آيا او توسط شنهاي زمان تسخير شده است؟هوا باراني بود و دو نفر در زير چتر با يكديگر صحبت ميكردند.
-حالا نگاه كن ديگه!مرده و قولش!
-به من ربطي نداره اين كار در حوضه اختيارات من نيست!
-خالي بند آخه تو ناظر اينجايي!بعد ميگي در حوضه اختياراتت نيست؟
چو:ميگم نيست ديگه گيزر نده!
به خودشم گفتم!
زاخي:به من ربطي نداره!...يا همين الان پاك ميكني يا ميزنم....
بوووووق!
چو:
زاخي:
-زاااخي!
صدايي دخترانه از دوردست ها شنيده ميشه
-زاخييي!
زاخي رو به چو:خودشه!...بزار بياد!...اگه جلوش حالتو نگرفتم!
صداي ايوانا از اون طرف خيابون مياد:زاااخي...زااااخي....بيا منو ا خيابون رد كن!
من ميترسم!
زاخي صداي ايوانا رو ميشنوه ولي هر چي چشماشو تيز ميكنه از شدت بارون كسي رو اونور خيابون نميبينه!
زاخي به چو:اين دختر عجب چشمايي داره!تو اين هواي باروني از اون ور خيابون منو ديد!...چو منتظر باش الان برميگردم!
زاخي به سمت اون ور خيابون ميره و تازه ايوانا رو ميبينه كه شنلي پشمالو به دور خود پيچانده بود.
زاخي به سمت ايوانا ميره
زاخي:بيا عزيزم!كجا بودي پس؟چقدر طولش دادي!
ناگهان ايوانا شنلشو برميداره و فردي ديگر در زير شنل پديدار ميشه!
زاخي:
ولي تو كه ايوانا نيستي!
-نه من ايوانام!
زاخي:چي رو من ايوانام؟ايوانا اين شكليه؟...تو فقط صدات شبيهشه!
-بابا من ايوانام فقط يه كم تغيير چهره دادم!
زاخي:ها؟...برو بابا حوصله داري!
-بابا من همون ايوانام منو به زور تغيير شناسه دادن!(
به قول عله:آخه چقدر خارج از رول در رول؟!!)
زاخي:برو خانم مزاحم نشو!
-بابا من همون ايوانام فقط شدم كتي بل!
زاخي:برو خانم مزاحم نشو من زن و بچه دارم!
كتي:بابا من ايوانام!....اصلا ميخواي نشوني بهت ميدم!
زاخي:ها؟...خانم ميگم مزاحم نشو!يعني چي من همون ايوانا؟...برو بزار باد بياد!
زاخي دوباره به سمت چو كه اونور خيابون منتظرش بود ميره.
كتي بل هم پشت سرش.
كتي بل:زاخي!...من آينده ايوانام!...چرا اينو متوجه نميشي؟...من از يه زمان ديگه اومدم!
زاخي بلند بلند:بابا اين قاطيه!....هه!
كتي بل با خودش:يعني چي كار كنم كه بفهمه من همون ايوانام؟
----------------------------------------------------
كتي چگونه به زاخي ميفهمونه كه همون ايواناست؟(من خودمم در اين موندم!
)....شما فهميدين به منم بگين!
هوم....يه نمايشنامه خوشگل و قشنگ! حال كردم! فقط من اخرش نفهميدم اين شنهاي زمان يعني چه! فهميدي به منم بگو!