سيريوس , آرتور , .......
دنيس : خيلي خوب بابا جمعين چند نفر ؟
هرمي : بذار حساب كنم ...... ميشه ....... 50 نفر ...
دنيس : هوووووووووووووومك ! 50 نفر .... خوبه خيلي خوبه !!!!
نور ممد : دينيس جان بيا اينم روبان و قيچي !!!!!
دنيس : تو رو خدا نيگا كن به اين آي كيو !!!! بابا اين يكي كه قيچي نيست قند شكنه !!!! اين يكيم رو بان نيست كمر بنده !!!!
نور ممد : هاااااااان !!!! جيدي ميگي دينيس جان ..!؟
دنيس : ببين تا با يه اوردنگي ننداختمت بيرون خودت برو ....
( اين نمايشنامه را يكي از اين نفرات : هرمي , ايني , پيت , يا ديپت ادامه بدن )



Re: قهوه خانه ی سنتی پادی فوت
پیام زده شده در: ۱۹:۲۹ چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۳

اینیگو ایماگو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۰ دوشنبه ۲۰ مهر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۰۱ یکشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۶
از کجایی؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 333
آفلاین
ايني:خب.....نوبت اين رسيده كه اين قهوه خونه رو افتتاح كنيم
دنيس:هومك.....آره.....ديگه تغيير دكراسيون تموم شده....
پيت:آره.....وقته اومدن مشتريه!!!!
هرميون:بله...درسته....ولي هنوز چند تا چيز مونده كه بايد به جن ها بگم....
ديپ:اونارو بيخيال......بعدن ميگي.......
ايني:آره...نميتونيم براي يه مشت جن صبر كنيم....
هرمي:باشه....باشه...هوم....حالا ما بايد چي كار كنيم؟
ايني:هومك.....خب....هرمي...شما وسايل مورد نياز براي افتتاحيه رو آماده كن...
هرمي:باشه.....
ايني:الان برو....
هرمي: الان؟......
ايني:آره همون كه گفتم....برو ديگه دختره تنبل...پاشو...
هرمي: باشه.....
ايني:دنيس.....تو با ديپت كمك كنيد با هم يه ليست براي مراسم افتتاحيه درست كيند و بدين به جن ها....
دنيس و ديپ:باشه...
ايني:پاشين تا پاتون نكردم....
ايني:خب....پيتر ...تو هم برو با جاسم و چراغ علي و نور ممد ...مهمانها رو براشون كارت دعوت بفرست.....
***************************************

همتون با هم هم كاري كنيد و اين نمايش رو ادامه بدين.....لطفا يكمي با مزه باشه....


تصویر کوچک شده

آوادا کداورا! طلسمی با دو چهره!


Re: قهوه خانه ی سنتی پادی فوت
پیام زده شده در: ۱۵:۵۳ چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۳

هرمون گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۸ دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۹:۴۳ شنبه ۱۵ دی ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 259
آفلاین
پیتر : من . من بشم مسئول مالی؟
هرمیون اینی دنیس دیپت : تو از کجا اومدی تو ؟
پیتر کتشو صاف میکنه: راستش با گیلدی چند واحد خصوصی گرفتم ... الان داریم رو سوراخ ها کار میکنیم .. قول داده که ماه بعد بریم سر مبحٍ تیپ و کلاس ...
اینیگو : خوب حالا کارت را بگو
پیتر : آهان .. چیزه من مسئول مالی بشم ؟
هرمیون: بعد میره در گوش اینیگو یک چیزی بگه
اینی : اوه ؟ جدی؟
هرمی:
اینی :
پیتر : به حرفاش گوش نده اینی .. من هیچ وقت به جیمز خیانت نکردم ..
کریچر: .. خوب الان که لو رفتی !!
پیتر : ای وای .. شناسایی شدم
دیپت : ولی من فکر میکنم میشه به هر کی یک فرصت دوباره داد ..پیتر قول میدی دیگه خیانت نکنی
پیتر : ن.. یعنی چیزه آره .. به جون عمم
اینی : خوب .. خوبه .. بعدا" بیا برای فرم کردن پر .. نه .. پر کردن فرم بعد ما بررسی میکنیم ببینیم بیای یا نه
پیتر : باشه ..


world has changed...I feel it in the water...I feel it in the earth...I smell it in the air... much that once was is lost... for none now live to remember it







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.